پاورپوینت کامل کریم اهل بیت(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کریم اهل بیت(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کریم اهل بیت(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کریم اهل بیت(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint :

>

مقدمه

«کریم»، در زبان و فرهنگ اسلامی، نژاد و اصیل۱، خوش خوی و خوش روی۲، پاکدامن و عفیف،۳ جوانمرد و با مروّت، بخشاینده، بلند همّت و بزرگوار، خیرخواه و مهربان، نیکوکار، نیک نفس و نیکونهاد و در یک کلمه، جامع همه ارزشها۴ است. و این همه در امام حسن مجتبی علیه السلام گرد آمده بود و به حقیقت، دوست و دشمن به او کریم می گفتند.۵ و در میان شیعیان و پیروان اهل بیت به «کریم اهل بیت علیهم السلام » شهره است. او، نژاده بود و کریم الطرفین و دارای پدر و مادر و اجداد و عموهایی شرافتمند، بزرگوار و جوانمرد از خاندان هاشم. بیهقی نقل کرده است:

«معاویه روزی نزد جماعتی از اشراف قریش و مردمانی دیگر، گفت: «اخبرونی بأکرم النّاس اباً و امّاً و عمّاً و عمّهً و خالاً و خالهً و جدّاً و جدّهً؛۶ به من خبر دهید کدامین انسان از نظر پدر، مادر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدر بزرگ و مادر بزرگ نژاده تر و بزرگزاده تر است.»

مالک بن عجلان به سوی حسن بن علی علیهماالسلام اشاره کرد و گفت: او اکرم و اصیل ترین مردم است؛ چه، پدرش علی بن ابیطالب، مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، عمویش جعفر طیّار، عمّه اش امّ هانی دختر ابوطالب، دایی اش قاسم فرزند پیامبر، خاله اش زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و جدّه اش خدیجه دختر خویلد است.

مردم ساکت شدند و (امام) حسن برخاست و رفت. عمروعاص رو به مالک کرد و گفت: آیا دوستی بنی هاشم تو را به سخن باطل واداشت؟مالک بن عجلان گفت: چیزی جز حقیقت نگفتم و هرکس خرسندی مردم را با ناخرسندی خدا پی جوید، به آرزویش در دنیا نرسد و فرجامش به شقاوت انجامد. و بنی هاشم تازه ترین شاخه اند…، آیا چنین نیست ای معاویه!

گفت: به خدا سوگند! چنین است.۷

امام حسن علیه السلام کریم الوجه بود و زیبا روی. از جهت منظر، پیکر اخلاق و بزرگواری به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شبیه تر از او نبود. شیخ مفید در ارشاد می نویسد:

«کان الحسن اشبه النّاس برسول اللّه خلقاً و هیئاه و هدیاً و سؤدداً».۸

و نوشته اند: امام حسن علیه السلام دارای رخساره سفید آمیخته به اندکی سرخی، چشمانی سفید، گونه ای هموار؛ محاسنی انبوه، گیسوانی مجعّد و پر، گردنی سیمگون، اندامی متناسب، شانه ای عریض، استخوانی درشت، میانی باریک، قدی میانه نه چندان بلند و نه کوتاه، سیمایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین چهره ها بود. چنان که شاعر سروده:

«هیچ زیبایی و حُسنی به خاطر هوشمندان نگذشته مگر آنکه او را از آن زیبایی بهره ای خاص برد.

پیشانی او در زیر طره ی گیسویش بدان می مانست که ماه تهامی تاجی از شام تاریک بر سر نهاده است.»۹

پاکدامن

امام مجتبی علیه السلام زکیّ، پاکدامن، عفیف و پارسا بود. از خشیت خدا، دلش به لرزه می آمد و در درگاه خدا چون ابر بهاران می گریست. گَرد گناه، شرک و پلیدی ساحت قدسش را نیالود. حضرتش از اهل بیت نبوت و به نصّ آیه تطهیر۱۰، معصوم، پاک و پاکیزه بود و گناه و خطا از آن خاندان به دور. وی بسان یوسف صدّیق، فرشته خوی بود و فرشته رو، «انّ هذا الاّملک کریم»۱۱

و طبیعی بود که زنان، به تعبیر عبداللّه بن زبیر، از او نشکیبند۱۲ و به جهت پیوند نزدیک او با پیامبر و ملاحت و جمال بی مانندش مهرش را در دل بپرورانند.ولی یوسف خاندان محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، چون ماه کنعان، اندیشه گناه و هوس، ذره ای خاطرش را مشغول نکرد و غباری بر دامن کریمانه اش ننشست. روایت شده:

«امام علیه السلام در حال نماز بود که زنی زیبا روی بر او وارد شد. حضرت نمازش را کوتاه کرد و گفت: آیا نیازی داری؟ گفت: آری. فرمود: آن چیست؟ زن گفت: برخیز؛ من به دیدار تو آمده ام و بی شوهرم.

امام گفت: از من دور شو و خود و مرا به آتش مسوزان، و او پای می فشرد و امام او را با گریه از خود می راند و می گفت: وای بر تو از من دور شو! و گریه امام بالا گرفت. زن چون چنین دید، به گریه درآمد. امام حسین علیه السلام وارد شد و چون آن صحنه را دید، گریستن گرفت و هرکس که می آمد، او نیز به گریه درمی آمد. زن از خانه برون رفت و مردم نیز خانه را ترک گفتند. امام حسین علیه السلام مدتی به خاطر احترام برادر در این باره چیزی نپرسید.روزی امام حسن علیه السلام گریان از خواب برخاست و حسین علیه السلام گفت: چرا گریانی؟ فرمود: دوش خوابی دیدم و تا من زنده ام، به کسی باز نگو.

حسین علیه السلام گفت: باشد. فرمود: یوسف را دیدم و به او می نگریستم. چون زیبائیش را دیدم، گریستم. مرا در میان مردم نگریست و گفت: برادر! پدر و مادرم فدایت، چرا می گریی؟ پس گفتم: یاد آوردم از یوسف و همسر عزیز (مصر) و از آنچه کشیدی از او و ماجراهای زندان و سوختن دل یعقوبِ پیرمرد؛ از این خاطرات گریه ام گرفت و از آن در شگفتم. یوسف گفت: چرا از ماجرای زنی بیابانیِ ابواء شگفت زده نشده ای؟!»

«مجتبی، کریم النفس بوده و آزاده و بزرگوار، عزّت نفس داشت. گوهر انسانی خود را امانتی خدایی می شمرد که پاسداشت آن دیگر شرافتها را پاس می دارد. پستی و لئامت و فرومایگی در سرشتش نبود. و ذلّت و رقّیت و زبونی در خیالش نمی گنجید. کرامت نفس او را از اسارت زور و زر رهانیده و دنیا در دیدگانش اندک و پست می نمود و آن را به چیزی نمی گرفت. فرزند علی علیه السلام هماره این سفارش پدر را آویزه جان داشت:

«و اکرم نفسک عن کلّ دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً و لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا؛۱۳ بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دردهی هرچند که تو را به آنچه خواهی، رساند. زیرا تو نمی دانی در برابر آنچه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی، چه عوض و بهایی به دست آوری. بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده.»چه هیچ خیر جای عزّت و کرامت نفس را پر نمی کند و زندگی بدون عزّت نفس و آزادگی، مرگ واقعی است. از این رو امام حسن علیه السلام کرنش در برابر ستمکاران روزگارش را ننگ و ذلّت می شمرد و مرگ انسانیت:به او گفته شد: در تو بزرگ بینی است. فرمود: لا، بل فیّ عزّه قال اللّه تعالی: «و للّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین»۱۴ نه؛ این عزّت است. خداوند فرموده: عزّت از آنِ خدا است و برای رسول و مؤمنان.»

ابومحمد، کریم بود و به انسانها به دیده کرامت و بزرگی می نگریست، چه او انسان را موجودی کرامتمند دانست «لقد کرّمنا بنی آدم»۱۵ و تلاش می کرد کرامت، بزرگی و عزّت نفس را در آنها تقویت کند و این، رقیب فرعون منشِ او پسر هند بود که با مؤمنان از سر تفرعُن برخورد می کرد و آنان را کوچک و حقیر می شمرد و برای آنکه مردم از او کورکورانه پیروی کنند، آنان را نخست از خود تهی می ساخت و آنان را در جهالت و پستی نگاه می داشت تا خطری برایش ایجاد نکنند. و با خُرد کردن شخصیتشان، آنان را به صورت ابزاری برای مقاصد شوم خود درآورده تا برایش بجنگند و کورکورانه موانع را از سر راه سلطه اش بردارند. ولی امام حسن علیه السلام مردم را بزرگ می شمرد و سعی می کرد بر آگاهی و دانش آنها بیفزاید و آنان را به کرامت نفس و گوهر نفیس انسانیت خود توجه دهد؛ چه معاویه در دامن حرب، ابوسفیان و هند پرورش یافته بود و حسن علیه السلام در دامان محمد، علی و فاطمه علیهم السلام و پیامبر رفتارش با مردم کریمانه بود؛ زیرا چه او با کرامت ترین مردم بود: « وکان اکرم الناس»۱۶، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیشترین ارزش و احترام را نسبت به خلق خدا روا می داشت. در مناسبات اجتماعی با مردم بی پیرایه و بی تکلّف بود، مردم را احترام می کرد و شخصیت می داد. به آنان سلام می کرد و به عیادت مریض می رفت و جنازه را مشایعت می کرد و دعوت بردگان را اجابت می کرد و ذرّه ای تکبّر و اشرافیت در وجودش نبود و امام حسن علیه السلام افزون بر آن که این مکارم اخلاق را در خردسالی از جدّش دیده بود، بزرگتر که شد، از سیرت پیامبر و پدرش علی علیه السلام می پرسید. و در موردی حضرت از چگونگی مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید. و علی علیه السلام پاسخ داد:

«پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مجلسش بهره هرکس را عطا می کرد و چنان با کرامت با مردم برخورد می کرد که هیچ کس گمان نمی برد از او گرامی تر هم باشد. مجلس او محفل گذشت، حیاء، راستی و امانت بود. در آن قیل و قال نبود. انسانها در مجلس پیامبر فروتن بودند. بزرگ را گرامی می داشتند و با کوچکتر مهربان بودند… پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هماره خوشرو و خوشخوی و نرم بود و خشن و درشتخو و سبکسر و فحّاش و عیبجو نبود.»۱۷

و کودک، اینها را در خاطر داشت و از سیرت جدّش تجاوز نمی کرد. رفتار امام مجتبی علیه السلام با مردم مهربانانه بود، آنان را کوچک نمی شمرد، عزّت نفس و کرامت آنان را پاس می داشت. به کهنسالان مهربان بود، بدون تحقیر و عیبجویی اشتباهشان را گوشزد می کرد. فروتن و مردمدار بود، و دولتمند و تنگدست در نظرش یکسان بود. امام با آنکه هیچ کس در قدر و منزلت به او نرسید، چنان که «در وقت نشستن کسی به احترام او از برابرش عبور نمی کرد.»۱۸

و اگر در راه از مرکبش پیاده می شد همگان به او تأسّی می کردند و پیاده در رکابش می رفتند.۱۹ و بزرگی چون: ابن عباس برایش رکاب می گرفت.۲۰ ولی او با فرودستان مهربانانه می نشست. با آنان غذا می خورد. ابن شهرآشوب از کتاب فنون نقل کرده: «روزی حسن علیه السلام بر گروهی مستمند گذشت و آنان پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند. چون او را دیدند، گفتند: ای پسر دختر رسول خدا! بیا با ما هم غذا شو. بی درنگ از مرکب فرود آمد و گفت: «پس خدا، متکبران را دوست ندارد.» و با آنان به غذا خوردن مشغول شد، آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد. بدانان غذا و پوشاک داد.۲۱

صلح برای پاسداری از کرامت مؤمنان

صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، برای حراست از کرامت، عزّت و حُرمت خون مؤمنان بود نه تسلیم و سازش و زبون کردن آنان. و به تعبیر رهبر معظّم انقلاب «این صلح، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ بود.»۲۲ و مایه برکت و صیانت جامعه علوی از نابودی. برخی از دوستان نادان، جاهلانه امام را به خوارنمودن مؤمنان متهم داشتند و سلیمان بن صُرَد که در جریان صلح در کوفه نبود، نزد حسن بن علی علیهماالسلام آمد و گفت: «سلام برتو ای خوارکننده مؤمنین!»

و امام پاسخ داد: «اگر من در امر دنیا سختکوش و برای رسیدن به آن، در تلاش و زحمت می بودم، معاویه کسی نبود که از من نیرومندتر و نستوه تر باشد و من نیز جز اینکه اکنون می بینید، رأی و نظری می داشتم».۲۳ چه، امام به خاطر ترس از مرگ و زندگی دنیا تن به صلح نداد، که او چونان علی علیه السلام مرد جنگ و رزم بود و در هولناک ترین نبردهای جمل، صفّین و نهروان دوش به دوش پدرش علی علیه السلام در معرکه فرو می رفت و نبرد می کرد. صلح او به خاطر ترس از نابودی اسلام و جامعه علوی بود؛ زیرا چه سپاهیانش اندک بودند و سستی، نفاق، ناهمگونی و دودسته گی آنان را در معرض پاشیدگی قرار داده بود و دشمنش معاویه از هیچ جنایت رویگردان نبود و ریشه کن کردن حزب علوی و یکسره کردن کار را، در سر داشت و از رادمردترین و همگون ترین سربازان برخوردار بود. امام علیه السلام میان دو خطر قرار داشت: فاجعه شکست همراه با ذلّت و خواری و یا از دست دادن حکومت. و امام دومی را برگزید و از این رو به سلیمان بن صرد پاسخ داد: «اگر تنها در پی دنیا بودم، معاویه زیرکتر از من نبود. ولی من در پی پاسداشت عزّت، حرمت و خون مسلمانانم. و از این ترسیدم که در روز قیامت هفتاد هزار یا هشتاد هزار انسانِ خون آلود نزد خدا دادخواهی کنند که برای چه خون آنان ریخته شده است».۲۴

چه، در نبرد نابرابر، هم سربازان وفادار و بقیه السیفِ وفاداران علی علیه السلام کشته خواهند شد و فرجام کار نیز با تسلیم بدون قید و شرط در برابر معاویه، ولید و فسّاق بنی امیه و بنی مروان رقم خواهد خورد و عزّت، کرامت و شرافت مؤمنان پایمال منافقین خواهد شد. ولی امام به تبعیت از جدّش در ماجرای «صلح حدیبیّه»، شرایطی را برای صلح پیش روی دشمن نهاد که اگر او را پاس می داشت، خون، جان، مال و کرامت شیعیان علی علیه السلام حفظ می شد و نیروها برای فرصتی دیگر باقی می ماندند. و اگر معاویه آن را می شکست، فتنه ای را که در جامعه ایجاد شده بود و معاویه خود را به خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و کاتب وحی و قرآن و سنّت شهره کرده بود، می شکست و چنین شد. معاویه با زیر پا نهادن شرایط صلح و گفتن این جمله «من برای نماز و روزه با شما نجنگیدم و بدین خاطر به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانی کنم… و اکنون هر عهدی که با کسی بسته ام، زیر این دو پای من است.»۲۵ نقاب اسلام گرایی را از چهره خود برداشت و راه را بر مبارزه خونین و افتخارآفرین کربلا باز کرد:

«ماجرای حسین علیه السلام در کربلا به سال ۶۱ هجری، قوی ترین تیری بود که امام حسن علیه السلام در کمان نهاده و به دست برادرش حسین علیه السلام سپرد تا دشمن مشترک خود، برادر و پدرش را آماج آن بسازد. امام حسن علیه السلام پس از گذشت مدتی کمتر از یک قرن، در چهره حریف فاتح و غالبی نمودار شد که رقیب خود را در تاریخ شکست داده است. گامهایی موفق، سیاستی متصائد و پیشتاز، در عین آرامش و فروتنی و استتار و در زیر پرچم اصلاح و مسالمت و حفظ جانها و راستی. مگر عظمت جز این، چیز دیگری است؟»۲۶

گذشت و بردباری

انسان کریم، بردبار و حلیم است، و امام مجتبی علیه السلام سرآمد بردباران و مظهر عفو و گذشت بود. حضرت در برابر کژ اندیشان و معاندانی چون فسّاق بنی امیه چونان کوه می ایستاد و در برابر تجاوزات آنان از قانون و فسق و فجورشان مداهنه نمی کرد و خطرهای راه را به جان می خرید. حضرت ملحق کردن زیاد بن ابیه زنازاده را توسط معاویه به پدرش ابوسفیان، نپذیرفت و از شمشیر خونریز زیاد، هراسی به دل راه نداد:

«سعید بن ابی سرح از شیعیان علی علیه السلام بود. چون زیاد به کوفه آمد، وی را طلب کرد و او را ترساند. سعید به ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.