پاورپوینت کامل خوارج و حکومت علوی در آثار استاد مرتضی مطهّری (ره) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خوارج و حکومت علوی در آثار استاد مرتضی مطهّری (ره) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خوارج و حکومت علوی در آثار استاد مرتضی مطهّری (ره) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خوارج و حکومت علوی در آثار استاد مرتضی مطهّری (ره) ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

>

معنای لغوی خوارج۱

خوارج[۲] یعنی شورشیان. این واژه از «خروج» به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده است. کلمه «خروج» [۳]اگر با
«علی» متعدی شود، دو معنای نزدیک به یکدیگر دارد: یکی در مقام پیکار و جنگ برآمدن و دیگری تمرّد، عصیان و
شورش.۴

کلمه «خوارج» که معادل فارسی آن «شورشیان» است، از «خروج» به معنای دوم گرفته شده است. این جمعیّت را از
آن نظر «خوارج» گفتند که از فرمان علی علیه السلام تمرّد کردند و علیه او شوریدند و چون تمرّد خود را بر یک عقیده و مسلک
مذهبی مبتنی کردند، نِحله ای شدند و این اسم به آنها اختصاص یافت و لذا به سایر کسانی که بعد از آنها قیام کردند و بر
حاکم وقت طغیان نمودند، خارجی گفته نشد. اگر اینها مکتب و عقیده خاصّی نمی داشتند، مثل سایر یاغی های دوره های
بعد بودند؛ ولی اینها عقائدی داشتند و بعدها خود این عقائد موضوعیّت پیدا کرد. اگرچه هیچ وقت موفّق نشدند حکومتی
تشکیل دهند؛ امّا موفّق شدند فقه و ادبیاتی برای خود به وجود آورند.۵

اشخاصی [نیز] بودند که هرگز اتّفاق نیفتاد که خروج کنند؛ ولی بر عقیده خوارج بودند؛ مثل آنچه درباره عَمْروبن عُبَیْد و
بعضی دیگر از معتزله گفته می شود. افرادی از معتزله که در عقیده امر به معروف و نهی از منکر و یا در مسئله مخلّد بودن
مرتکب کبیره، با خوارج همفکر بوده اند، درباره شان گفته می شود: «وَ کانَ یَری رَأْیَ الخوارِجِ؛ یعنی همچون خوارج
می اندیشد.» حتّی بعضی از زنها بوده اند که عقیده خارجی داشته اند.۶

[پیدایش خوارج]

[ظهور و پیدایش خوارج در نیمه اوّل قرن اوّل هجری، یعنی در حدود سال ۳۷ هجری مقارن با خلافت امیرالمؤمنین
علی علیه السلام بوده است.۷] پیدایش آنان در جریان حکمیّت است. در جنگ صِفّین در آخرین روزی که جنگ داشت به نفع
علی خاتمه می یافت، معاویه با مشورت عمروعاص دست به یک نیرنگ ماهرانه ای زد … دستور داد قرآن ها را بر
سرنیزه ها بلند کنند … علی فریاد برآورد: بزنید آنها را، اینها صفحه و کاغذ قرآن را بهانه کرده می خواهند در پناه لفظ و
کتابت قرآن، خودشان را حفظ کنند و بعد به همان روش ضدّ قرآنی خود ادامه دهند. کاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت
آن، ارزش و احترامی ندارد. حقیقت و جلوه راستین قرآن منم. اینها کاغذ و خط را دستاویز کرده اند تا حقیقت و معنی را
نابود سازند.

عدّه ای از نادان ها و مقدّس نماهای بی تشخیص که جمعیّت کثیری را تشکیل می دادند، با یکدیگر اشاره کردند که
علی چه می گوید؟ فریاد برآوردند که با قرآن بجنگیم؟! جنگ ما به خاطر احیاء قرآن است، آنها هم که خود تسلیم قرآنند؛
پس دیگر جنگ چرا؟ علی گفت: من نیز می گویم به خاطر قرآن بجنگید، امّا اینها با قرآن سر و کار ندارند، لفظ و کتابت
قرآن را وسیله حفظ جان خود قرار داده اند.

از اینجا[۸] به عنوان یک فرقه مذهبی دست به فعّالیّت زدند. در ابتدا یک فرقه یاغی و سرکش بودند … ولی کم کم
برای خود اصول عقائدی تنظیم کردند و حزبی که در ابتدا فقط رنگ سیاست داشت، تدریجا به صورت یک فرقه مذهبی
درآمد و رنگ مذهب به خود گرفت.

[خوارج۹] از پشت به هدفهای امیرالمؤمنین خنجر زدند. اینها از این تاریخ، دشمن سرسخت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
شدند. فرق اینها که خوارج اند، با سایر دشمنان یعنی «نواصب»، این بود که اینها برای دشمنی خودشان با حضرت از روی
خیال خود، فلسفه و مبنایی هم تراشیده بودند و این را به صورت یک مذهب و روش دینی درآوردند؛ تعصّب را با جهل
آمیختند و همین امر منجر به ضربت خوردن امیرالمؤمنین و شهادت آن حضرت شد. …

[جهالت، مهم ترین ویژگی خوارج]

عامل بزرگی که در همه این جریان ها و هدفِ تهمت قراردادن ها و فتنه انگیزی ها و
آتش افروزی ها مؤثّر بود و زیاد مؤثّر بود، «جهالت و بی خبری عامّه مردم» بود. جهالت است که یک انبوه عظیم از مردم را
آلت و ملعبه فکر و اراده یک عدّه دنیاپرست قرار می دهد. امیرالمؤمنین به این عامل اشاره می کند و می فرماید:

اِلیَ اللّه ِ اَشْکو مِنْ مَعْشَرٍ یَعیشونَ جُهّالاً، وَ یَموتُونَ ضُلاّلاً، لَیْسَ فِهمْ سِلْعَهٌ اَبْوَرُ مِنَ الْکِتابِ اِذا تُلِیَ حَقَّ تِلاوَتِهِ،
وَلاسِلْعَهٌ اَنْفَقُ بَیْعا وَلا اَغْلی ثَمَناً مِنَ الْکِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِهِ.۱۰

به خدا شکایت می کنم از مردمی که در جهالت و نادانی زندگی می کنند و در گمراهی می میرند. متاعی کم بهاتر از
قرآن در میان آنها نیست اگر حقایق آن گفته شود. و متاعی گرانبهاتر از قرآن برای آنها نیست اگر تحریف شود و حقایقش
وارونه گردد.

این بود که می فرمود:

غَدا تَرَوْنَ اَیّامی، وَ یُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرائری، وَ تَعْرِفونَنی بَعْدَ خُلُوِّ مَکانی وَ قِیامِ غَیْری مَقامی.[۱۱]

هیچ کس[۱۲] ادّعا نکرده که خوارج به اسلام عقیده نداشته اند، بلکه همه اعتراف دارند که آنها شدیدا و با تعصّب
زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوریشان از فکر و تعقّل است.

خود علی علیه السلام که از آنها نام می برد، آنها را مردمی معتقد ولی جاهل و قشری معرّفی می کند. مردمی بودند متعبّد، شب
زنده دار و قاری قرآن، امّا جاهل و سبک مغز و کم تعقّل، و بلکه مخالف فکر و تعقّل در کار دین… .

«وَ أنتُم مَعاشِرُ أخِفّاءُ الهامِ، سُفَهاءُ الاْءحْلامِ.»[۱۳] شما گروهی هستید سبک مغز و کم خرد و نادان. عیب کار شما هم
همین است؛ یک روز با شدّت از حکمیّت طرفداری می کنید و یک روز به این شدّت آن را کفر و ارتداد می خوانید.

تاریخ خوارج، عجیب و عبرت انگیز است از این نظر که وقتی عقیده دینی، با جهالت و نادانی و تعصّبِ خشک آمیخته
شود، چه می کند.

دموکراسی علی[۱۴]

امیرالمؤمنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیّتش. هرگونه اعمال
سیاستی برایش مقدور بود امّا او زندانشان نکرد و شلاّقشان نزد و حتّی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز
همچون سایر افراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست امّا چیزی است که در دنیا کمتر نمونه
دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان رو به رو می شدند و
صحبت می کردند، طرفین استدلال می کردند، استدلال یکدیگر را جواب می گفتند.

شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد.
جلوی چشم دیگران[۱۵] می آمدند به او جسارت و اهانت می کردند و علی حلم می ورزید. علی بالای منبر صحبت می کرد،
یکی از اینها پارازیت می داد. روزی علی بالای منبر بود، یک کسی سؤالی کرد، علی بالبداهه یک جواب بسیار عالی به او
داد که اسباب حیرت و تعجّب همه شد و شاید همه تکبیر گفتند. یکی از این خارجیها آنجا بود، گفت: «قاتلَهُ اللّه ما افْقَهَهُ؛
خدا بکشد این را، چقدر ملاّست؟!» اصحابش خواستند که بریزند به سر او، فرمود: چکارش دارید، یک فحشی به من داده،
حدّاکثر این است که یک فحشی به او بدهید. نه، کاری به او نداشته باشید.

علی مشغول نماز خواندن است، نماز جماعت دارد می خواند، در حالی که خلیفه مسلمین است (این چه حلمی است از
علی؟!) اینها به علی اقتدا که نمی کردند، می گفتند: علی مسلمان نیست، علی کافر و مشرک است. در حالی که علی مشغول
قرائت حمد و سوره بود، یکی از اینها به نام ابن الکوّاء آمد با صدای بلند این آیه قرآن را به عنوان[۱۶ [کنایه به علی، خواند:
«وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الخاسِرینَ.»۱۷

این آیه خطاب به پیغمبر است که: به تو و هم چنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی، اعمالت از بین
می رود و از زیانکاران خواهی بود.

ابن الکوّاء با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام می دانیم؛ اوّل مسلمان هستی؛
پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد؛ در لیله المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت را طعمه
شمشیرها قرار دادی و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست، امّا خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک شوی،
اعمالت به هدر می رود، و چون تو اکنون کافر شدی، اعمال گذشته را به هدر دادی.

علی در مقابل چه کرد؟! تا صدای او به قرآن بلند شد، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، علی
نماز را ادامه داد. باز ابن الکوّاء آیه را تکرار کرد و بلافاصله علی سکوت نمود. علی سکوت می کرد، چون دستور قرآن
است که: « وَ اِذا قُرِی ءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنصِتُوا»؛۱۸ و هنگامی که قرآن خوانده می شود، گوش فرا دهید و خاموش
شوید.

و به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است، مأمومین باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند
مرتبه ای که آیه را تکرار کرد و می خواست وضع نماز را به هم زند، علی این آیه را خواند:

«فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَاللّه ِ حَقٌّ وَ لایَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لایُوقِنُونَ»؛۱۹ صبر کن وعده خدا حقّ است و خواهد فرا رسید. این
مردم بی ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند.

علی علیه السلام دیگر به وی اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد.۲۰

اصول مذهب خوارج[۲۱]

آیا خوارج به این مقدار قناعت کردند؟ اگر قناعت می کردند، مشکل بزرگی برای علی نبودند. کم کم دور هم جمع
شدند، جمعیّت و حزبی تشکیل دادند بلکه یک فرقه ای تشکیل دادند؛ یک فرقه اسلامی[۲۲ [و یک مذهبی در دنیای
اسلامی ابداع کردند. برای مذهب خودشان یک اصول و فروعی ساختند، گفتند: کسی از ماست که اوّلاً معتقد باشد که هم
عثمان کافر است، هم علی، هم معاویه، و هم کسانی که به حکمیّت تسلیم شدند، خود ما هم کافر شدیم ولی توبه کردیم،
و فقط هر کسی که توبه کند، مسلمان است.

هم چنین چون یکی[۲۳] از اصول خوارج این بود که امر به معروف و نهی از منکر واجب است و هیچ شرطی هم ندارد
و در مقابلِ هر امام جائر و هر پیشوای ظالمی[۲۴ [در هر شرائطی باید قیام کرد ولو با یقین به این که قیام، بی فایده است و
علی علیه السلام را [نیز۲۵ [جزء کفّار می دانستند، گفتند: پس راهی نمانده غیر از این که ما باید علیه علی قیام کنیم. ناگهان در
بیرون (شهر) خیمه زدند و رسما یاغی شدند. در یاغی شدنشان هم یک اصول بسیار خشک و خشنی را پیروی می کردند،
می گفتند: دیگران مسلمان نیستند؛ چون دیگران مسلمان نیستند، از آنها نمی توانیم زن بگیریم و به آنها نباید زن بدهیم،
ذبایح آنها ـ یعنی گوشتی که آنها ذبح می کنند ـ حرام است، از قصّابی آنها نباید بخریم، و بالاتر این که کشتن زنان و اطفال
آنها جایز است.

آمدند بیرون (شهر). چون همه مردم دیگر را جایزالقتل می دانستند، شروع کردند به کشتار و غارت کردن. وضع
عجیبی شد. یکی از صحابه پیغمبر با زنش می گذشت در حالی که آن زن حامله بود، از او خواستند که از علی تبرّی بجوید.
این کار را نکرد. کشتندش، شکم زنش را هم با نیزه دریدند، گفتند: شما کافرید. و همین ها از کنار یک نخلستان می گذشتند
(نخلستان متعلّق به کسی بوده که مال او را محترم می دانستند)، یکی از اینها دست برد و یک خرما به دهانش گذاشت.
چنان به او نهیب زدند که خدا می داند. گفتند: به مال برادر مسلمانت تجاوز می کنی؟!

خوارج بعدها[۲۶] به عنوان طرفداران یک مذهب، دست به فعّالیّتهای تبلیغی حادّی زدند. کم کم به این فکر افتادند که
به خیال خود ریشه مفاسد دنیای اسلام را کشف کنند. آنان به این نتیجه رسیدند که عثمان و علی و معاویه همه بر خطا و
گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده، مبارزه کنیم؛ امر به معروف و نهی از منکر نمائیم. لذا مذهب خوارج تحت
عنوان «وظیفه امر به معروف و نهی از منکر» به وجود آمد.

وظیفه امر به معروف و نهی از منکر قبل از هر چیز، دو شرط اساسی دارد: یکی «بصیرت در دین» و دیگری
«بصیرت در عمل».

«بصیرت در دین» ـ هم چنان که در روایت آمده است ـ اگر نباشد، زیان این کار از سودش بیشتر است. و امّا «بصیرت
در عمل» لازمه دو شرطی است که در فقه از آنها به «احتمال تأثیر» و «عدم ترتّب مفسده» تعبیر شده است و مآل آن به
دخالت دادن منطق است در این دو تکلیف.

خوارج نه بصیرت دینی داشتند و نه بصیرت عملی. مردمی نادان و فاقد بصیرت بودند بلکه اساسا منکر بصیرت در
عمل بودند؛ زیرا این تکلیف را امری تعبُّدی می دانستند و مدّعی بودند باید با چشم بسته انجام داد.

عدم بصیرت[۲۷] و نادانی، آنها را بدینجا کشانید که آیات قرآن را غلط تفسیر کنند و از آنجا ریشه مذهبی پیدا کردند و
به عنوان یک مذهب و یک طریقه، موادّی را ترسیم نمودند.

اصل دیگری[۲۸] که برای مذهب خودشان تأسیس کردند، که باز حاکی از تنگ نظری و جهالت اینها بود، این بود که
گفتند: اساسا عمل، جزء ایمان است، و ایمان منفکّ از عمل نداریم. مسلمان به گفتن: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ
محمّداً رَسولُ اللّه » مسلمان نیست. مسلمان اگر نمازش را خواند، روزه اش را گرفت، شراب نخورد، قمار نکرد، زنا نکرد،
دروغ نگفت، و اگر از هر گناه کبیره ای پرهیز کرد، تازه اوّلِ اسلامش است. و اگر مسلمان یک دروغ بگوید، اصلاً او کافر
است، نجس است و مسلمان نیست. اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد، از دین اسلام خارج است.

خوارج[۲۹] برای اوّلین بار این عقیده را اظهار کردند که ارتکاب گناه کبیره، ضدّ ایمان است؛ یعنی مساوی با کفر است.
پس مرتکب گناه کبیره، کافر است. … در نهج البلاغه آمده است که امیرالمؤمنین با آنها درباره این مسأله مباحثه کرد و با
ادلّه متقنی نظریّه آنها را باطل ساخت.

ریشه اصلی[۳۰] خارجی گری را چند چیز تشکیل می داد:

۱. تکفیر علی و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحکیم ـ کسانی که به حکمیّت رضا دهند ـ عموما، مگر
آنان که به حکمیّت رأی داده و سپس توبه کرده اند.

۲. تکفیر کسانی که قائل به کفر علی و عثمان و دیگران که یادآور شدیم، نباشند.

۳. ایمان، تنها عقیده قلبی نیست، بلکه عمل به اوامر و ترک نواهی جزء ایمان است؛ ایمان امر مرکّبی است از اعتقاد و
عمل.

۴. وجوب بلاشرط شورش بر والی و امام ستمگر. می گفتند: امر به معروف و نهی از منکر، مشروط به چیزی نیست و
در همه جا بدون استثنا باید این دستور الهی انجام گیرد.۳۱

عقیده خوارج در باب خلافت[۳۲]

تنها فکر خوارج که از نظر متجدّدین امروز درخشان تلقّی می شود، تئوری آنان در باب خلافت بود. اندیشه ای
دموکرات مآبانه داشتند. می گفتند: خلافت باید با انتخابِ آزاد انجام گیرد و شایسته ترین افراد کسی است که از لحاظ ایمان
و تقوا صلاحیّت داشته باشد، خواه از قریش باشد یا غیر قریش، از قبائل برجسته و نامی باشد یا از قبائل گمنام و عقب
افتاده، عرب باشد و یا غیر عرب. آنگاه پس از انتخاب و اتمام بیعت اگر خلاف مصالح جامعه اسلامی گام برداشت، از
خلافت عزل می شود و اگر ابا کرد، باید با او پیکار کرد تا کشته شود. …۳۳

ظاهرا نظریّه آنان در باب خلافت، چیزی نیست که در اوّلین مرحله پیدایش خویش به آن رسیده باشند بلکه
آن چنان که شعار معروفشان «لا حُکْمَ اِلاّللّه » حکایت می کند و از نهج البلاغه۳۴ نیز استفاده می شود، در ابتدا قائل بوده اند که
مردم و اجتماع، احتیاجی به امام و حکومت ندارند و مردم خود باید به کتاب خدا عمل کنند.امّا بعد، از این عقیده رجوع
کردند و خود با عبداللّه بن وَهَب راسِبی بیعت کردند.۳۵

عقیده خوارج درباره خلفا

خلافت ابوبکر و عمر را صحیح می دانستند به این خیال که آن دو نفر از روی انتخاب صحیحی به خلافت رسیده اند و
از مسیر مصالح نیز تغییر نکرده و خلافی را مرتکب نشده اند. انتخاب عثمان و علی را نیز صحیح می دانستند، منتهی
می گفتند: عثمان از اواخر سال ششم خلافتش، تغییر مسیر داده و مصالح مسلمین را نادیده گرفت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.