پاورپوینت کامل عزت طلبی در سیره امام حسین(ع) ۶۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عزت طلبی در سیره امام حسین(ع) ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عزت طلبی در سیره امام حسین(ع) ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عزت طلبی در سیره امام حسین(ع) ۶۴ اسلاید در PowerPoint :
>
زندگی توأم با عزت، آرزوی هر انسان آزاده ای است. اسلام به مسلمانان در سطوح مختلف توصیه کرده است تا ذلت را نپذیرند و زندگی آبرومندانه و با عزت داشته باشند. مسلمان واقعی هیچ گاه برای امور مادی و دنیوی در برابر دیگران سر خم نمی کند. در سطح اجتماعی نیز اسلام، خواهان جامعه ای مقتدر و با عزت است و به هیچ وجه نمی پسندد که جوامع اسلامی تن به ذلت و خواری بدهند. شیعیان، عزت طلبی را از زندگی پیشوایان خود آموخته اند و آن بزرگواران عملاً در تمام مراحل زندگی خود، درس عزت طلبی را آموزش داده اند؛ درسی برای همه آزادی خواهان و عزت طلبان.
مفهوم شناسی
عزت
واژه عزت از ریشه«عزّ» گرفته شده است. راغب اصفهانی، عزت را چنین معنا می کند: عزت به حالتی گفته می شود که انسان مغلوب واقع نشود. عرب وقتی می گوید: عزّ اللحم؛ یعنی گوشت کم یاب شده، به گونه ای که دسترسی به آن دشوار است.[۱]
ذلت
ذلت، در برابر کلمه عزت به کار می رود و به این معناست که شخص از خود ضعف و سستی نشان دهد.[۲]
سیره
سیره و هر کلمه ای که بر این وزن بیاید، در زبان عربی بر نوع دلالت می کند. سیره بر نوع خاصی از «سیر» دلالت می کند و در کتب لغت نیز همین معنا آمده است. پس سیره همان سبک خاص است که فرد آن را کسب کرده است.
سؤال اساسی این است که: پاورپوینت کامل عزت طلبی در سیره امام حسین(ع) ۶۴ اسلاید در PowerPoint چگونه است؟ و چگونه می توان از آن درس گرفت؟
در این نوشتار، تلاش می شود به این سؤال، پاسخ داده بشود.
امتناع از بیعت
پیشوایان دین هیچ گاه در ادای تکلیف خود ـ که همان جهاد در راه خدا و دین بود ـ از عظمت دشمن نترسیدند و از تنهایی خود در برابر او وحشت نکردند. همین نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن است که به انسان، رهبر و ملت اقتدار می بخشد؛ همان طور که امام حسین(ع) فرموده است:
«لا والله لا أعطیک بیدی إعطاء الذلیل، و لا أفرّ فرار العبیدَ… یا عبادالله! (إنی عُذتُ بربّی و ربکم أن ترجُموُن).[۳] (إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ اَلْحِسابِ)[۴]؛[۵] نه به خدا سوگند! هرگز دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بندگان فراری نمی گریزم. (آن حضرت سپس با صدای بلند فرمود:) ای بندگان خدا! همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از اینکه آزار به من برسانید، و به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکشی که به روز جزا ایمان ندارد».
از بیان امام(ع) به خوبی استفاده می شود که عزت مسلمانان در پذیرش نظام مطلوب و مشروعی است که پیامبر اکرم آن را طراحی کرده؛ یعنی نظام امامت. بنابراین حکومت و سلطه کسانی چون یزید بر خلاف نظام مطلوب الهی و به معنای ذلت مؤمنان است. امام حسین(ع) که خود نماینده نظام امامت است، به طور ذاتی خواهان عزت اسلام است. بنابراین نمی تواند با هیچ عمل ذلیلانه ای کنار بیاید. امام حسین(ع) سلطه و حکومت یزید را ذلت می داند و در برابرش موضع ذلت ناپذیری اتخاذ می کند. مبنای اعتقادی امام، این است که باید خداوند و خواست های او مقدم باشد. او در عصری می زیست که ذلت طلبان، بر جامعه تسلط داشتند و در صدد تثبیت قدرتشان بودند و برای تحکیم پایه های قدرت خود، از هیچ ظلم و جنایتی فروگذار نمی کردند.
حفظ قدرت و حکومت، هدف اصلی آنان بود و از این رو، می کوشند تا امام(ع) را که مانع جدی و اصلی به شمار می رفت، از سر راه بردارند و شرایط را کاملاً برای تاخت و تاز خویش آماده کنند. بر این اساس، امام حسین(ع) می فرماید:
«ألا و إنّ الدّعی و ابن الدّعی قد رکزنا بین اثنتین، بین السلّه و الذلّه. هیهات منّا الذلّه؛[۶] یزید مرا بین دو راهی قرار داده است: کشته شدن، و ذلت. هیهات که ما ذلت را بپذیریم».
بدیهی است که هدف امام حسین(ع) تجلی بخشیدن قدرت و اراده خداوند در جامعه است و او هرگز کاری را که منجر به تضعیف دین الهی گردد، انجام نمی دهد. تنها راهی که برای حضرت باقی مانده، این است که مرگ را بپذیرد و تن به ذلت ندهد. به همین دلیل است که امام با صراحت تمام می فرماید: «ذلت از ما دور است». آنچه امام در دوران حکومت فاسد یزید بیان کرده، به منظور شناساندن چهره واقعی یزید است. او می خواست بدین گونه، بیان کند که حکومت بنی امیه، ظالمانه است و هیچ مشروعیت الهی ندارد.
عزت آری، اما ذلت هرگز!
چون خبر مخالفت امام در بیعت با یزید انتشار یافت، برخی تلاش کردند تا او را از رویارویی با حاکم اموی منصرف کنند؛ اما امام به همه آنها جواب منفی داد و از بیعت با یزید شدیداً امتناع ورزید. محمد حنفیه در مدینه نزد امام حسین(ع) آمد و از حضرت خواست تا در برابر دشمنان جنایتکار که به کمتر از ریختن خون مخالفان خود راضی نمی شوند، مقاومت نکند و با خلیفه بیعت کند. امام در جواب فرمود:
«من می دانم که کشته می شوم، اما تن به ذلت هرگز نمی دهم. به خدا! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نمی کنم».[۷]
اوج عزت طلبی
زمانی که امام حسین(ع) در بیابان سوزان کربلا در محاصره نیرو های ابن زیاد قرار گرفت، از او خواسته شد تا بدون هیچ گونه قید و شرطی تسلیم شود. آن حضرت وقتی چنین وضعی را مشاهده کرد، در روز عاشورا در سخنرانی اش فرمود: «این ناکس پسر ناکس، مرا به پذیرفتن یکی از دو چیز مجبور کرده است: یا جنگ کنم یا ذلت را بپذیرم و تسلیم او شوم. هیهات که ذلت را بپذیرم».
امام در آن شرایط که مشکلات گوناگون متوجه آن حضرت بود، با تمام توان این جمله را بیان فرمود و در عمل هم ثابت کرد که مرگ با عزت، بهتر از زندگی ذلت بار است.[۸]
گام به گام با عزت طلبی امام(ع)
امام حسین(ع) وقتی به سرزمین «رباط زباله» رسید، از شهادت مسلم با خبر شد. عده ای از همراهان او که به طمع دستیابی به مال و ثروت دنیا و مقام آمده بودند، از امام جدا شدند.[۹] اینجا اولین مکانی بود که در کاروان امام حسین(ع) صف عزت طلبان و ذلت خواهان از هم جدا شد. بندگان دنیا، امام را رها کردند؛ اما بندگان خدا که عزت را مختص ذات او، پیامبران و مؤمنان[۱۰] می دانستند، در کنار امام باقی ماندند.
امام حسین(ع) برای ایفای وظیفه الهی و اسلامی خود و برای اصلاح جامعه، به راه خود ادامه داد تا فرزدق را ملاقات کرد. این شاعر معروف، بر امام سلام کرد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! چگونه به اهل کوفه اعتماد می کنی؛ در حالی که آنان پسر عمویت مسلم بن عقیل و پیروان او را کشتند؟» امام به گریه افتاد، آنگاه فرمود:
«رحم الله مسلماً فَلَقَد سافر إلی روح الله و ریحانه و جنّته و رضوانه أما إنه قد قضی ما علیه و بقی ما علینا؛ خداوند رحمت کند مسلم را که به سوی روح و ریحان و بهشت و رضوان الهی سفر کرد. او تکلیف خود را انجام داد، اما وظیفه ما هنوز باقی است که باید آن را انجام بدهیم».
سپس این شعر را خواند:
و ان تکن الابدان للموت انشئت
فقتل أمرء بالسیف فی الله افضل
«اگر بدن های ما برای مرگ آفریده شده است، پس چه بهتر که در راه خدا با شمشیر کشته شویم».[۱۱]
امام حسین(ع) حاضر است در راه خدا و برای اصلاح جامعه اسلامی، از جانش بگذرد تا عزت مسلمانان را که حق مسلم جامعه اسلامی است، به آنها برگرداند و چهره منفور یزید را به مردم و آیندگان نشان دهد.
امام هنوز به کربلا نرسیده بود که به اصحاب خود، بعد از ستایش خدا فرمود:
«این دنیا دگرگون شده، به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید. در چنین شرایطی بدون تردید برای مؤمن سزاوار است که به مرگ خود و لقای پروردگارش رغبت کند. بدون شک من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز هلاکت و ذلت، چیز دیگری نمی دانم».[۱۲]
حضرت این سخنان را در شرایطی ایراد کرد که دشمن، ملازم و مراقب او بود. آن حضرت در این خطبه ابتدا برخی از شرایط حاکم بر جامعه اسلامی را بیان می دارد و می فرماید که: خوبی های دنیا از میان جامعه اسلامی رخت بربسته و جز اندکی باقی نمانده است. حق در میان جوامع اسلامی غریب گشته و به آن عمل نمی شود. باطل جولان می دهد و کسی مانع آن نیست. بنابراین زندگی در چنین جامعه ای، جز ذلت و خواری چیز دیگری نخواهد بود.
امام در پایان، تکلیف و وظیفه دین داران حقیقی را چنین بیان می کند که: مؤمنان باید جلو باطل را بگیرند و تا جان دارند، از ارزش های اسلامی پاسداری کنند و اگر در این راه هم کشته شوند، بدانند که مرگ، مایه سعادت و عزت مؤمن است.
عزت حسینی در گفتگو با حرّ
حضرت وقتی به قادسیه رسید، حر بن یزید ریاحی نیز با هزار نفر در برابرش صف آرایی کرد. امام نماز ظهر را با جماعت خواند و حر با سپاهش به وی اقتدا کردند. امام(ع) در اینجا به ایراد خطبه پرداخت و فرمود:
«ای مردم! اگر از خدا می ترسید و حق را برای صاحب حق می دانید، کاری کنید که خشنودی خدا را به دست آورید و ما آل محمد(ص) شایسته تریم که امر حکومت را بر عهده بگیریم. شما، مرا دعوت کردید تا به کوفه بیایم».
حر گفت: ما از این دعوت خبر نداریم و من مأمورم تا هر جا شما را دیدم، از شما جدا نشوم و شما را به کوفه نزد ابن زیاد ببرم.
حضرت وقتی این سخن را شنید، فرمود:
«الموت ادنی الیک من ذلک؛ مرگ به تو نزدیک تر است از اینکه بتوانی به مقصودت برسی».[۱۳]
حضرت به اصحاب خود دستور داد تا آماده حرکت شوند و راه برگشت را انتخاب کنند، اما حر مانع شد. لذا حضرت فرمود: «ثَکَلَتکَ اُمّک مَا تُرِید؟ مادرت به عزایت بنشیند! از ما چه می خواهی؟».
بعد از بحث های زیاد، هر دو به توافق رسیدند که نه به سمت مدینه بروند و نه به سمت کوفه، بلکه راه سومی را برگزینند. در مسیر راه، حر به امام گفت: ای حسین! از این تصمیم برگرد و آهنگ پیکار مکن، و الا کشته می شوی. امام فرمود:
«اَفَبِالمَوت تُخَوِّفُنی؟ آیا مرا از مردن می ترسانی؟ و سَأَقوُل کَما قال الاَوس لاِبنِ عَمّه و یُرید نُصرَهَ رسول الله. پسر عموی اوس، او را از رفتن و یاری پیامبر خدا می ترسانید و می گفت: اگر بروی،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 