پاورپوینت کامل ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) از دیدگاه شهاید مطهری ۹۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) از دیدگاه شهاید مطهری ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) از دیدگاه شهاید مطهری ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) از دیدگاه شهاید مطهری ۹۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۱۰

بخش اول ین مقاله که صرفاً بیان کننده دیدگاه استاد شهدی یت الله مطهری است در
شماره ۶۷ فرهنگ کوثر ویژه نامه حضرت رضوی۷ بود به چاپ رسید. در آن شماره در ابتدا
چگونگی رفتار عباسیان با علویان مورد بررسی قرار گرفت و آنگاه نقل های تاریخی مربوط
به مسئله ولیتعهدی امام رضا (علیه السلام) و احتمالات مربوط به ین مسئله مورد بررسی قرار گرفت.

در احتمال اول بیان شده بود که ابتکار از مأمون بوده او در ابتدا و یا تا انتهای
کار بر صمیمیت خود باقی مانده بود. در احتمال دوم بیان شد که ابتکار از فضل بن سهل
ذوالریاستین وزیر مأمون بوده و ین بدن سبب بوده که فضل یا شیعی بوده و یا قصد
برگرداندن یران به دوره زرتشی گری داشته است. فروض سه گانه احتمال سوم که به خاطر
سیاست ملک داری بوده عبارت است از جلب نظر یرانیان، فرونشاندن قیام های علویان و
خلع سلاح کردن حضرت رضا (علیه السلام).

اکنون بررسی فرضیه ها خدمت خوانندگان محترم تقدیم می گردد:

بررسی فرضیّه ها

در میان این فرض ها در یک فرض البتّه وظیفه حضرت رضا (علیه السلام) همکاری شدید بوده، و آن فرض
همان است که فضل شیعه بوده و ابتکار در دست او بوده است. بنا بر این فرض، ایرادی بر
حضرت رضا از این نظر نیست که چرا ولایتعهدی را قبول کرد، اگر ایرادی باشد از این
نظر است که چرا جدّی قبول نکرد. ولی ما از همین جا باید بفهمیم که قضیّه به این شکل
نبوده است. حال ما از نظر یک شیعه نمی گوییم؛ از نظر یک آدم به اصطلاح بی طرف
می گوییم.

حضرت رضا یا مرد دین بود یا مرد دنیا. اگر مرد دین بود، باید وقتی که می بیند چنین
زمینه ای (برای انتقال خلافت از بنی العبّاس به خاندان علوی) فراهم شده (با فضل)
همکاری کند و اگر مرد دنیا بود، باز باید با او همکاری می کرد. پس اینکه حضرت
همکاری نکرده و او را طرد نموده، دلیل بر این است که این فرض غلط است.

امّا اگر فرض این باشد که ابتکار از «ذوالرّیاستین» است و او قصدش قیام علیه اسلام
بوده، کار حضرت رضا صددرصد صحیح است؛ یعنی حضرت در میان دو شرّ، آن شرّ کوچک تر را
انتخاب کرده و در آن شرّ کوچکتر (همکاری با مأمون) هم به حدّاقلّ ممکن اکتفا نموده
است.

اشکال، بیشتر در آنجیی است که بگوئیم: ابتکار از خود مأمون بوده است. اینجاست که
شاید اشخاصی بگویند: وظیفه حضرت رضا (علیه السلام) این بود که وقتی مأمون او را دعوت به همکاری
می کند و سوء نیّت هم دارد، مقاومت کند، و اگر می گوید: تو را می کشم، بگوید: بکش؛
باید حضرت رضا (علیه السلام) مقاومت می کرد و به کشته شدن از همان ابتدا راضی می شد و حاضر
می گردید که او را بکشند و به هایچ وجه همان ولایتعهدی ظاهری و تشریفاتی و نچسب را
نمی پذیرفت. اینجاست که باید قضاوت شود که آیا امام باید همین کار را می کرد یا
باید قبول می کرد؟

مسئله ای است از نظر شرعی [و آن این است که می دانیم که خود را به کشتن دادن؛ یعنی
کاری کردن که منجر به قتل خود شود، گاهی جایز می شود؛ امّا در شرایطی که اثر کشته
شدن بیشتر باشد از زنده ماندن، یعنی امر دایر باشد که یا شخص کشته شود و یا فلان
مفسده بزرگ را متحمّل گردد؛ مثل قضیّه امام حسین (علیه السلام).

از امام حسین (علیه السلام) برای یزید بیعت می خواستند و برای اوّلین بار بود که مسئله
ولایتعهدی را معاویه عملی می کرد. حضرت امام حسین کشته شدن را بر این بیعت کردن
ترجیح داد و به علاوه امام حسین (علیه السلام) در شرایطی قرار گرفته بود که دنیای اسلام احتیاج
به یک بایداری و یک اعلام امر به معروف و نهی از منکر داشت؛ ولو به قیمت خون خودش
باشد. این کار را کرد و نتیجه هایی هم گرفت.

امّا آیا شرایط امام رضا (علیه السلام) نیز همین طور بود؟ یعنی واقعاً برای حضرت رضا که بر سر دو
راه قرار گرفته بود، جایز بود (که خود را به کشتن دهد؟) یک وقت کسی به جایی می رسد
که بدون اختیار خودش او را می کشند؛ مثل قضیّه مسمومیّت که البتّه قضیّه مسمومیّت
از نظر روایات شیعه یک امر قطعی است، ولی از نظر تاریخ قطعی نیست.

بسیاری از مورّخین ـ حتّی مورّخین شیعه مثل مسعودی[۱] ـ معتقدند که حضرت رضا به اجل
طبیعی از دنیا رفته و کشته نشده است. حال بنا بر عقیده معروفی که میان شیعه هست و
آن این است که مأمون حضرت رضا را مسموم کرد، بسیار خوب، انسان یک وقت در شرایطی
قرار می گیرد که بدون اختیار خودش مسموم می شود، ولی یک وقت در شرایطی قرار می گیرد
که میان یکی از دو امر مختار و مخیّر است، خودش باید انتخاب کند: یا کشته شدن را و
یا اختیار.

این را نگویید: عاقبت همه می میرند. اگر من یقین داشته باشم که امروز غروب می میرم،
ولی الآن مرا مخیّر کنند میان انتخاب یکی از دو کار، یا کشته بشوم یا فلان کار را
انتخاب کنم، آیا در اینجا من می توانم بگویم: من که غروب می میرم، این چند ساعت
دیگر ارزش ندارد؟ نه، باز من باید حساب کنم که در همین مقدار که می توانم زنده
بمانم، آیا اختیار آن طرف، این ارزش را دارد که من حیات خودم را به دست خودم از دست
بدهم؟

حضرت رضا مخیّر می شود میان یکی از دو کار: یا چنین ولایتعهدی را ـ که من تعبیر
می کنم به «ولایتعهد نچسب» و از مسلّمات تاریخ است ـ بپذیرد و یا کشته شدن که بعد
هم تاریخ بیاید او را محکوم کند. به نظر من مسلّم اوّلی را باید انتخاب کند. چرا آن
را انتخاب نکند؟ صرف همکاری کردن با شخصی مثل مأمون که ما می دانیم گناه نیست، نوع
همکاری کردن مهمّ است.[۲]

خلاصه نوشته های رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله سید علی خامنه ای در خصوص تدابیر
امام رضا (علیه السلام) در مسئله ولایتعهدی چنین است: سیاست و تدابیر امام رضا
(علیه السلام) در باره مسئله
ولایتعهدی که منجر شد اهداف مأمون به شکست بینجامد، بدین قرار است:

الف) هنگامی که مأمون امام را از مدینه به خراسان دعوت کرد، آن حضرت فضای مدینه را
از کراهت و نارضایی خود پر کرد؛ به طوری که همه کس در پیرامون امام، یقین کردند که
مأمون با نیّت سوء، حضرت را از وطن خود دور می کند.

ب) هنگامی که در مرو، پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدّت استنکاف کرد
و تا وقتی که مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرده بود، آن را نپذیرفت.

ج) با این همه، امام ۷ فقط بدین شرط، ولیعهدی را پذیرفت که در هایچ یک از شئون حکومت
دخالت نکند و به جنگ و صلح، عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون نیز که فکر
می کرد بعداً به تدریج می تواند امام را به صحنه فعّالیت های خلافتی بکشاند، شرط
امام را قبول کرد.

د) بهره برداری امام از این ماجرا بسی مهم تر است. ایشان با قبول ولایتعهدی، دست به
حرکتی زد که در تاریخ زندگی ائمّه، پس از پایان خلافت اهل بیت : در سال چهلم هجری
تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی نظیر بوده است و آن بر ملا کردن داعیه امامت
شیعی، در سطح عظیم اسلامی و دریدن پرده غلیظ تقیّه و رساندن پیام تشیّع به گوش همه
مسلمان هاست.

) گرچه مأمون امام را جدای از مردم می پسندید و برای قطع رابطه معنوی و عاطفی
میان امام و مردم دست به هر کاری می زد و حتّی آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا
مرو را طوری انتخاب کرده بود که از شهرهای معروف به محبّت اهل بیت : عبور نکند، ولی
امام در همان مسیر تعیین شده از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم
استفاده کرد. در «اهواز» آیات امامت را نشان داد. در «بصره» خود را در معرض محبّت
دل هایی که با او نامهربان بودند، قرار داد. در «نیشابور» حدیث مشهور سلسله الذّهب
را برای همیشه به یادگار گذاشت. در «مرو» هم که سر منزل اصلی و اقامتگاه دستگاه
خلافت بود، هرگاه فرصتی دست می داد، حصار دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت
مردم می شکافت.

و) نه تنها سرجنبانان تشیّع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند، بلکه قرائن
حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیشتر
دوران های عمر خود را در کوه های صعب العبور و آبادی های دوردست و با سختی و دشواری
می گذراندند، با حمایت امام ۷ حتّی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای
مختلف نیز قرار گرفتند.[۳]

بهتر این است که ما مسئله را از وجهه حضرت رضا بررسی کنیم. اگر از این وجهه بررسی
کنیم، مخصوصاً اگر مسلّمات تاریخ را در نظر بگیریم، به نظر من بسیاری از مسائل
مربوط به مأمون هم حلّ می شود.[۴]

مسلّمات تاریخ

۱. احضار امام ۷ از مدینه به مرو

یکی از مسلّمات تاریخ این است که آوردن حضرت رضا از مدینه به مرو، با مشورت امام و
با جلب نظر قبلی امام نبوده است. یک نفر ننوشته که قبلاً در مدینه مکاتبه یا
مذاکره ای با امام شده بود که شما را برای چه موضوعی می خوهایم و بعد هم امام به
خاطر همان دعوتی که از او شده بود و برای همین موضوع معیّن حرکت کرد و آمد. مأمون
امام را احضار کرد و بدون این که اصلاً موضوع روشن باشد، در مرو برای اوّلین بار
موضوع را با امام در میان گذاشت.

نه تنها امام را، عدّه زیادی از آل ابی طالب را دستور داد از مدینه تحت نظر و بدون
اختیار خودشان حرکت دادند (و به مرو) آوردند.[۵] حتّی مسیری که برای حضرت رضا
انتخاب کرد، یک مسیر مشخّصی بود که حضرت از مراکز شیعه نشین عبور نکند؛ زیرا از
خودشان می ترسیدند. دستور داد که حضرت را از طریق کوفه نیاورند، از طریق بصره و
خوزستان و فارس بیاورند به نیشابور. خط سیر را مشخّص کرده بود. (تا آن حضرت در دهم
شوّال سال ۲۰۱ هجری وارد مرو شد).

کسانی هم که مأمور این کار بودند از افرادی بودند که فوق العاده با حضرت رضا کینه و
عداوت داشتند و عجیب این است که آن سرداری که مأمور این کار شد به نام «جَلودی» یا
«جُلودی» (ظاهراً عرب هم هست)، آن چنان به مأمون وفادار بود و آن چنان با حضرت رضا
مخالف بود که وقتی مأمون در مرو قضیّه را طرح کرد، او گفت: من با این کار مخالفم.
هر چه مأمون گفت: خفه شو، گفت: من مخالفم، او و دو نفر دیگر به خاطر این قضیّه به
زندان افتادند و بعد هم به خاطر همین قضیّه کشته شدند.

(به این ترتیب که) روزی مأمون اینها را احضار کرد. حضرت رضا و عدّه ای از جمله فضل
بن سهل ذوالرّیاستین هم بودند. مجدّداً نظرشان را خواست. تمام اینها در کمال صراحت
گفتند: ما صددرصد مخالفیم و جواب تندی دادند. اوّلی را گردن زد. دومی را خواست، او
مقاومت کرد. وی را نیز گردن زد. به همین «جلودی» رسید.[۶] حضرت رضا کنار مأمون
نشسته بودند. آهسته به او گفتند: از این صرف نظر کن. جلودی گفت: یا امیرالمؤمنین!
من یک خواهش از تو دارم، تو را به خدا حرف این مرد را درباره من نپذیر. مأمون گفت:
قَسمت عملی است که هرگز حرف او را درباره ات نمی پذیرم. (او نمی دانست که حضرت
شفاعتش را می کند). همان جا گردنش را زد.

به هر حال، حضرت رضا را با این حال آوردند و وارد مرو کردند. تمام آل ابی طالب را
در یک محلّ جای دادند و حضرت رضا را در یک جای اختصاصی، ولی تحت نظر و تحت الحفظ، و
در آنجا مأمون این موضوع را با حضرت درمیان گذاشت. این یک مسئله که از مسلّمات
تاریخ است.

۲. امتناع حضرت رضا

گذشته از این مسئله که این موضوع در مدینه با حضرت در میان گذاشته نشد، در مرو که
در میان گذاشته شد حضرت شدیداً ابا کرد. همین ابوالفرج در «مقاتل الطّالبین» نوشته
است که مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت رضا و (این دو، موضوع
را مطرح کردند). حضرت امتناع کرد و قبول نمی کرد. آخرش گفتند: چه می گویی؟! این
قضیّه اختیاری نیست، ما مأموریّت داریم که اگر امتناع کنی، همین جا گردنت را بزنیم.
(و علمای شیعه مکرّر این را نقل کرده اند). بعد می گوید: باز هم حضرت قبول نکرد.
اینها رفتند نزد مأمون.

بار دیگر خود مأمون با حضرت مذاکره کرد و باز تهدید به قتل کرد. یک دفعه هم گفت:
چرا قبول نمی کنی؟![۷] مگر جدّت علی بن ابی طالب در شورا شرکت نکرد؟![۸] می خواست
بگوید که این با سنّت شما خاندان هم منافات ندارد، یعنی وقتی علی ۷ آمد در شورا
شرکت کرد و (در امر انتخاب خلیفه) دخالت نمود، معنایش این بود که عجالتاً از حقّی
که از جانب خدا برای خودش قائل بود، صرف نظر کرد و تسلیم اوضاع شد تا ببیند شریط و
اوضاع از نظر مردمی چطور است؟ کار به او واگذار می شود یا نه؟ پس اگر شورا، خلافت
را به پدرت علی می داد، قبول می کرد؛ تو هم باید قبول کنی. حضرت آخرش تحت عنوان
تهدید به قتل که اگر قبول نکند کشته می شود، قبول کرد. البتّه این سؤال برای شما
باقی است که آیا ارزش داشت که امام بر سر یک امتناع از قبول کردنِ ولایتعهدی، کشته
شود یا نه؟ آیا این نظیر بیعتی است که یزید از امام حسین می خواست یا نظیر آن نیست؟
که این را بعد باید بحث کنیم.

۳. شرط حضرت رضا

یکی دیگر از مسلّمات تاریخ این است که حضرت رضا شرط کرد و این شرط را هم قبولاند که
من به این شکل قبول می کنم که در هایچ کاری [ همچون عزل و نصب، جنگ و صلح و…[۹]
مداخله نکنم و مسئولیت هایچ کاری را نپذیرم. در واقع می خواست مسئولیت کارهای مأمون
را نپذیرد و به قول امروزی ها ژست مخالفت را و این که ما و اینها به هم نمی چسبیم و
نمی توانیم همکاری کنیم، حفظ کند و حفظ هم کرد (البتّه مأمون این شرط را قبول کرد).

لهذا حضرت حتّی در نماز عید شرکت نمی کرد تا آن جریان معروف رخ داد که مأمون یک
نماز عیدی از حضرت تقاضا کرد، امام فرمود: این برخلاف عهد و پیمان من است. او گفت:
اینکه شما هایچ کاری را قبول نمی کنید، مردم پشت سر ما یک حرف هایی می زنند. باید
شما قبول کنید. و حضرت فرمود: بسیار خوب، این نماز را قبول می کنم، که به شکلی هم
قبول کرد که خود مأمون و فضل پشیمان شدند و گفتند: اگر این برسد به آنجا انقلاب
می شود. آمدند جلوی حضرت را گرفتند و ایشان را از بین راه برگرداندند و نگذاشتند که
از شهر خارج شوند.[۱۰]

۴. طرز رفتار امام پس از مسئله ولایتعهدی

مسئله دیگر که این هم باز از مسلّمات تاریخ است، هم سنّی ها نقل کرده اند و هم
شیعه ها، هم «ابوالفرج» نقل می کند و هم در کتاب های ما نقل شده است،[۱۱] طرز رفتار
حضرت است بعد از مسأله ولایتعهدی. مخصوصاً خطابه ای که حضرت [در روز پنجشنبه دهم
رمضان سال ۲۰۱ هجری قمری ] در مجلس مأمون در همان جلسه ولایتعهدی می خواند، عجیب
جالب است. به نظر من حضرت با همین خطبه یک سطر و نیمی ـ که همه آن را نقل کرده اند
ـ وضع خودش را ر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.