پاورپوینت کامل مبانی مشروعتی در حکومت امر المؤمنین (ع) در آثار استاد شهید مرتضی مطهری ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مبانی مشروعتی در حکومت امر المؤمنین (ع) در آثار استاد شهید مرتضی مطهری ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مبانی مشروعتی در حکومت امر المؤمنین (ع) در آثار استاد شهید مرتضی مطهری ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مبانی مشروعتی در حکومت امر المؤمنین (ع) در آثار استاد شهید مرتضی مطهری ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

>

در «نهج البلاغه» درباره … شایستگی زعامت و خلیفه اللهی علی علیه السلام به سه اصل استدلال شده است؛ وصیّت و نصّ رسول خدا، شایستگی امیرمؤمنان علیه السلام و این که جامه خلافت تنها بر اندام او راست می آید؛ سوم روابط نزدیک نسبی
و روحی آن حضرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله .

نصّ و وصیّت

برخی می پندارند که در «نهج البلاغه» به هیچ وجه به مسأله نصّ اشاره ای نشده است، تنها به مسأله صلاحیّت و شایستگی اشاره شده است. این تصوّر صحیح نیست، زیرا اوّلاً در خطبه دوم «نهج البلاغه» صریحاً درباره اهل بیت
می فرماید: «وفیهم الوصیّه و الوراثه»(۱) یعنی وصیّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و هم چنین وراثت رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان آنها است.

ثانیاً در موارد زیادی علی علیه السلام از حقّ خویش چنان سخن می گوید که جز با مسأله تنصیص و مشخّص شدن حقّ خلافت برای او به وسیله پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله قابل توجیه نیست. در این موارد سخن علی این است که حقّ قطعی و
مسلّم مرا از من ربودند. بدیهی است که تنها با نصّ و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که می توان از حقّ مسلّم و قطعی دم زد؛ صلاحیّت و شایستگی، حقِّ بالقوه ایجاد می کند نه حقّ بالفعل، و در مورد حقّ بالقوه، سخن از
ربوده شدن حقّ مسلّم و قطعی، صحیح نیست.

علی علیه السلام خلافت را حقّ خود می داند. از آن جمله در خطبه ششم – که در اوایل دوره خلافت، هنگامی که از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبی آنها گرفت.- انشاء شده است، پس از بحثی درباره وضع روز
می فرماید: «فَوَاللّه ِ مازِلْتُ مَدْفُوعا عَن حَقّی، مُسْتَأْثَراً عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللّه ُ نَبِیَّه صلی الله علیه و آله حَتّی یَومِ النّاسِ هذا.»(۲)به خدا سوگند! از روزی که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حقّ مسلّم من از من سلب
شده است.

در خطبه ۱۷۰ که واقعاً خطبه نیست و بهتر بود سیّد رضی ـاعلی اللّه مقامه ـ آن را در کلمات قصار می آورد، جریانی را نقل می فرماید و آن این که:

شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی. من گفتم:«بَلْ اَنْتُمْ وَاللّهِ لاَءَحرَصُ وَ اَبعَدُ، و اَنـا اَخَصُّ وَ اَقْرَبُ، وَ اِنَّما طَلَبْتُ حَـقّاً لی وَ اَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنی وَ بَیْنَه وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی
دُونَه، فَلَمّا قَرَّعْتُهُ بِالحُجَّه فِی الْمَلاءِ الحاضِرینَ هَبَّ (کَأَنَّه بُهِتَ) لایَدری ما یُجیبُنی به.»؛(۳) بلکه شما حریص تر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیکترم. من حقّ خود را طلب کردم و شما می خواهید
میان من و حقّ خاصّ من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آنکه حقّ خویش را می خواهد، حریص تر است یا آنکه به حقّ دیگران چشم دوخته است؟ همین که او را با نیروی استدلال کوبیدم، به خود آمد و
نمی دانست در جواب من چه بگوید.

معلوم نیست اعتراض کننده چه کسی بوده؟ و این اعتراض در چه وقت بوده است؟ ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض کننده، «سعد بن وقّاص » بوده آن هم در روز شورا، سپس می گوید: ولی امامیّه معتقدند که اعتراض کننده،
«ابوعبیده جرّاح » بوده در روز سقیفه.

در دنباله همان جمله ها چنین آمده است:«اَللَّهُمَ اِنّی اَسْتَعْدیکَ علی قُریشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُم فَاِنَّهُم قَطَعُوا رَحِمی، وَ صَغَّرُوا عَظیمَ مَنزلَتی، وَاجْمَعُوا عَلی مُنازَعَتی أَمراً هُوَ لی.»؛ خدایا! از ظلم قریش و همدستان آنها
به تو شکایت می کنم. اینها با من قطع رحم کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا تحقیر نمودند. اتّفاق کردند در مورد امری که حقّ خاص من بود و بر ضدّ من قیام کنند.

ابن ابی الحدید در ذیل جمله های بالا می گوید:

کلماتی مانند جمله های بالا از علی علیه السلام
مبنی بر شکایت از دیگران و این که حقّ مسلّم او به ظلم گرفته شده، به حدّ تواتر نقل شده و مؤیّد نظر امامیّه است که می گویند: «علی علیه السلام با نصّ مسلّم تعیین شده و هیچ کس حقّ نداشت به هیچ عنوان بر مسند خلافت قرار گیرد».
ولی نظر به این که حمل این کلمات بر آنچه که از ظاهر آنها استفاده می شود، مستلزم تفسیق یا تکفیر دیگران است، لازم است ظاهر آنها را تأویل کنیم. این کلمات مانند آیات متشابه قرآن است که نمی توان ظاهر آنها را گرفت.

ابن ابی الحدید، خود طرفدار افضلیّت و اصلحیّت علی علیه السلام است، جمله های «نهج البلاغه» تا آنجا که مفهوم احقّیّت مولی را می رساند، از نظر ابن ابی الحدید نیازی به توجیه ندارد ولی جمله های بالا از آن جهت از نظر او نیاز به توجیه
دارد که تصریح شده است که خلافت حقّ خاصّ علی علیه السلام بوده است، و این جز با منصوصیّت و این که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جانب خدا تکلیف را تعیین و حقّ را مشخّص کرده باشد، متصوّر نیست.

مردی از بنی اسد از آن حضرت می پرسد:«کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احقّ به.»؛ چطور شد که قوم شما، شما را از خلافت بازداشتند و حال آنکه شما شایسته تر بودید؟

امیرمؤمنان علیه السلام به پرسش او پاسخ گفت. این پاسخ همان است که به عنوان خطبه ۱۶۰ در «نهج البلاغه» مسطور است. علی علیه السلام صریحاً در پاسخ گفت: در این جریان جز طمع و حرص از یک طرف و گذشت (بنا به مصلحتی) از
طرف دیگر، عاملی در کار نبود: «فَاِنَّها کانَتْ أَثَرهً شَحَّت عَلَیها نُفوسُ قَومٍ، وَ سَخَتْ عَنها نُفوسُ آخَرین.»(۴)

این سؤال و جواب در دوره خلافت علی علیه السلام ، درست در همان زمانی که علی علیه السلام با معاویه و نیرنگ های او درگیر بود، واقع شده است. امیرالمؤمنین علیه السلام خوش نداشت که در چنین شرائطی این مسأله طرح شود. لذا به صورت
ملامت گونه ای قبل از جواب به او گفت که آخر، هر پرسشی جائی دارد. حالا وقتی نیست که درباره گذشته بحث کنیم. مسأله روز ما مسأله معاویه است … امّا در عین حال همان طور که روش معتدل همیشگی او بود، از پاسخ دادن و
روشن کردن حقایق گذشته خودداری نکرد.

در خطبه «شقشقیّه» صریحاً می فرماید: «أَری تُرَاثی نَهْبا»(۵) یعنی حقّ موروثی خود را می دیدم که به غارت برده می شود. بدیهی است که مقصود از وراثت، وراثت فامیلی و خویشاوندی نیست، مقصود، وراثت معنوی و الهی
است.

لیاقت و فضیلت

از مسأله نصّ صریح و حقّ مسلّم و قطعی که بگذریم، مسأله لیاقت و فضیلت مطرح می شود. در این زمینه نیز مکرّر در «نهج البلاغه» سخن به میان آمده است. در خطبه «شقشقیّه» می فرماید:«وَ أَمَا وَاللّه ِ لَقَد تَقَمَّصَها
(ابن ابی قحافه) لِیَعْلَم وَ اِنّه اَنَّ مَحلِّی مِنها مَحلُّ القُطْبِ مِنَ الرَّحی. یَنْحَدِرُ عَنّی السَّیلُ، وَ لایَرقی الیَّ الطَّیرُ.»(۶)؛ به خدا سوگند که پسر ابوقحافه خلافت را مانند پیراهنی به تن کرد در حالی که می دانست آن محوری
که این دستگاه باید بر گرد آن بچرخد من هستم. سرچشمه های علم و فضیلت از کوهسار شخصیّت من سرازیر می شود و شاهباز خیال اندیشه بشر از رسیدن به قلّه عظمت من باز می ماند.

د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.