پاورپوینت کامل بانوی امام شناس ۸۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بانوی امام شناس ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بانوی امام شناس ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بانوی امام شناس ۸۴ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۴۷
اشاره
تنها تفاوتی که زن و مرد دارند، درجسم و روان آنان است و بس، آن دو در انسانیت و
جوهره آفرینش همسان و یکسانند. خداوند می فرماید: )فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ
فیهِ مِنْ رُوحی…(۱؛ «پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم…»
روح آدمی، مجرد است و مذکر و مؤنث نمی شناسد. آنچه نزد خالق متعال اهمیّت دارد،
خلقت انسان است و تنها چیزی که در این مورد عامل تعیین کننده می باشد، انسانیّت
انسان است که زیربنای آن را «روح» تشکیل می دهد نه تذکیر و تأنیث.
به عبارت دیگر: زن در نظام آفرینش، از همان گوهری آفریده شده که مرد آفریده شده است
و هردوی آنان در جوهر و ماهیت، یکسانند و تمایزی ندارند.
و نیز در کمال یابی، بالندگی معنوی و تقرّب جستن به خداوند، بین زن و مرد فرقی
نیست. کمال یابی در واقع، میدان مسابقه ای است که زن و مرد، استعداد رقابت و سبقت
را دارند و هرکدام که ویژگی ها و شایستگی های بیشتری کسب کرده باشند و پلکان ترقّی
کمال را تسخیر کرده باشند، به مرتبه «اسوه و الگو» بودن می رسند. از آغاز تاریخ تا
اکنون، الگوهای بشری گاه مرد بوده و گاه زن. این نکته، ریشه در قرآن دارد:
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ
رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ
عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ* وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ
الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ
رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ ۲؛ «خداوند برای کسانی که ایمان
آورده اند، زن فرعون را مثل می زند؛ آنگاه که گفت: ای پروردگار من! برای من در بهشت
نزد خود، خانه ای بنا کن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمکار
برهان. و مریم دختر عمران را که شرم گاه خویش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود
در آن دمیدیم و او کلمات پروردگار خود و کتاب هایش را تصدیق کرد و از فرمانبرداران
بود.»
در تاریخ اسلام، زنان الگو و شایسته زیادی داریم. هزاران بانوی عالم و عابدی که هر
کدام، دنیایی از خدامحوری، پرهیزگاری، ایثار، عفاف، دانش، تربیت و… بودند و در
جهت تسخیر قله های انسانیت، دوش به دوش مردان نیکنام تاریخ حرکت می کردند.
یکی از این بانوان سرآمد و خودساخته، بانوی راوی و دانشمندی به نام «حَبّابه
والبیّه» بود. در این نوشتار، با گوشه هایی از زندگی پربار آن یگانه روزگار و معجزه
عینی امامان معصوم :آشنا می شویم.
حَبّابه کیست؟
نام این بانوی گرامی «حَبّابه»، کنیه اش «امّ النّدی»۳ بود. نام پدرش «جعفر»، و جدّ
اعلایش «والبه بن حارث بن ثعلبه بن دودان (ذودان) بن اسد بن خزیمه» است. به مناسبت
نام بزرگ این خاندان، حَبّابه و طایفه اش را که بنی اسد نام دارد، به «والبیّه»
می شناسند. زیرا «والبیّه» منسوب به «والبه»، نام جدّ اعلای حَبّابه، است.
«صاحبهالحصاه»*یکی از القاب و نام هایی است که این بانوی پاکدامن به آن شناخته
می شود. البته این لقب، منحصر به او نیست و لقب دو بانوی بزرگوار دیگر نیز «صاحبه
الحصاه» می باشد. آن دو نفر، «امّ غانی»۴ و «ام ّاسلم ۵ یا ام ّسلیم»۶ می باشند.
در این مورد، علی بن یونس نباطی بیاضی می نویسد:
«صاحبان الحصاه ثلاث هذه هی امّ غانم والثانیه حبّابهالوالبیّه والثالثه أمّ
سلیم.»۷
علت نام گذاری آنها به این لقب، نقل معجزات شگفت انگیزی شبیه سنگریزه حَبّابه
والبیه از پیامبر و امام علیعلیهم السلام می باشد.
از زمان تولد این بانوی بزرگوار اطلاع دقیقی در دست نیست ولی این را می دانیم که وی
۲۳۵ سال عمر کرده و تا ۹ ماهِ نخست امامت امام رضاعلیه السلام زنده بوده؛ می توان
از مقایسه سال شهادت امام کاظم علیه السلام و آغاز امامت امام رضا علیه السلام (۱۸۳
ق.)، حدّس زد که وی در حدود ۵۲ سال قبل از هجرت و در حدود ۴۰ سال قبل از بعثت به
دنیا آمده باشد. با این حساب، او در زمان پیامبراکرم )ص( بانوی کاملی بوده که اوضاع
و احوال عصر پیامبر(ص) و چگونگی ظهور اسلام و گسترش آن را درک کرده است. با این
وجود، در منابع روایی و تاریخی از او در این سال ها خبری نیست و برای نخستین بار،
در زمان امام علیعلیه السلام با نقل روایت «حصاه» وارد متون روایی و تاریخی شده است
و بعد از آن نیز حضور خود را با ملاقات های امامان و نقل روایت از آنها، حفظ کرده
است.
در مجموع، او را به عنوان یکی از یاران و راویان امامان (حضرت علی تا حضرت رضا:
می شناسیم؛ هرچند نقلی از او در مورد برخی از این امامان :به دست ما نرسیده است.
آنچه که به نام او در منابع روایی ثبت شده، حاکی از صداقت، وثاقت و امانت داری او
است. به همین جهت، محدّثان و مورّخان بزرگ شیعه، چون: شیخ کلینی، شیخ طوسی، علامه
طبرسی و علامه مجلسی، او را محدّث و راوی موثّق و مورد اعتماد شمرده اند.۸
بنابراین، از افتخارات این بانوی عالی قدر این است که محضر مبارک ۸ امام معصوم :را
درک نموده و از آنان حدیث نقل نموده است.
مأموریت خطیر
حَبّابه از طرف امام علیعلیه السلام مأموریت ارزشمندی پیدا کرد. آن حضرت، قطعه سنگی
به دست او سپرد که نقش انگشتری مبارکش بر آن نقش بسته بود. مأموریت او این بود که
این سنگ را نگه داری کند و خدمت یکایک امامان معصوم علیهم السلام شرفیاب شود و از
آنها بخواهد تا آن سنگ را با نقش انگشتر خویش مزیّن نمایند.
این، در واقع یکی از دلایل اثبات «امامت» ائمه هدی علیهم السلام و سند اثبات ولایت
آنها بود که حَبّابه مأمور آن شد. شاید برای همین مأموریت خطیر بود که وی بارها
دچار ضعف، بیماری و پیری می شد؛ ولی با دعای ائمّه معصوم علیهم السلام شفا می یافت
و به سنّ جوانی بر می گشت.
نجات از بیماری و بازگشت جوانی
این بانوی مؤمن و ولایت مدار، در مسیر مأموریت خویش چندین مرتبه به امراض لاعلاج
مبتلا شد و چندین بار در آستانه مرگ قرار گرفت ولی با الطاف الهی و معجزه ائمّه
معصوم : از مرگ نجات یافت و از سالخوردگی به جوانی رسید. که به برخی از این موارد،
اشاره می کنیم.
در دوره امامت حضرت حسین علیه السلام
حَبّابه در زمان امام حسین علیه السلام بیمار شد و با دمیدن روح قدّسیه آن حضرت،
شفا یافت. روایات زیر، انعکاس همین نکته است:
الف) اسحاق بن عمار روایت می کند که صالح بن میثم گفت:
من و عبایه اسدی نزد حَبّابه والبیه رفتیم. وی نقل کرد که: خدمت امام حسین علیه
السلام رسیدم و سلام کردم، جواب سلام مرا داد و مرا در نزد خود طلبید و فرمود:
حَبّابه! چرا دیر به نزد ما می آیی؟
عرض کردم: یابن رسول اللّه! علت تأخیر در شرفیابی، به خاطر بیماری است که بر من
عارض شده است.
حضرت فرمود: آن بیماری چیست؟
من به مرض برص مبتلا شده بودم و آن را پوشیده می داشتم؛ لذا پوشش را برداشتم و به
حضرت نشان دادم. امام علیه السلام به وسیله پارچه ای دست مبارکش را روی آن موضع
نهاد و دعایی قرائت نمود. هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که دستش را برداشت.
مشاهده کردم، بیماری ام برطرف شده و اثری از آن باقی نمانده است…۹
ب) و نیز صاحب کتاب «بصائرالدرجات» از صالح بن میثم اسدی نقل نموده است:
دَخَلْتُ أَنَا و عبایَهُ بنُ رِبعیٍّ عَلَی امْرَأَهٍ مِنْ بَنِی والبیهَ
قَدِاحْتَرَقَ وَجْهُها مِن السُّجُود…۱۰
بین ما و حَبّابه گفت و گویی انجام شد. او گفت:
آیا آنچه که از حسین به علیعلیهم السلام شنیدم را به شما نگویم؟
بعد از اعلام موافقت ما، گفت:
من به دیدن امام حسین علیه السلام رفتم. در میان چشمانم پیسی پیدا شده بود و این
امر بر من ناگوار بود. به این جهت، چند روزی به دیدن آن حضرت نرفته بودم. سراغ من
را گرفته بود؛ به آن حضرت گفته بودند:
میان چشمان او عارضه ای پیدا شده است.
به اصحابش فرموده بود:
برخیزید به دیدن او برویم.
من در مسجد و عبادتگاهم نشسته بودم که با اصحابش وارد شد. فرمود:
ای حَبّابه! چرا نزد من نیامدی؟
چارقد را عقب زدم و گفتم:
این علت بر من حادث شده.
آنگاه آب دهان مبارکش را به آن کشید و فرمود:
حَبّابه! خدا را شکر کن که آن علت را از تو دور کرد.
از خوشحالی به سجده افتادم و خدایم را سپاس گفتم. آن حضرت فرمود:
ای حَبّابه! سر بردار و در آیینه نگاه کن.
به آیینه نگاه کردم، اثری از آن ندیدم و خدا را شکر کردم.۱۱
در دوره امامت حضرت سجادعلیه السلام
او در زمان امام سجادعلیه السلام ، در حالی که ۱۱۳ سال از عمرش می گذشت، دچار مرض و
پیری شد؛ به طوری که بر اثر ضعف و ناتوانی رعشه بر اندامش افتاده بود، از برکت دعای
آن امام بزرگوار سلامتی اش را بازیافت و به سنّ جوانی برگشت.
الف) از حضرت امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود:
اَنَّ حبابه الوالبیهَ دَعا لَها عَلیُّ بن الحسین فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیها
شَبابَها و اَثارَ اِلَیها بِاِصْبَعِهِ فَحاضََتْ لِوَقْتِها وَ لَها یَومَئِذٍ
مِأَهُ سَنَهٍ و ثلاثَ عَشَرَهَ سَنَهً۱۲؛ حضرت سجادعلیه السلام در حقّ حَبّابه
والبیه دعا کرد و خداوند، جوانی او را برگرداند. حضرت، با انگشت به او اشاره نمود
فوراً حیض شد با اینکه ۱۱۳ سال از عمرش گذشته بود.
ب) همچنین امام باقرعلیه السلام فرمود:
روزی زنی به نام «حَبّابه والبیّه» که از شیعیان مخلص بود و به بیماری بَرَص (پیسی)
مبتلا شده بود، گریان و نالان خدمت پدرم (امام سجادعلیه السلام ) رسید. پدرم پرسید:
چرا گریان هستی؟
گفت: فدایت شوم! اهل کوفه، مرا ملامت می کنند و می گویند: اگر امام تو دارای ولایت
مطلقه و امام حق می بود، هر آینه دعا می کرد و این مرض بَرَص را از چهره تو نابود
می کرد.
پدرم فرمود: حَبّابه! نزدیک بیا.
آنگاه دعایی به آهستگی تکلّم کرد و فرمود:
ای حَبّابه! اینک حرکت کن و در آیینه بنگر که اصلاً اثری از مرض در خود نخواهی دید.
حَبّابه گوید: هنوز به منزل نرسیده بودم که شفا یافتم و چون در مجالس زنان شرکت
می کردم، همگان متعجّب و متحیّر می شدند که چگونه بیماری صورت من به بهترین شکل،
شفا یافته بود.۱۳
در دوره امامت باقرالعلوم علیه السلام
ابراهیم بن هاشم از علی بن معبد نقل می کند:
حَبّابه والبیه به حضور امام باقرعلیه السلام شرفیاب شد. حضرت به او فرمود:
حَبّابه! چرا دیر به نزد ما آمدی؟
عرض کرد: چون در مفرق سرم پیسی پیدا شده و بسیار از آن نگرانم!
امام فرمود: آن را به من نشان بده.
حَبّابه گفت: پس، نزدیک حضرت رفتم و سرم را به او نشان دادم. به وسیله پارچه ای،
دست مبارکش را بر سرم گذاشت و فرمود: آیینه ای بیاورید.
زمانی که آیینه را آوردند، دیدم موی سرم سیاه شده است. خوشحال شدم، و آن حضرت نیز
فرحناک شد.۱۴
در دوره امامت صادق آل محمّدعلیه السلام
امراض حَبّابه، در زمان امام صادقعلیه السلام نیز عودت کرد و او را رنجور نمود.
روایت زیر که نقل به مضمون شده، گویای همین نکته است.
از داود رقّی نقل شده، گفت: در محضر امام صادق علیه السلام بودم؛ حَبّابه والبیه
وارد شد و گفت:
یابن رسول الله! یکی از دردهای بدی که به انبیا و اولیا عارض می شد، به من نیز عارض
شده است؛ خویشانم می گویند: درد بدی به تو عارض شده است. امام تو چنانکه می گوید
واجب الطاعه است، اگر برایت دعا می کرد، شفا می یافتی. به خدا! من به آن خشنودم و
می دانم که امتحان و کفاره گناهان و درد صالحان است.
امام فرمود: گفتند: درد بدی به تو رسیده است؟
عرض کرد: آری، یابن رسول الله!
حضرت، لبان مبارک خود را حرکت داد. دعائی خواند که من نفهمیدم و سپس فرمود: برو در
خانه زنان تا بدن تو را ببینند.
حَبّابه نزد زنان رفت و لباسش را بالا زد و ایستاد. هیچ اثری در سینه و بدن او
نمانده بود.
آنگاه امام خطاب به حَبّابه فرمود: اینک نزد خویشانت برو و به آنها بگو: این چنین
اعتقاد به امامت، موجب قرب به خداست.۱۵
شایان ذکر این که: به احتمال قوی، تمام این شفا یافتن ها و به سنّ جوانی برگشتن ها
به این خاطر بوده که او بتواند وظیفه مهم و مأموریت خطیرش را به انجام برساند. به
راستی وظیفه مهمّ او، چه بود؟
دلیل امامت
شایسته است که مشروح مأموریت سنگین او را از زبان خودش بازخوانی کنیم.
شیخ کلینی۱ از زبان حَبّابه می نویسد: یک روز در جمع ارتشیان۱۶، امیرالمؤمنان علیه
السلام را ملاقات کردم، در حالی که آن حضرت تازیانه دوسری را به دست داشت و به
فروشندگان ماهی جِرّی (بدون فَلس) و مارماهی و سگ ماهی، نهیب می زد و می فرمود:
«یا بَیّاعِی مُسُوخُ بَنی اسرائیلَ وَ جُنْدِ بَنِی مَرْوان؛ ای فروشندگان مسخ
شدگان بنی اسرائیل و لشکر بنی مروان!»
و با بیان این جمله، آنان را از فروختن ماهی های حرام و غیر مجاز باز می داشت. در
این حال، شخصی به نام «فُرات بن اَحنف» از جای خود برخاست و پرسید:
ای امیرمؤمنان! لشکر بنی مروان چه کسانی هستند؟!
حضرت پاسخ داد: جمعیّتی که ریش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 