پاورپوینت کامل جلوه های ماه ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جلوه های ماه ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جلوه های ماه ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جلوه های ماه ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۱۸
جلوه اول
سقّای هیئت بود. آن شب تاسوعا هم مشک آب را بر دوش گرفت تا به هیئت برود. در حیاط
خانه بود که صدای پسر یازده ساله فلجش را شنید.
ـ بابا! بابا!
به اتاق پسرش رفت.
ـ کاری داشتی بابا جان؟
پسرک در بستر دراز کشیده بود.
ـ می ری هیئت؟
ـ آره عزیزم.
ـ منو هم با خودت ببر!
ـ با این وضعیت؟
ـ بابا تو این یازده سال یک بار هم منو هیئت نبردی. مگه آقا، باب الحوائج نیست؟ منو
ببر. شفا مو از خدا بخواه! شفا مو از آقا بگیر!
مرد لحظاتی مردد ماند. اما سرانجام تصمیمش را گرفت. پسرش را کول گرفت و مشک در دست
از خانه خارج شد. هیئت آماده حرکت بود. مرد جلوی هیئت ایستاد. همه ساکت شدند. مرد
با صدای بغض آلود گفت:
ـ امشب پسرم جمله ای گفت که دلم را سوزاند. اگر امشب ارباب بچّه ام را شفا داد که
هیچ، و گر نه فردا می ایم وسط هیئت، این مشک را پاره می کنم و سقّایی حضرت اباالفضل
را کنار می ذارم!
صحبت مرد که تمام شد، هیئت حرکت کرد. نیمه های شب بود. برنامه عزاداری تمام شد. همه
به خانه های خود رفتند. مرد پریشان و منقلب با پسر فلج و مشک خالی راهی خانه شد.
پسرک ساکت بود. مرد با خود اندیشید:
ـ خدایا! این چه حرفی بود زدم؟ شاید مصلحت خداست که پسرم فلج باشد. اما حرفی است که
زده ام. اگر پسرم خوب نشد، فردا مشک را پاره می کنم!
به خانه رسید. پسرک را در اتاقش خواباند. خودش به اتاق دیگر رفت. گوشه اتاق کز کرد
و اشکش بی اختیار سرازیر شد. پسرش هم در اتاق دیگر گریه می کرد. ناگهان گریه بچه
قطع شد و پدر را صدا کرد.
ـ بابا! بابا!
پدر رفت و کنار فرزندش نشست. پسرک آرام گفت:
ـ بابا تو رو خدا گریه نکن! منو ببخش اگه دلت را سوزاندم. هر چه رضای خدا باشه، من
هم راضی ام! برو بخواب.
مرد برگشت. در اتاق دراز کشید. خوابش نمی برد. بغضش ترکید. اما بی صدا گریه می کرد.
پسرش نفهمید. ساعت ها به کندی می گذشت. آرام آرام به خواب رفت. سحرگاه بود. صدای
مؤذن در فضا پیچید. مرد با صدای پسرش از خواب پرید.
ـ بابا! بابا! بیا، آقا منو شفا داد!
سراسیمه به طرف اتاق پسرش رفت. باورکردنی نبود. پسرک روی پای خودش ایستاده بود.
ـ چی شد عزیزم؟ حرف بزن!
ـ بابا تو که رفتی، من خوابم نبرد. خیلی گریه کردم. یک دفعه دیدم اتاق روشن شد. یک
نفر کنار من ایستاده بود. به من گفت: بلند شو! گفتم: نمی توانم. گفت: یک بار بگو یا
اباالفضل و بلند شو! منم گفتم یا اباالفضل و بلند شدم.
مرد با شادمانی پسرش را بر دوش گرفت و به طرف مسجد محله رفت. در راه با صدای بلند
فریاد می کشید.
ـ هیئتی ها بیایید، ببینید عباس بی وفا نیست! بچّه ام را شفا داد!
***
جلوه دوم
سال ۱۳۴۰ شمسی بود. حاج سید حسن نقیبی، روحانی اهل همدان که در حوزه علمیه نجف
مشغول تحصیل بود، برای نخستین بار از نجف اشرف به شهر شمالی عراق، کرکوک مسافرت کرد
تا با مردم آنجا آشنا شود و زمینه تبلیغی منطقه را به دست آورد. در محله تسعین
همراه یکی از دوستان روحانی که اهل کرکوک بود، به مسجد محله رفت. آنها در حیاط مسجد
روی نیمکتی نشستند و گرم صحبت شدند. در این هنگام مردی حدود چهل ساله از راه رسید و
یک گونی بزرگ شکر به مسجد داد. حاج سید حسن نامش را پرسید. مرد جواب داد:
ـ عثمان!
حاج سید حسن با شگفتی پرسید:
ـ تو سنّی هستی؟
ـ بله.
ـ پس چرا شکر نذر مسجد شیعه ها کرده ای؟
ـ داستانش مفصل است. من بچّه دار نمی شدم. پیش دکتر های زیادی رفتم. بی نتیجه بود.
آنها گفتند تو هرگز بچه دار نخواهی شد. امیدم از همه جا قطع شده بود. یکی از دوستان
شیعه ام گفت: می خواهی تو را به دکتری راهنمایی کنم که اگر پیش او بروی، بچّه دار
شوی؟ گفتم آره، این دکتر کیست؟
گفت: او علمدار کربلا، عباس است، فرزند حضرت علی. باید نذر کنی و با اخلاص و اعتقاد
به در خانه او بروی. ما شیعه ها او را باب الحوائج می دانیم و در مشکلات و سختی ها
به او پناه می بریم. من هم چون به شدت دوست داشتم بچه دار شوم، نذر کردم و گفتم ای
اباالفضل! اگر دوست من راست می گوید و تو باب الحوائجی، از خدا برایم فرزندی بگیر!
تا زنده ام سالی یک گونی بزرگ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 