پاورپوینت کامل ایثار علوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ایثار علوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ایثار علوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ایثار علوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

«و یؤثرون علی انفسهم ولوکان بهم خصاصه »

«و در عین تنگدستی، دیگران را برخودبرمی گزینند.»

راد مرد خسته و عرق ریزان در خانه را به صدا درآورد. بچه ها باشنیدن صدای در،گویی که از صبح منتظر چنین
لحظه ای بودند، با هیجان برای باز کردن در دویدند.همین که در باز شد، چهره متبسم پدرچهارچوب آن را پر
کرد. بچه ها مؤدبانه سلام کردند، پدر با مهربانی خم شد و هریک ازآن ها را روی یک دست بلند کرد و در
آغوش گرفت و با خوشرویی بوسیدشان. همان طورکه قدم زنان به طرف سایه نخل می رفت، به صحبت های
کودکانه شان گوش سپرد.

همسرش با رویی گشاده و جامی آب به استقبالش آمد تو گویی خستگی مرداز دیدن این همه
میمیت بی شائبه ذره ذره از تنش به در می رفت، درمیان سروصدای بچه ها که در اطرافش می دویدند و بازی
می کردند، جام آب راجرعه جرعه نوشید. آن گاه حمد خدای گفت و با نگاهی تشکرآمیز، خطاب به همسرش
گفت: چیزی برای خوردن بیاور…

همسرش بی هیچ سخن ایستاده بود،وقتی او دوباره نگاهش کرد، پلکهای همسرش پایین افتاد و با متانت
پاسخ داد:

– پسر عمو! دو روز است که خود و فرزندانم غذایی نخورده ایم. اکنون هم چیزی برای خوردن نداریم!

– پس چرا مرا خبر نکردی تا چیزی تهیه کنم و بیاورم؟

– از خدا شرم کردم چیزی از تو بخواهم که توانایی تهیه اش را نداشته باشی.

از این بزرگواری، شرمگین برخاست و به راه افتاد.

مرد نگاهی به آسمان انداخت. خورشید به وسط آسمان رسیده بود، اما او هنوز هیچ خریداری نکرده بود. با
دلسردی نگاهی به حصیرها و سبدهای جلوپایش انداخت، دیگرامیدی نبود.

دستهای پینه بسته اش با مهارت آن ها راروی هم چید و طناب را دورشان گره زد.سردیگر طناب را به دست
گرفت و بسته را به پشت انداخت.

نومیدانه پاهایش به دنبالش کشیده می شد و نگاه غمگینش چیزی جز شن ها رانمی دید. با نزدیک شدن به خانه،
غم مانندگلوله ای از دلش به طرف بالا حرکت می کرد.دم در خانه این گلوله راه گلویش را سد کرد.لحظه ای
گوش ایستاد. هیچ صدایی از حیاطشنیده نمی شد. آرام در را گشود و وارد شد.صدای محزون و گریه های بچه ها
اتاق را پرکرده بود. بی آنکه سروصدایی به پا کند، آرام بسته اش را کنار نخل داخل حیاط گذاشت وبیرون آمد. با
سرعت راه مسجد را پیش گرفت.

بلال تکبیر اقامه نماز را گفت. اوداخل مسجد شد و در نزدیکترین جای خالی ایستاد.

با تمام تلاشی که برای تمرکز حواس داشت، ناموفق و با افکاری مغشوش نماز را به پایان رساند…

مامومین یکی یک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.