پاورپوینت کامل سوغات مقدس ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سوغات مقدس ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سوغات مقدس ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل سوغات مقدس ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

>

از کوچه های باریک و خانه های کاهگلی شهر می گذرم. بوی شما درهمه جای این کوچه پیچیده است. با خودم می گویم:
«خوش به حال این کوچه ها، خوش به حال درختان حیاط شما، خوش به حال پرندگان که هر روز در آسمان حیاط شما
بال و پر می زنند واوج می گیرند و خوش به حال من که امروز در این خانه هستم!» نگاهم به دستهای شما می افتد که
کفشهایتان را وصله می زدید. من پای آن درخت سبز حیاط شما کنار حوض ایستاده ام. حالم را پرسیدی،بسیار خوبم، شما
را نگاه می کنم. به چشمهای شما که مثل آب حوض زلال است.

بنشین.

می نشینم، لحظه ها برایم دلنشین است.

آمده ام که از شما خدا حافظی کنم. می خواهم به مکه بروم. این روزها برای من بسیار دلنشین بود. چون با شما بودم.
پشت سر شمانماز خواندم و با شما حرف زدم.

حرفهایم را با شما در میان می گذارم. اما نمی توانم خواسته ام را بگویم. نمی توانم به شما بگویم که به من هدیه ای بدهید.
لا اقل یک دست لباس که با آن هر روز نماز بخوانم و به یاد شما باشم. می آیی و دست مبارکت را بر سر من می کشی،
می روم بدون آنکه خواسته ام را به شما بگویم.

باور کنید چیزی از شما نمی خواهم. نه پولی که توشه سفرم باشه. نه نانی که قوت راهم باشد. می دانم که حتما دعای شما
بدرقه راهم است. اما اگر یک دست لباس از شما به یادگار داشته باشم، چقدرخوب می شود. چقدر نماز خواندن بالباس
شما لذت بخش است. فکرمی کنم حتی کار کردن با لباس شما هم عبادت است.

با خودم می گویم: «محمد! به همین سادگی می خواهی بروی؟ بدون آنکه چیزی بخواهی؟ »

می خواهم برگردم، اما دیگر روی بر گشتن به خانه شما را ندارم.

دیگر باید رفت. اما نه، یک راه دیگر مانده است. گوشه ای می نشینم تا برای شما نامه ای بنویسم. حرفها کلمه می شوند.
کلمه ها، جمله وجمله ها نامه می شوند. نامه ای که در آن تقاضایم را برای شمانوشته ام. به مسجد رسول النبی می روم. با
خودم می گویم: «قبل از اینکه نامه را به شما برسانم باید دو رکعت نمازبخوانم و از خدای بزرگ