پاورپوینت کامل روح حقیقت ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روح حقیقت ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روح حقیقت ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روح حقیقت ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

>

ءقاضی نگاهش را به صورت کشیده پسرک دوخت و گفت: «این مردها قسم می خورند که در سفر، پدرت از
آن ها جدا شده و هیچ خبری از او و اموالش ندارند. پس بهتر است دیگرکاری به آن هانداشته باشی.»

بغض راه گلوی پسرک را بسته بود. از این که نمی توانست دلیل محکمی برای حرف هایش بیاورد، از محضر قاضی
بیرون آمد و به طرف مسجد رفت. در گوشه ای از مسجد، روی فرش حصیری سرش را روی زانوانش گذاشت.
صدای هق هقش در فضای مسجدپیچید و سکوت دل نشین آن جای خود را به سروصدا داد. وقتی سرش را از
روی زانوانش برداشت، ده ها جفت چشم به او زل زده بودند.نگاهی به صورت کنجکاو آن ها انداخت و از جابلند
شد. دشداشه اش در قسمت زانو خیس اشک بود. جمعیت کمی خود را عقب کشید.از سمت در مسجد باد خنکی
وزید. گونه هایش سرد شد. با پشت دست اشک هایش راپاک کرد. دست هایش را به سمت جمعیت دراز کرد و
گفت: «شما را به خدا به دادم برسید. حق مرا بگیرید.»

صدای «سلام علیکم » نگاه ها را به سمت درکشاند.

امیرالمؤمنین علیه السلام یک راست به سمت پسرک آمد. همهمه بالاگرفت. امام دستش راروی شانه نحیف
پسرگذاشت.

– چرا گریه می کنی؟

پسر دستان امام را گرفت و گفت: «آقا، به دادم برسید و گرنه خون پدرم پایمال می شود.چهار مرد از همسفران
پدرم او را با خود به سفر برده اند. اما اکنون ادعا می کنند نه از پدرم خبری دارند، نه از مال او. قاضی هم
بی انصافی کرده و از من خواست کاری به آن ها…»

هنوز حرفش تمام نشده بود که دستش رابه طرف در دراز کرد.

– همین ها هستند.

امام به آن چهار مرد اشاره ای کرد. وقتی نزدیک ترآمدند با دیدن پسرک جا خوردند. یکی از آن هامن من کنان
گفت: «چه شده است؟ اتفاقی افتاده؟!»امام نگاهی به چشم های نگران آن هاانداخت و فرمود: «چه اتفاقی برای
پدر این پسر افتاده؟»یکی از آن ها گفت: «ماکاری نکرده ایم. الان هم برای نماز به مسجد آمده ایم.»

سه نفر دیگر با تکان دادن سر، حرف های اورا تایید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.