پاورپوینت کامل همگام با امام از نیشابور تا مرو ۶۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل همگام با امام از نیشابور تا مرو ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همگام با امام از نیشابور تا مرو ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل همگام با امام از نیشابور تا مرو ۶۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۱

از نیشابور تا مرو گزارش های مستند و دقیقی از حرکت امام در دست است که توسط راویان
موثقی مانند ابوصلت هروی و افراد دیگر ثبت شده است.

امام در نیشابور با استقبال باشکوه مردم رو به رو شد. نیشابور در آن دوره یکی از
شهرهای عمده خراسان، آباد و آکنده از مساجد، مدارس و علما بوده است. صاحب تاریخ
نیشابور – احمد بن محمد… – نوشته است که مردم نیشابور مقدم آن حضرت را گرامی
داشتند و شادی ها کردند و به اتفاق قطب الانام شیخ ابویعقوب الحقانی راهویه مروزی
که شیخ و مقدم ارباب ولایت بود به استقبال آن حضرت از نیشابور بیرون شدند و تا
قریه مؤیدیه که از قرای نیشابور است به پیشواز رفتند و شیخ با وجود کبر سن مهار
ناقه آن حضرت را بر دوش گرفت و تا بیرون شهر نیشابور پیاده راه پیمود و شیخ محمد بن
اسلم طوسی نیز در رکاب مبارک بود و چون به نیشابور وارد شد در محله«قزّ» ، کوچه
بلاش آباد نزول فرمود و مقام اختیار کرد. در السنه و افواه مشهور است که حضرت سلطان
در نیشابور به منبر برآمد و این حدیث را از خواجه کائنات روایت فرمود:

«… التعظیم لامرالله والشفقه علی خلق الله» و نیز نقل است که حدیث سلسله الذهب را
حضرت رضا هنگام حرکت و عزیمت به سوی طوس در بازار نیشابور روایت فرمود.[۱]

شیخ صدوق در عیون به نقل از ابوواسع و او از جده خود خدیجه بنت حمدان بن پسنده
روایت کرده که امام رضا در نیشابور در محله غربی (یا قزوینی) در ناحیه بلاشاباد در
خانه جدّم پسنده وارد شد. و دلیل شهرت او به پسنده نیز آن بودکه امام از میان مردم
منزل او را پسندیده بود. امام دانه بادامی در گوشه منزل کاشت. آن دانه تبدیل به
درخت شد و در مدت یکسال بادام داد. مردم با خبر شدند و بیماران برای استشفاء و
تبرّک از آن بادام می خوردند و به برکت حضرت شفا یافته و هرکه را چشم دردی بود از
آن بادام به چشم می مالید و شفا می یافت. زن حامله ای که زاییدن بر او دشوار بود.
چون از آن بادام خورد در ساعت وضع حمل کرد و اگر چهار پایی را قولنج عارض می شد، از
شاخه های آن بر شکمش می مالیدند و خوب می شد…[۲]

و نیز شیخ صدوق گزارش داده که امام در نیشابور در محله قزوینی منزل کرد و در آن جا
حمامی بنا کرد که امروز به گرمابه رضا مشهور است و آن جا چشمه ای بود که آبش کم شده
بود. امام کسی را واداشت که آب آن را بیرون آورد تا فراوان شد. امام در بیرون
دروازه در زیر زمین حوضی ساخت که چند پله پائین می رفت و آب چشمه بدان می ریخت.
حضرت داخل حوض شد و بیرون آمد و سپس به روی آن نماز گزارد و سپس مردم می آمدند و از
آن چشمه برای تبرّک نوشیده و در آن حوض غسل می کردند و بر روی آن نماز گزارده و دعا
می کردند و از خداوند حاجت خواسته و حاجاتشان برآورده می شد و آن چشمه را امروز عین
کهلان می نامند و مردم تا به امروز به سراغ آن چشمه می ایند.[۳] امروز در قدمگاه در
۲۶ کیلومتری نیشابور چشمه ای است که مشهور است قدمگاه امام
رضا علیه السلام بوده و اثر نقش
قدمی بر سنگ منقوش است که آن را نیز منتخب به حضرت رضا علیه السلام شمرده و مردمان از هر سو
برای تبرک و زیارت آن چشمه به قدمگاه می روند و بعید نیست این چشمه همان عین کهلان
باشد.

در مدت اقامت امام در نیشابور محدثین و راویان حدیث برای استفاده و نقل حدیث بر در
خانه امام گرد می آمدند.[۴]

حدیث سلسله الذهب

مهم ترین یادگار امام در نیشابور حدیث معروف سلسلهالذهب است که در وقت کوچ از
نیشابور در بازار شهر، ایراد فرموده است. در گزارش ابوصلت هروی آمده: در وقت کوچ
اما از نیشابور من با او بودم. امام بر استری (شهباء) سیاه و سفید سوار بود. به
ناگاه محمد بن رافع و احمد بن حرث و یحیی بن یحیی و اسحق بن راهویه و گروهی از علما
در محله مربعه به دهانه استر آویختند و گفتند: تو را قسم می دهیم به آبروی پدران
پاکت، حدیثی که از پدرت شنیده ای برای ما روایت کن. امام سر از کجاوه برون آورد و
در حالی که ردائی مطرز و نگارین پوشیده بوده فرمود: حدیث کرد مرا پدرم عبد صالح
موسی بن جعفر و فرمود حدیث کرد پدرم صادق، جعفر بن محمد و فرمود: حدیث کرد مرا پدرم
ابوجعفر بن علی باقر علوم انبیا و گفت: حدیث کرد مرا پدرم علی بن حسین سید العابدین
و او گفت: حدیث کرد مرا سید جوانان اهل بهشت حسین. و او گفت: حدیث کرد مرا پدرم علی
بن ابی طالب، و او گفت: شنیدم پیامبر۶ که فرمود: شنیدم از جبرئیل که گفت: خداوند
جلّ و جلاله فرمود: «انّی انا الله لا اله الاّ انا فاعبدونی. من جاء منکم بشهاده
ان لا اله الاّ الله دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی؛ منم خدایی که
خدایی جز من نیست. پس مرا عبادت کنید. هرکس لا اله الاّ الله بگوید داخل قلعه و
حصار من شده است و هرکس داخل حصار من گردد از عذاب من ایمن است.

کشف الغمه به نقل از تاریخ نیشابور، تألیف حاکم ابوعبدالله نیشابوری این ماجرا را
چنین گزارش کرده: حضرت رضا علیه السلام در سفری که به فیض شهادت نائل آمد؛ وارد نیشابور شد. بر
مهد و کجاوه ای نشسته بود. بر استر شهباء که محل رکوب آن از نقره بود. پس در میان
بازار دو نفر از پیشوایان که حافظ احادیث بودند، ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی،
به حضرت عرض کردند: به حق پدران پاکیزه و گذشتگان بزرگوار خود صورت خود به ما بنما
و روایت کن از برای ما حدیثی از پدران خود از جدت که ما تو را به آن حدیث یاد کنیم.
حضرت استر را نگاهداشت و سایبان مهد را کنار زد و چشمهای مسلمین را به طلعت جمال
خود روشن ساخت. دو گیسوی نازنین او مانند دو گیسوی پیامبر۶بود. مردم همه ایستاده
نظاره می کردند. برخی صیحه می زدند و بعضی می گریستند و بعضی جامه بر تن می دریدند
و برخی خود را به خاک افکنده بودند و آنها که نزدیک استر بودند، تنگ استر حضرت را
می بوسیدند و برخی گردن کشیده بودند و به سایبان کجاوه می نگریستند.

مردم تا نیمروز در همان حال انقلاب بودند و آن قدر گریستند که اگر اشکها گرد می آمد
مانند نهر جاری می شد و صداها ساکت شد. پیشوایان مردم و قاضیان فریاد برآوردند: ای
مردم! گوش فرا دهید و یادگیرید و اذیت مکنید پیامبر را در عترتش و سکوت کنید و گوش
فرا دهید.

آنگاه حضرت املاء فرمود این حدیث را و ابوزرعه و محمد بن اسلم کلمات آن حضرت را به
مردم می رساندند و برای نوشتن این حدیث بیست و چهار هزار قلمدان به غیر از دوات ها
آماده شد و فرمود: حدیث کرد مرا پدرم حضرت موسی بن جعفر کاظم. فرمود: حدیث کرد مرا
پدرم جعفر بن محمد صادق، فرمود: حدیث کرد مرا پدرم محمد بن علی باقر. فرمود: حدیث
کرد مرا پدرم علی بن حسین، زین العابدین. فرمود: حدیث گفت مرا حسین بن علی شهید
سرزمین کربلا. فرمود: حدیث کرد مرا پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شهید سرزمین
کوفه. فرمود: حدیث فرمود مرا برادرم و پسر عمویم محمد رسول خدا. فرمود: حدیث کرد
مرا جبرئیل. فرمود: شنیدم حضرت رب العزه سبحانه و تعالی فرمود: «کلمه لا اله الاّ
الله حصار من است و هرکس آن را بگوید داخل حصار من شده و هرکس داخل حصار من گردد از
عذاب من در امان است.» صدق الله سبحانه و صدق جبرئیل و صدق رسوله و صدق الائمّه.[۵]

شیخ صدوق در گزارش دیگری حدیث قدسی لا اله الاّ الله حصنی را به نقل از اسحاق بن
راهویه نقل کرده و اسحق افزوده است:

«چون مرکب امام عبور کرد، امام صدا زد ولی به شروط آن و من از شروط آنم» و صدوق آن
را چنین تفسیر کرده که از شرائط پذیرش لا اله الاّ الله پذیرش امامت امام است و این
که امام از جانب خداوند بر مردم واجب الاطاعه است.[۶]

اربلی، به نقل از استاد ابوالقاسم قشیری آورده که این حدیث به این سند به یکی از
سلاطین سامانی رسید. او این حدیث را با آب طلا نوشت و وصیت کرد آن را با او دفن
کنند. پس از مرگ، او را در خواب دیدند. پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت:
خداوند مرا به تلفظ لا اله الاّ الله و تصدیق با اخلاص به رسالت پیامبر و این که
حدیث را برای احترام با آب طلا نوشتم آمرزید.[۷]

قریه الحمراء

امام پس از نیشابور به منزل قریه الحمرا رسید. این محل که اکنون معروف به ده سرخ
است در نیم فرسخی شریف آباد و شش فرسخی مشهد واقع است.[۸] اباصلت هروی گزارش کرده
چون امام به قریه الحمرا [یا نزدیکی آن] رسید عرض کردند: یا بن رسول الله! وقت زوال
ظهر است ایا نماز نمی خوانید؟ حضرت فرود آمد و فرمود: آب بیاورید. گفتند: آب همراه
نداریم. امام با دست مبارک زمین را گود کرد. چشمه آبی به برکت حضرت پدیدار گشت.
همگان از آن چشمه وضو گرفتند و اثر آن چشمه تا امروز به جاست.[۹]

رباط سعد

یکی از توقفگاه های امام پس از نیشابور رباط سعد بوده است. ابو احمد معروف به
صفوانی گفته است. قافله ای از خراسان به کرمان می رفت که دچار دزدان شد. مردی را که
گمان می بردند دولتمند است اسیر کرده. مدتی در دست خود نگهداشته. او را برای گرفتن
مال شکنجه می کردند. از جمله او را در میان برف ها بسته، زنی از آنان به او رحم
آورده و آزادش کرده بود. بر اثر شکنجه زبان و دهانش تباه شده بود. رو به خراسان
آورد و شنید علی بن موسی در نیشابور است. شبی در خواب به او گفتند: فرزند پیامبر به
خراسان وارد شده از بیماری خودت از او بپرس. شاید تو را به داروئی شفا بخش رهنمایی
کند. او گفت در خواب: نزد امام رفتم و چاره خواستم. گفت: مقداری کمون (زیره) و سعتر
(آویشن) و نمک را بکوب و از آن ۲ یا ۳ بار در دهانت بریز عافیت می یابی. مرد از
خواب بیدار شد و اعتنایی به رؤیای خود ننمود تا به دروازه نیشابور رسید. به او
گفتند: علی بن موسی الرضا از نیشابور کوچ کرده اینک در رباط سعد است. در دلش افتاد
نزد حضرت رفته و از امام چاره بخواهد. نزد امام به رباط سعد رفت و گفت: جریان من
چنین است و زبان و دهانم تباه گشته و جز به سختی نمی توانم سخن بگویم و به من دوایی
راهنمایی کن که چاره کارم باشد.

امام فرمود: ایا به تو یاد ندادم. آنچه در خواب دیدی عمل کن. مرد گفت: دوباره برای
من تکرار کن. فرمود: زیره و آویشن و نمک را بکوب و ۲ یا ۳ بار مقداری از آن را در
دهانت بریز، به زودی شفا خواهی یافت. مرد گفت: آن را به کار بردم و شفا یافتم.[۱۰]

کوه سنگ تراشان

امام در ورود به طوس ازکوه سنگ تراشان یا کوه سنگی کنونی عبور ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.