پاورپوینت کامل نفیسه؛ گوهری از نسل امام(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نفیسه؛ گوهری از نسل امام(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نفیسه؛ گوهری از نسل امام(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نفیسه؛ گوهری از نسل امام(ع) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

فرزند ارشد امام

از جمله همسران امام حسن مجتبی علیه السلام ، امّ بشیر دختر ابی مسعود است که در برخی منابع نامش فاطمه درج شده است. دومین فروغ امامت، از این بانو، صاحب سه فرزند به نامهای: زید، امّ الحسن و امّ الحسین گردید. زید، بزرگ ترین فرزند پسر امام مجتبی است و کنیه اش را ابوالحسن گفته اند. عده ای از تراجم نگاران و شرح حال نویسان، وی را با زید بن حسن قرشی یکی دانسته و شرح حال این دو را به هم آمیخته اند.

زید که از مادری خزرجی به دنیا آمد، سیدی جلیل القدر و با سخاوت بود که خیرش به همه می رسید.

در آینه معرفت

شیخ مفید می گوید:

«طبع بلند، احسان و نیکویی، از خصال بارز وی به شمار می رفت و همین صفات موجب گردید تا مردمان محتاج به او مراجعه کنند و از بذل و بخشش او برخوردار گردند.»

شیخ طوسی در کتاب رجال خود، زید را در زمره اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته است. سید شریف تاج الدین محمد، نقیب حلب، در وصفش گفته است:

«زید انسانی عالی قدر، با منزلتی والا و دارای جود و سخاوت بود که تولیت صدقات (موقوفات) حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را عهده دار بود.»

عبدالحمید ثانی (سید نسّابه) خاطر نشان ساخته است: «زید در خصال نیک، درجاتی عالی داشت و از زاهدان و پارسایان به شمار می رفت و ضمن آنکه رئیس طائفه خویش بود، در میان اقارب و انساب، به فضیلت و خوبی شهرت داشت و در صفت شجاعت و صلابت، ممدوح مردمان عصر خود گشت.»

نجیح بن عبدالرحمن (متوفّای ۱۷۰ ه .ق.) می گوید: «زید را در بازار معروف سوق الظهر دیدم در حالی که جمعیتی در برابرش ازدحام نموده بودند و از سیمای پرشکوهش در شگفتی بودند و می گفتند: چقدر به جدّش رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شباهت دارد.»

ابن حجر عسقلانی گفته است: «زید در میان محدّثان و راویان، از ثقات به شمار می رود.»

منابع دیگر افزوده اند:

زید از پدرش و نیز جابر بن عبداللّه انصاری و عبداللّه بن عباس روایت نقل کرده و پسرش حسن و گروهی دیگر چون عبداللّه بن عمرو بن خداش، عبدالله بن زکریا انصاری و… از وی حدیث نقل کرده اند.

ابن حبان، زید را از ثقات دانسته و او را به عنوان «مقبول الروایه» معرفی کرده است. ابن عساکر هم راوی بودن او را مورد تأیید قرار داده است.

همسر و فرزندان

زید بن حسن، لبابه دختر عبیداللّه بن عباس را به همسری خویش برگزید. البته لبابه در آغاز به ازدواج حضرت ابوالفضل علیه السلام درآمد که ثمره آن دو فرزند به نام های: فضل و عبیداللّه بود. و نسل آن شهید دشت کربلا از عبیداللّه باقی ماند. لبابه همسر داغدیده باب الحوائج ـ که شوهر و فرزند دلبند خود را در قیام عاشورا از دست داده بود ـ به مدینه آمد و در این شهر، همراه امّ البنین به سوگواری پرداخت و ایامی را با اندوه و ماتم سپری کرد.

زید از لبابه صاحب دو فرزند شد؛ یکی حسن و دیگری نفیسه. متأسفانه عدّه ای از مورّخان و رجال شناسان نفیسه ذکر شده را با نفیسه دختر حسن بن زید، یکی گرفته اند. شخصی به نام ابن عنبه که از تاریخ نویسان معروف و با معتبر است، می نویسد:

زید دختری به نام نفیسه داشت که با ولید بن عبدالملک ازدواج کرد و به مصر مهاجرت نمود و در آن سرزمین دفن گردید.

حتی سید محسن امین در کتاب «اعیان الشیعه» به قول ابن عنبه استناد کرده است.

تنها پسر زید، حسن، معروف به «حسن انور» است که از طریق وی، نسل او ادامه یافت. به گفته ابوالفرج اصفهانی، زید همراه عمویش امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و پس از حادثه عاشورا، در سلک اسیران به سوی کوفه و شام رفت و از آن پس همراه اهل بیت علیهم السلام به مدینه بازگشت. زید سرپرستی موقوفات جدّش را بر عهده داشت؛ ولی چون سلیمان بن عبدالملک، در سال ۹۶ ه .ق. به زمامداری رسید، به حاکم مدینه نوشت که او را از تولیت صدقات (موقوفات) عزل کند و دیگری را به جای وی متولّی این امور سازد؛ اما با روی کار آمدن عمر بن عبدالعزیز، حاکم مدینه النبی موظف گردید با توصیه کتبی این خلیفه اموی، تولیت صدقات رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را به زید بازگرداند و اجازه ندهد کسی با وی از درِ معارضه در آید.

زید به قولی، صد سال و به نقلی دیگر نود سال زیست. او در منطقه ای به نام بطحا ـ واقع در شش منزلی مدینه ـ به دار بقا شتافت، پیکرش را به مدینه آوردند و پس از تشییع با شکوهی، در قبرستان بقیع دفن کردند. سال رحلتش را ۱۲۰ ه .ق. نوشته اند.

عده ای از شاعران در سوگ او مرثیه سرایی نمودند و مقام او، خاندان و اجدادش را مورد ستایش قرار دادند.

سیّدی جلیل القدر

حسن بن زید در بیت پدر به شکوفایی رسید و دوران کودکی را با پرورش های پدری جلیل القدر و مادری پارسا، پشت سر نهاد. او در بهار جوانی پدر را از دست داد و پس از وی ریاست «بیت هاشمی» را عهده دار گشت. وی که کنیه اش ابومحمد بود، به گفته ابن سعد در کتاب «طبقات الکبری» و ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب»، عابد مورد اعتماد و مستجاب الدعوه بود و به پیروی از اجداد طاهرینش، بسیار قرآن تلاوت می کرد و به کثرت عبادت، تهجد، روزه داری و پیمودن راه خیر و صلاح، معروف بود.

وی باب معرفت، علم و ادب را به روی خویش گشود و به دلیل مقامات علمی و اخلاقی، در منابع رجالی از او به عنوان «حسن انور، النابه، عالم، عابد، فاضل و شریف علوی» یاد کرده اند. حسن انور (نوه امام حسن مجتبی علیه السلام )، در نقل احادیث از افراد مورد وثوق است و از پدرش زید، عمویش عبداللّه بن حسن، عکرمه غلام ابن عباس، عبدالله بن ابی بکر، محمد بن عمرو بن حزم و… روایت نقل می نمود. شخصیت هایی چون: مالک بن انس، محمد بن اسحاق، ابن یسار و محمد بن ابی ذئب، از محضرش استفاده کرده و از وی روایت نقل نموده اند.

شهرت حسن بن زید در جود و کرم به حدّی بود که مردمان بسیاری از نقاط دور و نزدیک به حضورش می رسیدند و مورد اکرام او واقع می شدند. خطیب بغدادی در تاریخ مشهور خود، سخاوتش را ستوده و او را صاحب فضل و کرم دانسته است.

از جمله خصوصیات اخلاقی حسن بن زید، این بود که به مشکلات و معضلات مردم رسیدگی می نمود و در حدّ توان برای گره گشایی از گرفتاری های محرومان، قرض داران و بینوایان می کوشید و شخصاً قرض بدهکاران را ادا می نمود و موجبات شادمانی آنان را فراهم می کرد.

به اقامه نماز در اوّل وقت، تقیّد داشت. در حالات اخلاقی او گفته اند که بارها پیش می آمد که صورت خویش را بر زمین می نهاد و خداوند را تسبیح می گفت و در ضمن گریه و زاری، به استغفار می پرداخت. در امور شرعی و مراعات موازین دینی، جازم و پی گیر بود و می کوشید تا مردم آداب اسلامی را کاملاً رعایت کنند. حسن بن زید با سپر «تقیّه» به مبارزه با عباسیان ادامه داد و اگرچه با این طایفه رابطه داشت؛ اما این ارتباط مانع از آن نبود که رفتار امیران عباسی را مورد انتقاد قرار ندهد.

ابراهیم فرزند عبدالله بن حسن در بصره، مبارزه با منصور عباسی را آغاز کرد؛ به همین دلیل، او همراه عده ای از علویان به قتل رسیدند. چون سر بریده ابراهیم را در طشتی نهاده و مقابل منصور نهادند، حسن بن زید که آنجا حاضر بود، منقلب گشت؛ به حدّی که رخسارش به زردی گرایید. با حالتی عتاب آلود، منصور را مورد خطاب قرار داد و به وی گفت:

ای حاکم جفا پیشه! به خدا قسم او را در حالی کشتی که بسیار روزه دار و شب زنده دار بود. دوست نداشتم تو که ادعای خلافت بر سرزمین مسلمانان را داری، به چنین جنایت بزرگی دست بزنی.

یکی از درباریان چاپلوس که ناظر این سخنان مذمّت گونه بود، به وی گفت: گویا به قتل رسانیدن ابراهیم را بر خلیفه مسلمانان عیب می گیری؟ حسن بن زید پاسخ داد: آیا توقع داشتی پس از این که ابراهیم با خدای خویش ملاقات کرد، غیر از این گویم؟

نکته قابل یادآوری این است که چون بنی عباس سرکوبی و کشتار شیعیان و اولاد علی علیه السلام را به نحو شدیدی پی گیری می کردند و علویان به طرز فجیعی کشته می شدند و خانه های آنان بر سرشان خراب می شد، حسن بن زید با مشاهده این جنایات در دستگاه ستم نفوذ کرد، به نحوی که امارت شهر مدینه را به خود اختصاص داد تا از طریق این اقتدار سیاسی ـ اجتماعی تا حدودی از رنجهای خاندان عترت کم کند و فرزندان امام حسن علیه السلام را مورد حمایت قرار دهد. او از طریق مأمورانی در دستگاه عباسی نفوذ لازم و کافی داشت و مبارزان علوی را از کمّ و کیف، موقعیت و میزان اقتدار حاکمان وقت با خبر می کرد، به همین دلیل منصور عباسی به وی اعتماد نداشت و گفت و گوی او گمان این خلیفه را در مورد حسن بن زید شدت بخشید. منصور در جایی گفته بود: او با ما مخالفت داشت و قصدش این بود که مرا از این مقام عزل نموده و بعد هلاکم سازد؛ ولی آن نقشه ای را که او درباره ما می خواست به اجرا بگزارد، در مورد خودش اجرا کردیم.

در هر حال، حسن بن زید به دلیل ایستادگی در مقابل شقاوت منصور، شغل خود را از دست داد و تا زمان هلاکت وی در حبس و مشقّت به سر برد.

حسن انور برای مطالبه حقوق علویان اهتمام زیادی داشت و از این جهت هرگاه فرصتی به دست می آورد و مقتضیات زمان اجازه می داد، توان خود را برای تضعیف قدرت عباسیان به کار می گرفت. او بر این باور بود که عباسیان، خلافت را غصب کرده اند و استحقاق این مقام را به هیچ عنوان ندارند.

منصور عباسی هم به تفکّرات فرزند زید واقف بود؛ زیرا افرادی را به عنوان جاسوس در دستگاه او وارد کرد، تا از اعمال و رفتارش پرده بردارند. از این جهت با وجود آنکه حسن انور، والی مدینه بود و نسبت به امور اجتماعی، سپاهیان، برگزاری جماعت و جمعه، اقامه حدود و برنامه ریزی های منطقه ای باید اختیاراتی داشته باشد، اما بسیاری از امور مهم را از ید قدرت وی بیرون آورده بودند تا نتواند با این امکانات، اهل بیت و مبارزان حسنی را تقویت کند. استمرار مقاومت ها و مبارزات فرزند زید بر ضدّ هیأت حاکمه، موجب شد تا وی از سال ۱۵۶ ه .ق. تا زمان روی کار آمدن مهدی عباسی، در حبس به سر برد و تمام دارایی او مصادره گردد.

حسن بن زید در مدینه اقدامات عمرانی عمومی به عمل آورد و در صدد بود مسجدالنبی را توسعه دهد؛ اما منصور عباسی بر فعالیت های او در این زمینه معترض بود. این انسان پارسا و اهل سخاوت پس از عمری بابرکت و در حالی که هشتاد سالگی را پشت سر می نهاد، در سال ۱۶۸ ه .ق. در سفر حجّ به دار بقا شتافت و پیکرش در مکه به خاک سپرده شد.

البته در خصوص محلّ دفن وی بین مورّخان اختلاف است؛ گروهی گفته اند که در بغداد وفات نمود و او را در بقعه خیزران دفن کرده اند. عده ای دیگر بر این باورند که حسن انور، همراه دخترش نفیسه به مصر آمد و در این شهر از دنیا رفت و در آن دیار مدفون گشت؛ اما بررسی های دقیق چنین موضوعی را به اثبات نمی رساند و مقبره ای که در مصر هست، مربوط به آرامگاه سید محمد انور، برادر سید حسن انور است.

از ابو محمد حسن بن زید، هفت پسر و دو دختر باقی ماند که همگی دارای اعقاب و فرزندان هستند. سادات گلستانه که در اصفهان اقامت دارند، از نسل اویند.

شهد شکوفایی

یازدهم ربیع الاول سال ۱۴۵ ه .ق. بود و مسلمانان در این ایام خود را مهیا می ساختند تا سالروز بهجت افزا و شادی آفرین میلاد باسعادت خاتم رسولان را گرامی بدارند. فرارسیدن چنین روز خجسته ای برای علویان و سادات، نشاطی مضاعف و شعفی دوچندان داشت. حسن انور که بر حسب اظهار نظر برخی سیره نویسان، در قیافه و شمایل به جدّش رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شباهت داشت، برای گرامی داشتن چنین روز مبارکی، لحظه شماری می کرد؛ اما گویا در خانه خودش هم خبرهایی است که آگاهی از آن، خالی از شادمانی نبود. زیرا در چنین روزی حسن انور صاحب دختری شد که او را «نفیسه» نامید. همسایگان، آشنایان و بستگان گروه گروه، به سوی منزل وی حرکت می کردند تا ولادت این کودک را به آن سید بزرگوار تبریک گفته و به برکت این رخداد سرور افزا، از خوان نعمت او بهره مند شوند.

مادر این کودک، امّ ولد بود که نوباوه خویش را با نوازش های سرشار از عطوفت خویش آشنا ساخت و در تربیت نفیسه چنان اهتمام ورزید که دخترش در مسیر صلاح و فضیلت گام نهد. به سبب پرورش های پرمایه والدین نفیسه، از دوران کودکی مزه ایمان و تقوا با ذائقه روح و روان این کودک آشنا گردید. خانه ای که نفیسه در آن اقامت داشت، در غرب مدینه و درست مقابل خانه امام صادق علیه السلام قرار گرفته بود. و این ویژگی موقعیت معنوی محلّ سکونت وی را ارتقا می داد.

پیوندی پاک

هنگامی که نفیسه پانزده بهار از عمرش را پشت سر نهاد و به موازات رشد بدنی و روحی از تربیت های والا برخوردار گردید، در بین علویان و بنی هاشم و عده کثیری از شیعیان، به عنوان دختری عفیف، متدیّن و باوقار شهرت یافت. اعتبار بالای خانواده و این مزایا سبب شد که برخی از جوانان هاشمی و سادات حسینی، افتخار وصلت با او را خواستار باشند. اما این تمایل آنان با پاسخ منفی حسن انور مواجه گردید. در این هنگام «اسحاق مؤتمن»، فرزند برومند امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش (حسن بن زید) خواست تا اجازه دهد با دختر او ازدواج کند؛ گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی نداد و مهر سکوت بر لب زد. اسحاق از چنین وضعی ناراحت گردید و از منزل حسن انور به مزار جدّش رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رفت و خطاب به آن رحمت عالمیان عرض کرد: یا رسول اللّه! من نفیسه را به دلیل تدیّن، پاکدامنی و شرافت خانوادگی به عنوان همسر آینده خویش می خواستم که تقاضایم بدون جواب مانده است!

سپس از حرم مطهّر نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بیرون آمد، در حالی که اطمینان داشت مقام با قداست آن ختم رُسُل، با نفوذ معنوی خود، زمینه های این پیوند را فراهم خواهد ساخت. آن روز به پایان رسید. شب هنگام که حسن انور بر بستر خویش آرمیده بود، حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم را در رؤیای راستین مشاهده کرد که خطاب به وی فرمود: ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور. فرزند زید فردای آن شب، بی درنگ با این وصلت موافقت کرد، و در ماه رجب سال ۱۶۱ ه .ق. آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.

اسحاق مؤتمن در کتاب های تاریخی، انسان پرهیزگار، فاضل و مورد وثوق در حدیث معرفی شده است، چنانچه وقتی ابن کاسب روایتی نقل می نمود، می گفت: «مرا حدیث کرد ثقه رضی، اسحاق فرزند جعفر صادق علیه السلام .» وی امامت برادر خود حضرت امام موسی کاظم علیه السلام را مورد تأیید قرار داد و از پدر خویش برای اثبات مقام او، روایت ذکر می کرد. اسحاق از جمله شهود وصیتی است که امام هفتم علیه السلام درباره فرزندش حضرت امام رضا علیه السلام از او استشهاد کرده است.

کنیه اسحاق، ابومحمد است و به دلیل شهرت در امانت، او را «مؤتمن» گفته اند. محلّ تولّد و نشو و نمای اسحاق را، عُریض (ناحیه ای در مدینه) نوشته اند.

بر ساحل کمالات و کرامات

سیده نفیسه در حال عبادت و زهد در مدینه طیّبه پرورش یافت. او روزها را روزه بود و شب ها را به نماز و عبادت می گذرانید و از حرم جدّش، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم جدایی نمی گرفت. سی مرتبه حجّ گزارد که بیشترش را پیاده راه سپرد. وی سخت می گریست و دستان خویش را به پرده کعبه می آویخت و عرض می کرد:

«ای خدای من و ای آقایم و مولایم! با خشنودیت از من، مرا شادمان بگردان؛ چون وسیله ای ندارم که بدان توسّل جویم تا غضب تو را از خود دور کنم.»

زینب، دختر یحیی متوج، برادر زاده نفیسه می گوید: چهل سال در خدمت عمه ام (نفیسه) بودم، ندیدم شب ها بیشتر بخوابد و یا روزها غذا بخورد؛ به او گفتم: آیا با خود مدارا نمی کنی؟ در پاسخ گفت: چگونه چنین کنم در حالی که در مقابل من گذرگاه های سخت و خطرناکی است که احدی نمی تواند از آنها عبور کند؛ مگر آنکه جزو رستگاران باشد.

چون ساعت های متوالی به نماز می ایستاد و به مناجات با پروردگار خویش مبادرت می نمود و اغلب اوقات روزه دار بود و در مقام توجه به ذات ربوبی، استقامت و مداومت به خرج می داد، به همان اندازه انوار حبّ الهی در نهانخانه دلش روشن تر می شد و بر محبتش به حضرت حق، افزوده می گشت. استمرار این روند، بر بصیرت و بینش او تأثیری عمیق نهاد و به تشخیص حق از باطل نائل آمد و صفحه ذهنش شفاف گشت. به همین دلیل بدون آنکه نزد استادان به تحصیل دانش و معرفت بپردازد و یا به مدرسه برود، به معارفی دست یافت و حکمت راستین خانه دلش را تابناک ساخت؛ از این رو است که احمد ابوکف مصری خاطر نشان می نماید:

نفیسه نفحه ای از نفحات اهل بیت علیهم السلام بود که در خلال زندگی با تهجّد، تعبّد و خصالی شریف چون ورع و تقوا به آن درجه ای از دانش و حکمت به همراه فصاحت لسان، دست یافت که دانشمندان، عارفان و فقیهان به محضرش می شتافتند تا از چشمه دانش و اندیشه اش بهره گیرند. او علم و تقوا را با هم جمع کرده بود.

دمیری گفته است:

سیده نفیسه درس نخوانده بود؛ اما احادیث بسیاری شنیده و اهل خیر و صلاح بود و در اواخر عمر چون از خواندن نمازها با سوره های طولانی در حال قیام (ایستاده) عاجز شده بود، نشسته نماز می خواند و از شدت روزه داری قوای بدنی وی به تحلیل رفته بود.

محدّث نوری در کتاب دارالسلام، از ابن ضبّان، صاحب کتاب « اسعاف الراغبین» و او هم از عبدالوهاب شعرانی، روایت کرده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در عالم رؤیا فرمودند:

اگر تو را حاجتی باشد به سوی خداوند، از برای سیده نفیسه طاهره نذر کن، اگرچه یک درهم باشد؛ تا خداوند حاجت تو را برآورده کند.

از برادرزاده اش پرسیدند: خوراک این بانو چیست؟ گفت: هرسه روز، یک دفعه طعام می خورد و چون میل به چیزی کند، سبدی در مصلاّی او آویخته می شود و آنچه بخواهد، در آن می یابد و من نمی دانم از کجا این طعام ها بدو می رسد، از این حال در شگفت شدم. چون نفیسه اعجاب مرا دریافت، گفت: ای زینب! هرکس در جوار حضرت یزدان استقامت گیرد و خود را تسلیم حق کند، از چنین نعمت های غیبی برخوردار می گردد!

نفیسه خاتون در زمره بانوانی است که در تاریخ اسلام به قرائت و ختم قرآن شهرت دارد و چون از سلاله خاندان طهارت بوده و در حدیث و تفسیر نیز توانایی هایی داشته، این کتاب آسمانی را از روی بصیرت می خوانده و آیات قرآن بر جان پاک و دل مهذّبش می نشسته است. در حال تلاوت آیات ملکوتی، جذبات شوق الهی، او را فرامی گرفته و او را به درجاتی از معنویت و قداست سوق می داده است که با رسیدن به این کمالات، کراماتی را از خود بروز داده است. بزرگان و دانشمندانی که در عصر او می زیسته اند و با وی آشنایی داشته اند، از مشاهده چنین حالاتی در این بانو، مبهوت و متحیر بوده اند.

بنا به قولی هزار و نهصد بار قرآن را ختم کرده و برخی گفته اند: در قبری که اواخر عمر در منزل خویش حفر کرده، به این میزان کتاب هدایت را ختم نمود. از کثرت تلاوت قرآن توسط وی نباید تعجب کرد؛ زیرا او حافظ این کلام آسمانی بود و با این ویژگی برای قرائت آن وقت کمتری صرف می نمود. نفیسه خاتون از آیات قرآن به سادگی نمی گذشت، در آنها تدبّر می کرد و چون به آیات رحمت می رسید، از خداوند مسئلت می نمود او را مشمول لطف خویش قرار دهد و هر کجا که از آتش دوزخ سخن می رفت، به خداوند از عذاب پناه می برد، در حالی که مروارید اشک از دیدگانش جاری بود.

از زبان دیگران

شرح حال نگاران و مورّخان، این بانو را به القاب نیکو و پسندیده ای وصف کرده و از او به عنوان زنی عارف، عابد، عامل به دستورات الهی، پرهیزگار، زاهد و دانشور سخن گفته اند.

زرکلی در کتاب الاعلام خود، او را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمه بالتفسیر و الحدیث معرفی می کند.

احمد ابوکف نیز وی را با لقب هایی از قبیل: نفیسه الدارین، نفیسه الطاهره، نفیسه العباده و نفیسه المصریین وصف می نماید.

شیخ محمد ضبّان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آنها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و در شدائد و مصائب به او مراجعه نموده و خواستار رفع مشکلاتشان بودند.

ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادّعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند.

یافعی یمنی، ضمن اینکه سیده نفیسه را بانویی صاحب مناقب ذکر می کند، می افزاید: در عصر خویش شایسته و بزرگوار بود، مرقدش زیارتگاه بوده و دعا در جوار مزارش مستجاب است.

جمال الدین بن تغری بُردی، خاطر نشان می نماید: از سیده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.