پاورپوینت کامل حدیث منزلت در منابع روایی اهل سنت ۸۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حدیث منزلت در منابع روایی اهل سنت ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حدیث منزلت در منابع روایی اهل سنت ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حدیث منزلت در منابع روایی اهل سنت ۸۵ اسلاید در PowerPoint :

>

کاروان بازرگانی که از طرف شام وارد خاک حجاز شد، پیامبر(ص) را از آمادگی روم برای یورش به مدینه آگاه ساخت. پیشگیری از وقوع حادثه بهتر از مقابله با آن است؛ به همین جهت، از طرف پیامبر(ص) بسیج عمومی در مدینه و اطراف آن اعلام شد و سی هزار شمشیرزن در سخت ترین لحظات که هوای مدینه به شدت گرم شده بود، خود را برای شرکت در این جهاد بزرگ آماده کردند و در اردوگاه اسلام گردآمدند. دراین لحظه به پیامبر(ص) گزارشی رسید مبنی بر اینکه منافقان تصمیم دارند در غیاب وی در مدینه دست به کودتا بزنند و گروهی را بکشند و عده ای را اذیت کنند. پیامبر برای پیشگیری از هرگونه حادثه احتمالی، علی(ع) را به جای خود نصب کرد و دستور داد که در مدینه بماند و تا آمدنش، مراقب اوضاع باشد و امور دینی و دنیوی مردم را ساماندهی کند. وقتی منافقان از اقامت علی(ع) در مدینه آگاه شدند و نقشه های خود را نقش بر آب دیدند، به فکر چاره افتادند تا امام را از مدینه حرکت دهند. به این منظور شایع کردند که: روابط علی با پیامبر به تیرگی گراییده و وی مورد بی مهری پیامبر(ص) قرار گرفته است؛ به گواه اینکه پیامبر به وی اجازه نداد در این جهاد اسلامی شرکت کند.

انتشار چنین شایعه ای در مدینه در حق علی که از روز تولد تا آن لحظه تحت تربیت پیامبر و در پوشش مهر و محبت آن حضرت قرار داشت، باعث آزار علی(ع) و دوستان وی شد؛ لذا امیرمؤمنان برای تکذیب گفتار آنها و روشن شدن حقایق و جلوگیری ماندگاری شایعه و سوء استفاده برخی، خود را به پیامبر رسانید و جریان را برای آن حضرت تعریف کرد. در این لحظه پیامبر مقام و موقعیت علی را نسبت به خود برای مردم با این جملات ارزشمند یادآوری فرمود:

«اما ترضی ان تکون منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنه لانبیّ بعدی،انه لاینبغی أنا أذهب إلا و أنت خلیفتی؛ آیا راضی نمی شوی که نسبت تو با من، به سان هارون و موسی باشد، جز اینکه پس از من پیامبری نیست؟ هرگز شایسته نیست که من بروم، مگر اینکه تو خلیفه و نماینده من باشی».[۱]

فصل دوم: حدیث منزلت در آثار اهل سنت

به اعتراف بسیاری از بزرگان اهل سنت، حدیث منزلت از احادیث متواتر است و جز برخی تفاوت در عبارات، جای هیچ شک و شبهه ای در صحت و سلامت آن وجود ندارد. به این حدیث در کتب مهم اهل سنت اشاره شده و می توان آن را یکی از مهم ترین احادیثی دانست که علمای عامه به صحت آن اعتراف کرده اند؛ از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱.صحیح مسلم: عن مصعب بن سعد بن أبی وقاص عن سعد بن أبی وقاص قال: خلّف رسول الله(ص)علی بن ابی طالب(ع) فی غزوه تبوک فقال: یا رسول الله تخلفنی فی النساء و الصبیان فقال: اما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی غیر انه لانبی بعدی[۲]؛ مصعب از پدرش سعد بن ابی وقاص نقل می کند که پیامبر در غزوه تبوک، علی (ع) را در مدینه جانشین خود گردانید (تا در غیاب ایشان، امور را بر عهده بگیرد). امیرمؤمنان به پیامبر عرضه داشت: آیا مرا با زنان و کودکان تنها می گذاری؟ پیامبر فرمود: آیا راضی نمی باشی که منزلت تو نسبت به من، مانند منزلت هارون به موسی باشد، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؟.

۲.صحیح بخاری: قال النبی(ص) لعلی(ع): «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی».[۳]

۳.مسند احمد: قال سعد بن مالک:خلّف النبی(ص)علیاً بالمدینه فی غزوه تبوک فقال: یا رسول الله أتخلفنی فی الخالفه فی النساء و الصبیان؟ فقال: اما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی قال: بلی یا رسول الله.. .. فادبر علیٌ مسرعاً کانّی انظر إلی غبار قدمیه یسطع؛[۴] پیامبر، علی را در مدینه در غزوه تبوک جانشین خود قرار داد. علی گفت: آیا مرا با زنان و کودکان می گذاری؟ پیامبر فرمود: آیا راضی نمی شوی نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی؟ علی فرمود: آری، یا رسول الله! سعد در پایان می گوید: پس علی(ع) چنان با سرعت بازگشت که گویی غباری را که از قدم های او بر می خاست، می دیدم.

۴. المستدرک علی الصحیحین: قال ابن عباس: و خرج رسول الله(ص) فی غزوه تبوک و خرج الناس معه، فقال له علی: اخرج معک؟ قال النبی : لا. فبکی علی. فقال له: «أما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا انه لیس بعدی نبی، انه لاینبغی أن أذهب إلا و أنت خلیفتی».[۵]

۵. المعجم الکبیر:فقال رسول الله(ص) لعلی(ع): «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنت لست بنبی، أنه لا ینبغی أن أذهب الاّ و أنت خلیفتی. و قال له: أنت ولی کل مؤمن بعدی».[۶]

۶.صحیح مسلم: هنگامی که معاویه به خاطر اخذ بیعت برای یزید وارد مکه شد، در دارالندوه انجمنی تشکیل داد که در آن شخصیت هایی از صحابه پیامبر گرد آمده بودند. وی سخن خود را در بدگویی درباره علی آغاز کرد و انتظار داشت که سعد نیز با او در این کار همراهی داشته باشد؛ اما سعد بن ابی وقاص رو به معاویه کرد و گفت: من هر گاه سه نقطه درخشان از زندگی علی را یاد می کنم، از صمیم دل می گویم که ای کاش این سه فضیلت برای من بود! این سه فضیلت عبارت اند از:

۱. روزی پیامبر(ص) به علی فرمود: تو نسبت به من مانند هارون به موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست.

۲. پیامبر(ص) در یکی از روزهای جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسول، او را دوست می دارند و او فاتح خیبر است و فرار نمی کند… .

۳. روز مباهله با مسیحیان نجران، پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین را دور خود گرد آورد و فرمود: پروردگارا، اینان اهل بیت من هستند.[۷]

حدیث مذکور به طرق مختلف و با روایات بسیار در کتب اهل سنت وارد شده است؛ به گونه ای که به اعتراف خودشان، جای هیچ شک و شبهه ای در متواتر بودن آن وجود ندارد.[۸]

فصل سوم: بررسی اشکالات اهل سنت

قرطبی در تفسیر «الجامع لأحکام القرآن» در مورد حدیث منزلت، تعابیر عجیبی به کار برده و به گونه ای دور از دایره علم و صدق، این حدیث را تعبیر و تفسیرکرده است. در این بخش با دلایل کافی و محکم، به اشکالات وی و دیگر بزرگانشان پاسخ خواهیم داد و عنوان خواهیم کرد که این ایرادات، جز مشتی کلام بیهوده چیز دیگری نیست.

اول: قرطبی در تفسیر خود ذیل عنوان این حدیث می گوید:

«قالوا: و منزله هارون معروفه، و هو انه کان مشارکا له فی النبوه و لم یکن ذلک لعلی…؛[۹] شیعیان می گویند: منزلت هارون، معروف است. وی شریک در نبوت بود. در حالی که این منزلت برای علی نیست و نیز هارون برادر موسی بود، در حالی که علی برادر پیامبر نیز نبود. پس نمی ماند، مگر خلافت، و مراد پیامبر نیز همان خلافت است. شکی نیست در اینکه پیامبر از منزلت هارون نسبت به موسی، خلافت بعدش را اراده نکرده است؛ زیرا که هارون پیش از موسی از دنیا رفت و خلیفه بعد از او نیست و همانا خلیفه پس از موسی، یوشع بن نون است. پس اگر از این گفتار اراده خلافت فرموده باشد، باید می گفت: أنت منی بمنزله یوشع من موسی. پس چون این را نفرموده، دلالت دارد بر اینکه مراد ایشان خلافت نبوده است. بنابراین، آن حضرت از این گفتار اراده کرده که من (پیغمبر) تو (علی) را خلیفه و جانشین قرار می دهم بر اهل و عیالم در حیاتم و غیبت و دوری ام از اهلم؛ همچنان که موسی، هارون را خلیفه قرار داد بر قومش، هنگامی که برای مناجات خارج شد».

پاسخ

آنچه از معنای ظاهری این حدیث بر می آید و با مراجعه به قرآن و داستان موسی دانسته می شود، این است که خداوند به همه خواسته های موسی پاسخ داد. موسی از خداوند خواسته بود که از خاندان وی برادرش هارون را وزیر او گرداند و او را در امر رسالت، شریک سازد و به وسیله برادرش نیرومندش گرداند. خداوند همه درخواست های موسی را پاسخ گفت و هارون را وزیر او ساخت. بر اساس حدیث منزلت ـ به ویژه با توجه به فراز دوم آن که از میان همه مناصب هارون تنها نبوت را استثنا می کند ـ تمامی آنچه موسی برای هارون درخواست کرده و خداوند پذیرفته بود، برای علی بن ابی طالب نیز ثابت می شود.

اگر قبول کنیم هارون پیش از موسی از دنیا رفته است، مسلماً پیامبر هم از این مطلب آگاه بوده است. پس این قول پیغمبرکه «الا انّه لا نبی بعدی» چه معنایی می تواند داشته باشد؟ مگر نه اینکه هارون پیش از موسی وفات یافته است؟ بنابراین نمی توان این مطلب را دلیلی بر رد خلافت علی(ع) در نظر گرفت؛ زیرا از لحاظ متن کلام نبی و به لحاظ منطقی، دلیل کاملی نمی تواند باشد.

بهتر است به گونه دیگری این مطلب را بیان کنیم. ظاهر حدیث این است که پیامبر(ص) به منزله موسی، و علی(ع) به منزله هارون است و همان طور که هارون هم نبی بود و هم خلیفه موسی (به نص قرآن)، همان طور علی هم نبی باشد و هم خلیفه پیامبر، منتها با لفظ «الا انه لانبی بعدی» نبوت از این دایره خارج می شود.

پس معنا چنین می شود: همان گونه که هارون خلیفه موسی بود، علی هم خلیفه پیامبر است. با این حساب، چه دلیلی دارد پیامبر بخواهد با لفظ «الا انه لانبی بعدی» نبوت را از علی نفی کند و تنها آن را برای هارون ثابت بداند؛ در حالی که هارون پیش از موسی مرده بود و به عبارت دیگر، با این توصیف اهل سنت، عبارت «الا انه لا نبی بعدی» نامفهوم و اشتباه است.

نکته دیگر اینکه موسی، هارون را خلیفه برای قوم خود قرار داد. قرآن می فرماید: (وقال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح).[۱۰] و قوم، عبارت است از مجموعه ای از مردم؛ درحالی که قرطبی این حکم را تنظیر قرار داده بر اینکه پیامبر، علی را بر اهل خود خلیفه قرار داد و البته این تنظیر باطل است. وی می گوید:«انی استخلفک علی أهلی فی حیاتی کَماکانَ هارون خلیفه موسی علی قومه». معلوم نیست کلمه «کما» (هم چنانکه) چگونه این دو عبارت را به هم متصل می کند، با اینکه مشخص است این دو عبارت هیچ گونه شباهتی به هم ندارند؟ اگر خلافت هارون بر قوم موسی بوده است (که به تصریح پبامبر، حق همین است)، پس به حکم منزلت، خلافت علی هم باید بر قوم پیامبر باشد و در اینجا قوم نبی، عبارت اند از: امت اسلامی. و اگر خلافت بر اهل و عیال پیامبر بوده است، پس به حکم تنظیر، خلافت هارون هم باید بر اهل موسی باشد؛ در حالی که به نص قرآن این مطلب نادرست است. پس خلافت باید خلافت بر قوم باشد، نه اهل و عیال.[۱۱]

دوم: قرطبی می گوید: «و اذا اثبت انه اراد الاستخلاف علی زعمهم فقد شارک علیاً فی هذه الفضیله غیره لان النبی(ص) استخلف فی کل غزاه…؛[۱۲]و هنگامی که ثابت شد به زعم ایشان (شیعیان) خلافت اراده شده است، در این فضیلت غیر علی هم با او شریک اند زیرا پیامبر در هر یک از غزوه ها یکی از اصحابش را جانشین خود می گردانید؛ از جمله ابن ابی مکتوم و محمد بن مسلمه و غیر ایشان از صحابه را. علاوه بر اینکه مدار این خبر، بر سعد بن ابی وقاص و خبر واحدی است. اما در مقابل این حدیث، احادیث دیگری در فضیلت عمر و ابوبکر روایت شده که اولی از خبر منزلت است. هنگامی که پیامبر، معاذ بن جبل را به شهر یمن فرستاده بود، به آن حضرت گفته شد: آیا ابوبکر و عمر را تنفیذ نمی کنی؟ فرمود: برای این دو تنفیذ نیاز نیست. منزلت آنها نسبت به من، مانند نسبت گوش و چشم است به سر. و فرمود: ایشان وزیران من بر اهل زمین هستند. و از او روایت شده که فرمود: ابوبکر و عمر به منزله هارون هستند به موسی. و این خبر ابتداءاً وارد شده است؛ در حالی که خبر علی از روی دلیل وارد شده. است پس واجب است که ابوبکر به امامت، نسبت به علی اولی باشد».

پاسخ

یکی از دلایل قرطبی این است که پیامبر(ص) مانند علی(ع) در غزوه های خود یکی را جانشین خود بر شهر قرار می داد. پس علی(ع) در این فضیلت، دارای شریک و رقیب است.

جواب آن است که اگر به فرض هم قبول کنیم که پیامبر برای خود در جنگ ها خلیفه تعیین کرده است، آیا در مورد ایشان نیز چنین حدیثی فرموده است؟ مسلماً خیر. قرطبی متوجه این نکته نبوده است که زمانی دیگران در این فضیلت با علی شریک اند که پیامبر نیز مانند همین حدیث(حدیث منزلت) در وصف و مرتبه ایشان فرموده باشد؛ در حالی که ما در هیچ یک از کتب بزرگان سنی و شیعه غیر از این حدیث که در حق علی(ع) وارد شده است، حدیث دیگر نمی بینیم و اگر باشد، جز کذب و دروغ چیز دیگری نیست. پس چگونه می توان امثال ابن ابی مکتوم و محمد بن مسلمه را با علی در این فضیلت یکسان دانست؛ در حالی که خود خلفای راشدین هم به جایگاه و مقام و مرتبه علی(ع) غبطه می خوردند، چه برسد به این دو.

بسیار جفاست اگر نادیده بگیریم این همه فضایل امیرمؤمنان را که از زبان پیامبر(ص) در شأن حضرتش وارد شده است، و با تعصب و دل نابینا بخواهیم همه را به وجهی انکار یا تأویل کنیم. اگر این را قبول کنیم، باید بپذیریم چیزی که اهل سنت به آن خیلی مغرورند؛ یعنی داستان غار، آن هم فضیلتی برای ابوبکر محسوب نمی شود؛ زیرا در طول نبوت، هزاران نفر با پیامبر در سفر و حضر، جنگ و غیرجنگ، همراه و همنشین آن حضرت بودند و آنها هم در این فضیلت با ابوبکر شریک ا ند و به عبارت دیگر، با پیامبر بودن تا زمانی که انسان از پیامبر تأثیر نپذیرفته باشد، فضیلتی ندارد پس اینکه عامه این همه مصاحب و همنشین بودن ابوبکر را با پیامبر در غار در بوق و کرنا کرده اند، هیچ فضیلتی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.