پاورپوینت کامل عطر یاس ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عطر یاس ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عطر یاس ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عطر یاس ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

>

ءبه چادر پشمی نگاه کرد، با انگشتان بلند وظریفش آن را لمس کرد، به فکر فرو رفت.

– آیا به راستی به جز این چادر پشمی چیزی دیگری نداشتند؟

به سختی آب دهانش را قورت داد. چیزی روی سینه اش سنگینی می کرد. چادر را زیربغل گرفت و وارد خانه شد،
همسرش زیر سایه نخل استراحت می کرد. شتابزده به او نزدیک شد و جلوی او نشست، چادر را نزدیک برد.

– در ازای جوی که به او دادم، او چادرهمسرش را به ودیعه پیش من گذاشت (چندلحظه مکث کرد) تا قرضش
را ادا کند. این چادر پیش ما می ماند.

زن نشست. متعجب پرسید:

– از چه حرف می زنی؟! چه کسی در ازای جوی که…

ناگهان تغییر حالت داد شرمسار سرش راپایین انداخت. چادر را به زن نزدیک کرد.

مرد به آرامی گفت:

– این چادر متعلق به خاندانی است که اجداد ما کینه ای دیرینه با آن ها دارند.

بلند شد. چند قدم در حیاط خاکی راه رفت. ریشهای بلند و زبرش را در مشت گرفت.

– از آن لحظه ای که چادر را گرفتم… نیروی عجیبی توی خونم جاری شد… که قلبم را به دردآورد… او را به رحم
آورد…

کنار تنور خاموشی نشست. به هیزمهای سوخته و سیاه چشم دوخت.

– احساس عجیبی دارم. حس می کنم…روزنه عشقی نسبت به او در قلبم ایجاد شده…پشیمان شدم وخواستم او
را پس بدهم… اما او رفته بود…

زن پرسید:

– این چادر فاطمه دختر محمدصلی الله علیه وآله وهمسر علی علیه السلام است…؟

زمزمه کنان با خودگفت:

– آنها غذای روزانه شان را هم نداشتند… حال با این چادر چه می خواهی بکنی… چادری که ودیعه ای پیش ماست.

مرد گفت:

– چادر را پیش خودمان نگه می داریم.

زن برخاست. نزدیک رفت. دستش را روی شانه ستبر او گذاشت.

– خوب… تصمیم نداری چادر را پس دهی؟

– نه، نه… چادر را پس نمی دهم… ما با آن هاکینه و عداوت دیرینه داریم… می خواهی دشمنی را کنار بگذارم… به
خاطر یک احساس، چادر را پس بدهم…

چند لحظه به زن نگاه کرد. صورتش سرخ شده بود و قلبش به شدت می تپید.نمی دانست چه کاری می کند… آیا
کینه وعداوت را رها کند و چادر را پس دهد و یادنباله رو گذشتگان باشد. سرگردان و حیران چند بار حیاط را
قدم زده از شدت گرما بدنش عرق کرده و پیراهن سفیدش به تن چسبیده بود. ایستاد، مدتی خوب چادر را نگاه
کرد. آن وقت لبخند بی رمقی زد و به اتاق رفت، درصندوقچه را گشود و چادر را درون آن گذاشت.

شب از راه رسید. همانند شبهای تابستان گذشته گرم و دم کرده، مرد آبی به صورتش زد.

– حتی یک نسیم خنکی هم نمی وزد.

زن زیر چشمی شوهرش را نگاه کرد. مرد به صورت زن که زیر نور چراغ بیمار گونه می زد،نگاه کرد.

– حال عجیبی دارم. خواب از چشمانم رفته است. و میلی به غذا ندارم.

بی حوصله صدای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.