پاورپوینت کامل کیمیای عشق ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کیمیای عشق ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کیمیای عشق ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کیمیای عشق ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۲۷

دیواره البرز سپید پوش است. برف ریزی می بارد. شب نهم دی ماه ۱۳۳۹ ش. به نیمه خود
نزدیک می شود. فردا، روز شهادت بانوی کربلا زینب علیها السلام است. مردم تهران در
خواب هستند. برف، کوچه ها و خیابان ها را پوشانده. مرد، در خانه تنهاست. در بستر
بیماری دراز کشیده. شعله آبی رنگ چراغ علاءالدّین را نگاه می کند. از کتری بزرگ روی
چراغ، بخار بلند می شود. مرد، نفس عمیقی می کشد. در بستر جا به جا می شود. چشمانش
را می بندد. می خواهد به چیزی فکر نکند. اما نمی تواند. آیا امشب، وقت رفتن است؟
چندبار سرفه می کند. نفسش به شماره افتاده. یک لحظه فکر می کند صدای باز شدن در
خانه را شنیده. در را نیمه باز گذاشته تا اگر رفقایش آمدند، پشت آن نمانند. مدّتی
می گذرد. خبری نمی شود. چراغ حیاط روشن است. از پشت شیشه های پنجره دانه های ریز
برف را می بیند که بی امان فرود می آیند. زمستان های تهران هم مثل زادگاهش تبریز،
پرسوز و سرماست.

رسول، قلدر و لات قوی هیکل است. اهل تبریز است. تهرانی ها به او «رسول ترک» می
گویند. رسول، جاهل سرشناس محلّه های اطراف بازار تهران است. برای خودش برو بیایی
دارد. مأموران کلانتری ها هم از او حساب می برند. یازده ماه سال، خلافکار است. تنها
یک ماه از سال را آرام و سر به زیر می شود. اوّل «محرّم» دهانش را زیر شیر آب می
کشد تا دیگر نجس نباشد. دور رفقا و نوچه هایش را هم خط می کشد. آن ها در این یک ماه
جرئت نمی کنند دور و بر او آفتابی شوند. رسول «ماه محرّم»، مرتّب به هیئت ها و
مجالس روضه می رود. محرّم امسال شب ها به هیئتی می رود که نزدیک بازار تهران است.
امشب هم مثل شب های پیش وارد هیئت می شود. احساس می کند جمع عزاداران با سردی او را
نگاه می کنند. این احساس را شب های پیش هم داشت اما نه به شدّت امشب! سعی می کند به
این مسأله اهمیتی ندهد. سنگینی نگاه ها، بدجوری آزارش می دهد. همه از حضور او معذّب
هستند. چه معنی دارد یک آدم لات و چاقوکش و خلافکار پا به مجلس امام حسین علیه
السلام بگذارد؟ چند نفر که کاسه صبرشان لبریز شده، دور مسئول هیئت جمع می شوند.

– حاجی! او را بیرون کن.

– این جا، جای آدم های فاسق و لاابالی نیست!

– مجلس را از شور و گرمی انداخته!

مسئول هیئت حرف آن ها را گوش می کند؛ آخر سر می گوید:

– من رویم نمی شود او را بیرون کنم.

در این وقت، جوانی از بین جمع می گوید:

– حاجی! اگر اجازه دهید، من کار را تمام می کنم. به او می گویم برود. از هیچ چیز هم
نمی ترسم. پای دعوا و کتک کاری هم ایستاده ام.

مسئول هیئت سکوت می کند. سکوت، نشانه رضاست. جوان با قدم های محکم به سمت «رسول
ترک» می رود که گوشه مجلس نشسته. رسول متوجّه جوان می شود. با لبخند از او استقبال
می کند. جوان بی مقدّمه می گوید:

– از این جا برو. هیچ کدام از عزادارها راضی نیستند تو این جا باشی.

صورت رسول برافروخته می شود. دست هایش می لرزد. همه، منتظر عکس العمل او هستند.
جوان خودش را برای یک دعوای احتمالی آماده کرده، حالت دفاعی به خود گرفته است. رسول
ترک به شدت ناراحت است. معلوم است دارد خودش را کنترل می کند. به زحمت از جا بلند
می شود. آرام، مجلس را ترک می کند. یکراست به خانه می رود. در اتاق دراز می کشد.
مشت هایش را به هم می فشرد. اگر اراده می کرد، می توانست با یک مشت جوان را نقش بر
زمین کند. اما این کار را نکرد، مجلس امام حسین است، احترام دارد!

صبح زود است. کسی به در خانه رسول می کوبد. رسول در را باز می کند. با دیدن مسئول
هیئت جا می خورد. مرد، سلام می کند. دست رسول را به گرمی می فشرد. بعد روی پنجه پا
بلند می شود و چند بار صورت او را می بوسد.

– رسول! ببخش. از بابت دیشب و حرف هایی که آن جوان به تو زد، معذرت می خواهم؛ به دل
نگیر!

رسول از رفتار و گفتار مسئول هیئت در شگفتی فرو رفته. مسئول هیئت دوباره دست رسول
را می گیرد و با محبت می فشرد:

– از امشب به هیئت ما بیا! من دیگر باید بروم. خداحافظ.

رسول جلو مرد را می گیرد:

– به خ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.