پاورپوینت کامل ضامن آهو! ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ضامن آهو! ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ضامن آهو! ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ضامن آهو! ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

پاورپوینت کامل ضامن آهو! ۱۷ اسلاید در PowerPoint

مرد، قامت بلند و کشیده داشت. چه زیبا و نورانی بود! برلبانش، تبسم نمکینی نقش بسته بود. خطاب به رئیس کاروان
گفت:

هر وقت خواستید راه بیفتید، فلان مرد جیب زن را هم باخودتان ببرید.

مرد جیب زن؟!

بله، مرد جیب زن.

خانه اش را بلد نیستم.

نشانت می دهم.

آدرس را که داد، ناپدید شد. رئیس کاروان هراسان از خواب بیدار شد. از خودش پرسید:

این چه خوابی بود که دیدم؟!

خودش پاسخ داد:

ای بابا، ما کجا و امام رضا کجا؟ کی گفته آن مرد سبز پوش امام رضاست؟ آدم قحطی بود که سفارش آن مرد جیب زن را
بکنه…;مگه می شه یک آدم جیب زن را با خودتان همراه کنیم؟ این حرفهاچیه بابا؟

شب بعد، بار دیگر، آن مرد سبزپوش مقابلش سبز شد. به قیافه زیبا و نورانی اش چشم دوخت. او، تبسم شب قبل را
نداشت. با هیبت و گرفته به نظر می آمد:

چرا مرد جیب زن را خبر نکردی؟

به پیچ پیچ افتاد. ناگهان مرد سبز پوش نا پدید شد. رئیس کاروان از خواب پرید. به اطرافش نگاه کرد. چشمانش سیاهی
شب راکاوید. از مرد سبز پوش اثری نبود. ترس خفیفی در تنش ریشه دواند. نمازش را که خواند; راه افتاد:

خانه مرد جیب زن کجاست؟

آدرس را بار دیگر در ذهنش مرور کرد. با سرعت تمام قدم برمی داشت. ساعتی بعد، مقابل خانه ای بی رنگ و روی توقف
کرد.

همین جا است؟!

صدای کوبیدن در، در کوچه پیچید. لحظه بعد، مرد جیب زن زنجیردر را گشود و گفت:

با کی کار دارین؟

با شما!

با من؟!

بله، با شما!

چه کار دارین؟

می خواهیم بریم مشهد.

خوش آمدین!

شما نمی رین؟

من؟

بله، شما!

من پولم کجا بود که مشهد برم؟؟ مدتهاست که جیبی نزدم.

خرجت با من. معطل نکن.

آزارم نده، من و مشهد؟!

کارت نباشه، راه بیفت.

مرد جیب زن که باورش نمی شد، راه افتاد. اتوبوس قدیمی بی رنگ وروی وسط گاراژ، ایستاده بود. مسافران دیار خراسان،
شاد و ذکرگویان بر صندلیها چسبیده بودند. همه صندلیها پرشده بود. رئیس کاروان، به صندوقی که نزدیک در اتوبوس
بود اشاره کرد. مرد جیب زن روی آن نشست. اتوبوس خودش را تکان داد. صدای «غژ غژ» آن در فضا پیچید. مثل اینکه با
راه افتادنش، در و پنجره وصندلیهایش با انسان سخن می گفتند.

اتوبوس تن سنگین خود را از شهر بیرون کشید. کم کم به گردنه معروف به «گردنه دزدها» نزدیک شد. گردنه خطرناکی
بود. کاروانهای که از آنجا می گذشتند; مورد دستبرد دزدها قرارمی گرفتند. اتوبوس هرچه به گردنه نزدیکتر می شد، دعا و
ذکر وصلوات مسافران مضطرب، بیشتر می شد.

اتوبوس با ناله های دردناکش، همچنان پیش می رفت. راهی زیاد به گردنه نمانده بود. ناگهان صدای ترس آور و متعجب
راننده، آه ازدل مسافران کشید:

می بینید؟! آنجا! جاده بسته اس!

چشمها به گلوگاه گردنه دوخته شد. سنگهای تلنبا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.