پاورپوینت کامل حیات سیاسی امام رضا(ع) ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حیات سیاسی امام رضا(ع) ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حیات سیاسی امام رضا(ع) ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حیات سیاسی امام رضا(ع) ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۸۸
اشاره
علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام هشتم شیعیان روز یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ ق. در
مدینه دیده به جهان گشود و در صفر سال ۲۰۳ ق. در ۵۵ سالگی به وسیله مأمون (هفتمین
خلیفه عباسی) در سنابادِ نوقان (که امروز یکی از محل های شهر مشهد است) مسموم شد و
به شهادت رسید. مرقد منوّر این امام همام در مشهد مقدّس مزار عاشقان و دلدادگان اهل
بیت علیهم السلام است. دوران امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳ – ۲۰۳ ق.) بود؛ حدود ۱۰ سال
از امامت آن حضرت در عصر خلافت هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسی)، قاتل پدر
بزرگوارش امام کاظم علیه السلام بود. امام رضا علیه السلام، در این عصر در مدینه می
زیست و همواره تحت نظر و مورد مزاحمت هارون و حاکمان منصوب از جانب او به سر می
برد. در حدود سال ۱۹۶ ق. مأمون، فرزند هارون با نیرنگ و قتل امین (برادرش) بر مسند
خلافت نشست و خلافت او ۲۱ سال طول کشید. مأمون، امام هشتم علیه السلام را از مدینه
به خراسان آورد و به ظاهر می خواست با نزدیک جلوه دادن خود به آن حضرت، جلوی شورش
ها را بگیرد و مردم را از خود راضی نگهدارد.
در مورد تاریخ زندگانی حضرت رضا علیه السلام چه بسا سؤالاتی مطرح شود؛ از جمله
اینکه:
۱. چرا امام رضا علیه السلام ولایت عهدی را از مأمون پذیرفت؟
۲. دلائل پذیرش ولایت عهدی چیست؟
۳. اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه آن روز و موضع گیری امام علیه السلام در پذیرش
ولایت عهدی چگونه بود و…؟
در این پژوهش مختصر، قصد داریم پاسخ جامع و قانع کننده ای برای این سؤالات بیابیم.
پس از آنکه امام پیشنهاد خلافت (خلیفه شدن) را نپذیرفت، خود را در برابر نقشه سیاسی
دیگری یافت. مأمون بعد از امتناع امام از خلافت، این بار ولایت عهدی خویش را به وی
پیشنهاد کرد. امام می دانست که منظور مأمون، تأمین هدف های شخصی است؛ لذا این بار
نیز امتناع ورزید؛ ولی اصرار و تهدیدهای مأمون چنان اوج گرفت که امام به نا چار با
پیشنهاد او موافقت کرد.
دلائل پذیرش ولایت عهدی
امام رضا علیه السلام به این حقیقت توجه داشت که در صورت نپذیرفتن ولایت عهدی، نه
تنها جان خود؛ بلکه جان علویان و دوستدارانش نیز در معرض خطر قرار خواهد گرفت.
افزون بر آنچه گفته شد، بر امام لازم بود که جان خویش و شیعیان را از گزندها
برهاند؛ زیرا امت اسلامی به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان بسیار نیاز داشت. اینان
باید باقی می ماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حلّ مشکلات و هجوم
شبهه ها باشند.
آری، مردم به وجود امام و دست پروردگان مکتب وی نیاز داشتند؛ چرا که در آن زمان،
موج فکری و فرهنگی بیگانه ای بر جامعه اسلامی چیره شده بود که در قالب بحث های
فلسفی و تردید برانگیز نسبت به مبادی خداشناسی، با خود کفر و الحاد به ارمغان می
آورد.
روشن است که ردّ قاطع ولایت عهدی، امام و پیروانش را به دست نابودی می سپرد؛ علاوه
بر این، پذیرش از سوی امام علیه السلام نوعی اعتراف از سوی عبّاسیان به سهیم بودن
علویان در حکومت بود.
از دیگر دلائل قبول ولایت عهدی از سوی امام، این بود که مردم، اهل بیت علیهم السلام
را در صحنه سیاست حاضر بیابند و آنان را به دست فراموشی نسپارند و نیز گمان نکنند
که آنان همان گونه که شایع شده بود، فقط عالمان و فقیهانی هستند که در عمل، هرگز به
کار ملت نمی آیند. امام خود نیز به این نکته اشاره نموده است؛ هنگامی که «ابن عرفه»
از حضرت پرسید:
«ای فرزند رسول خدا! با چه انگیزه ای وارد ماجرای ولایت عهدی شدی؟»
امام پاسخ داد:
«با همان انگیزه ای که جدّم علی علیه السلام وادار به حضور در شورا شد.»(۱)
و نیز امام با پذیرش این مسئولیت، چهره واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشا
ساختن نیّت و هدف های وی، هرگونه شبهه و تردیدی را در مورد نیّت های شوم او برطرف
نمود.
آیا امام، رغبتی به این کار داشت؟
اینها که گفتیم، هرگز دلیلی بر میل باطنی امام برای پذیرفتن ولایت عهدی نیست. همان
گونه که حوادث بعدی اثبات کرد، امام علیه السلام می دانست که هرگز از دسیسه های
مأمون و دار و دسته اش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نیز تا مرگ مأمون
پایدار نخواهد ماند. امام به خوبی درک می کرد که مأمون به هر وسیله ای که شده، برای
نابودی وی تلاش و اقدام خواهد کرد. تازه اگر هم فرض می شد که مأمون هیچ نیّت شومی
در دل نداشت، با توجّه به سنّ امام، امید زیستن تا پس از مرگ مأمون بسیار ضعیف می
نمود. پس، این دلایل هیچ کدام برای توجیه پذیرش ولایت عهدی از سوی امام کافی نبود.
برنامه پیشگیری امام
از آنجا که امام رضا علیه السلام در پذیرفتن ولایت عهدی اختیاری ندارد و نمی تواند
این مقام را وسیله رسیدن به هدف های خویش قرار دهد، زیان های گرانباری پیکر امت
اسلامی را تهدید می کند. از سویی، امام نمی تواند ساکت بنشیند و چهره ای موفّق در
برابر اقدامات دولتمردان نشان دهد… پس باید در برابر مشکلاتی که در آن زمان وجود
دارد، برنامه ای بریزد. اکنون درباره این مشکلات سخن خواهیم گفت:
۱. انحراف فرمانروایان
با کمترین توجه در تاریخ، روشن می شود که فرمانروایان اموی و عباسی تا چه حدّ از
نظر عقیدتی و منش عملی، با مبانی دین اسلام تعارض و ستیز داشتند؛ همان اسلامی که با
نامش بر مردم حکم می راندند. مردم نیز به موجب تسلّط حکومت، «اسلام» را همان گونه
می فهمیدند که اجرایش را در متن زندگی خویش مشاهده می کردند. پیامد این اوضاع،
انحراف روز افزون و گسترده از خطّ صحیح اسلام بود که دیگر مقابله با آن، آسان نبود.
۲. عالمان فرومایه و عقیده جبر
گروهی خود فروخته که فرمانروایان، آنها را «عالم» می خواندند، برای خشنودی حکومت
ها، مفاهیم و تعالیم اسلامی را به بازی می گرفتند تا بتوانند «دین» را طبق دلخواه
حکمرانان استخدام کنند و خود نیز به پاس این خدمتگزاری، به نعمت و ثروتی برسند. این
مزدوران حتی عقیده «جبر» را جزو عقاید اسلامی قرار دادند؛ عقیده فاسدی که بی مایگی
آن بر همگان روشن است. این عقیده به این دلیل رواج داده شد تا حکمرانان بتوانند
آسان تر به استثمار مردم بپردازند و هرکاری که می کنند، قضا و قدر الهی معرّفی شود
تا کسی جرأت اعتراض نداشته باشد. در زمان امام رضا علیه السلام از عمرِ این عقیده
فاسد، یک قرن و نیم می گذشت؛ یعنی از آغاز خلافت معاویه تا زمان مأمون.
۳. تحریم قیام
عالمان خود فروخته دستگاه جور، قیام بر ضدّ سلاطین ستمگر را از گناهان بزرگ می
شمردند و با همین دستاویز، از برخی عالمان بزرگ اسلامی سلب آبرو می کردند. این دسته
از عالمان درباری «تحریم قیام و انقلاب» را از عقاید دینی می شمردند.(۲)
برنامه امام رضا علیه السلام
امام علیه السلام با سرگرم دیدن حکمرانان، فرصت کوتاهی به دست آورد تا وظیفه خود را
برای آگاه کردن مردم ایفا نماید. این فرصت، همان فاصله زمانی بین در گذشت هارون
الرشید و قتل امین بود؛ ولی شاید بتوان گفت که فرصت مزبور – البتّه به شکلی محدود –
تا پایان عمر امام درسال ۲۰۳ ق. نیز امتداد یافت. امام با شگرد ویژه خود، نفوذ
گسترده ای بین مردم پیدا کرد و حتی نوشته هایش را در شرق و غرب کشور اسلامی منتشر
می کردند.
موضع گیری های امام علیه السلام
امام رضا علیه السلام مواضع گوناگونی برای رو به رو شدن با توطئه های مأمون اتّخاذ
می کرد که مأمون انتظارش را نداشت.
موضع نخست
امام تا وقتی در مدینه بود، از پذیرفتن پیشنهاد مأمون خودداری کرد و آن قدر سرسختی
نشان داد تا برای همه روشن شود که مأمون به هیچ قیمتی از او دست بردار نیست. حتّی
برخی از متون تاریخی به این نکته اشاره کرده اند که دعوت امام از مدینه به مرو، به
اختیار خود او نبوده است.
اتّخاذ چنین موضع سرسختانه ای بدین دلیل بود که حضرت به خوبی به توطئه ها و هدف های
پنهان مأمون آگاهی دارد… تازه با این شیوه، امام توانسته بود شکّ مردم را نیز
پیرامون آن رویداد برانگیزد.
موضع دوم
به رغم آنکه مأمون از امام خواسته بود از خانواده اش هرکه را می خواهد همراه خویش
به مرو بیاورد، امام با خود هیچ کس؛ حتی فرزندش امام جواد علیه السلام را هم به
همراه نبرد. در حالی که این سفر، سفرِ کوتاهی نبود. امام حتی می دانست از این سفر
بازگشتی نخواهد داشت.
موضع سوم
امام در نیشابور، در میان ده ها و بلکه صدها هزار تن از مردم استقبال کننده، روایت
«سلسلهالذّهب» زیر را خواند:
«حدّثنی ابی موسی الکاظم، عن ابیه جعفرالصادق، عن ابیه محمدالباقر، عن ابیه علیّ
زین العابدین، عن ابیه شهید کربلاء، عن ابیه علیّ المرتضی قال: حدّثنی حبیبی و قرّه
عینی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: حدّثنی جبریل علیه السلام قال: سمعتُ
رَبَّ العزّه یقول: کلمه لا اله الاّ الله حصنی فَمَنْ قالها دخل حصنی و مَنْ دخل
حصنی امن من عذابی (۳)؛ پدرم موسی کاظم، از پدرش جعفر صادق، از پدرش محمدباقر، از
پدرش زین العابدین، از پدرش شهید کربلا، از پدرش علی مرتضی نقل کرد که فرمود: دوست
من و نور چشم من رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: جبرئیل علیه السلام گفت
که: از پروردگار شنیدم که فرمود: کلمه «لا اله الاّ الله» (توحید) دژ من است، پس
هرکس آن را بگوید، داخل دژ من شده است و هرکس به دژ من وارد شود، از عذاب من در
امان است.»
صاحب کتاب نیشابور می گوید:
«شمرده شد بیش از ۲۰ هزار نفر این حدیث را می نوشتند».(۴)
در کتاب اعیان الشیعه آمده است:
امام در فقره آخر حدیث «سلسله الذّهب» پس از اندکی تأمّل، به آنها (حضّار و
نویسندگان) فرمود: این موضوع شروطی دارد: «و انا من شروطها؛ پذیرش امامت از جمله
شروط آن (ایمنی از عذاب الهی به واسطه پذیرش توحید) است.» ۲۰ هزار یا به قولی ۲۴
هزار نفر، این سخن را نوشتند.»(۵)
«احمد بن حنبل»، رئیس مذهب حنابله در جامع مُسند معروف به مسند احمد، می گوید:
«اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود، شفا می یابد»!
جالب اینکه امام درآن شرایط، هرگز مسایل فرعی دین و زندگی مردم را عنوان نکرد؛ نه
از نماز و روزه و از این قبیل مطالب چیزی گفت و نه مردم را به زهد و آخرت اندیشی
تشویق کرد. امام حتی از آن موقعیت شگرف برای تبلیغ به نفع شخص خویش نیز سود نجست و
با آنکه به یک سفر سیاسی به مرو می رفت، هرگز مسایل سیاسی یا شخصی خویش را با مردم
در میان ننهاد. به جای همه اینها، امام به عنوان رهبر حقیقی مردم، توجه همگان را به
مسئله ای که مهم ترین مسئله زندگی حال و آینده شان به شمار می رفت، جلب کرد.
آری، امام در آن شرایط حسّاس فقط بحث «توحید» را پیش کشیدند؛ چرا که توحید پایه هر
زندگی با فضیلتی است که ملت ها به کمک آن از هر بدبختی و رنجی، رهایی می یابند. اگر
انسان توحید را در زندگی خویش گم کند، همه چیز را از کف داده است.
رابطه ولایت و توحید
پس از خواندن حدیث توحید، ناقه امام به راه افتاد؛ ولی هنوز دیدگان هزاران انسان
شیفته به سوی او بود. همچنان که مردم غرق در افکار خویش بودند و یا به حدیث توحید
می اندیشیدند، ناگهان ناقه ایستاد و امام سر از عَماری بیرون آورد و با صدای رسا
فرمود:
«کلمه توحید شروطی هم دارد، و آن از جمله من هستم.»
در این جا، امام یک مسئله بنیادین دیگری را عنوان کرد؛ یعنی «ولایت» که همبستگی
شدیدی با «توحید» دارد؛ چرا که اگر ملّتی خواهان زندگی با فضیلت است، پیش از آنکه
مسئله رهبری حکیمانه و دادگرانه برایش حلّ نشود، هرگز امورش به سامان نخواهد رسید.
اگر مردم به ولایت نگروند، جهان صحنه تاخت و تاز ستمگران و استعمارگران خواهد بود
که برای خویش حقّ قانونگذاری – که مختصّ خداست – قائل شده و با اجرای احکامی غیر از
حکم خدا، جهان را به وادی بدبختی، شقاوت، سرگردانی و بطالت خواهند کشاند.
اگر به راستی رابطه ولایت با توحید را درک کنیم، درخواهیم یافت که فرموده امام «و
آن شرط، من هستم» یک مسئله شخصی نبوده است. هدف امام این بود تا یک موضوع اساسی و
کلّی را خاطر نشان سازد. بنابراین پیش از قرائت حدیث مزبور، سلسله آن را هم ذکر می
کند و به مخاطب می فهماند که این حدیث، کلام خداست که از زبان پدرانش نقل شده و
آنان نیز از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیده اند. چنین شیوه ای در نقل
حدیث، از امامان ما بسیار کم سابقه است؛ مگر در موارد بسیار نادری مانند این جا که
امام می خواست «رهبری امّت» را به مبدأ اعلی و خدا پیوند دهد.
امامت، مقام الهی
امام در نیشابور از فرصتِ به دست آمده برای بیان این حقیقت سود جست و در برابر صدها
هزار نفر، خویشتن را به حکم خدا، «امام مسلمانان» معرّفی کرد.
بنابراین، امام بزرگ ترین هدف مأمون را با آگاهی بخشیدن به توده های مردم، درهم
کوبید؛ زیرا مأمون می خواست با کشاندن امام به مرو، از وی اعتراف بگیرد که بنی عباس
و حکومتش قانونی است.
نکته مهم
امامان علیهم السلام در هر مسئله ای که ممکن بود «تقیّه» را روا بدانند، در مسئله
امامت هرگز تقیّه نمی کردند. روشن است که تقیّه نکردن در بیشتر موارد، برایشان
خطرناک بود و این، خود حاکی از اعتماد و اعتقاد عمیق امامان علیهم السلام به
حقّانیت ادّعایشان بود. از باب مثال، در زندگی امام کاظم علیه السلام مشاهده می
کنیم که آن حضرت با ستمگری چون هارون الرشید برخورد می کند؛ ولی بارها و در فرصت
های گوناگون حقّ خویش را برای رهبری و امامت به رخ او می کشد و خود را امام و
جانشین پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم می داند.(۶) هارون نیز در مواردی به
حقّانیّت امام علیه السلام اعتراف می کند.
موضع چهارم
امام علیه السلام چون به مرو رسید، ماه ها گذشت و او همچنان از موضع منفی با مأمون
سخن می گفت. او نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولایت عهدی؛ هیچ کدام را نمی پذیرفت
تا اینکه مأمون با تهدیدهای پی درپی قصد جان حضرت را کرد.
امام با موضع خود، زمینه را طوری آماده کرد تا مأمون را رویاروی حقیقت قرار دهد.
امام فرمود: «می خواهم کاری کنم که مردم نگویند علی بن موسی به دنیا چسبیده؛ بلکه
این دنیاست که از پی او روان شده است». حضرت با این شگرد، به مأمون فهماند که
نیرنگش موفّقیت آمیز نبوده و در آینده نیز همین گونه خواهد بود.
موضع پنجم
امام رضا علیه السلام به همین جا بسنده نکرد؛ بلکه در هر فرصتی تأکید می کرد که
مأمون او را به اجبار و با تهدید، به ولایت عهدی رسانده است. امام، مردم را در فرصت
های مناسب آگاه می نمود که مأمون به زودی دست به نیرنگ زده، پیمان خود را خواهد
شکست. حضرت به صراحت می فرمود که به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد و کسی جز او،
امام را مسموم نخواهد کرد و این موضوع را حتی پیش روی مأمون هم فرموده بود.
امام تنها به گفتار بسنده نمی کرد؛ بلکه رفتارش در طول مدّت ولایت عهدی، همه از عدم
نارضایتی و مجبور بودنش حکایت می کرد.
موضع ششم
امام علیه السلام از کوچک ترین فرصت ها سود می جُست تا به دیگران یادآوری کند که
مأمون در اعطای سِمت ولایت عهدی کار مهمّی نکرده، جز آنکه در راه برگرداندن حقّ
مسلّم و غصب شده او، گام برداشته است. امام قانونی نبودن خلافت مأمون را پیوسته به
مردم خاطر نشان می ساخت.
نخست در شیوه اخذ بیعت می نگریم که امام، جهل مأمون نسبت به شیوه رسول خدا صلی الله
علیه وآله وسلم را که مدّعی جانشین
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 