پاورپوینت کامل شرح اسرار نهفته ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شرح اسرار نهفته ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شرح اسرار نهفته ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شرح اسرار نهفته ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
>
۳۳
شرح اصطلاحات عارفان
ابر: حجاب را گویند که سبب و مانع وصول شود به واسطه اجتهاد که از سالک بماند. نیز
ابرْ پرده جلال وحدت را گویند که حق سبحانه بدان از نظر اغیار مُحتجب است.
ابرو: صفات جلال حق تعالی را گویند، از آن رو که حاجب ذات است و حاجب در عربی
پرده دار را گویند. نیز ابرو محراب سرای قدس وحدت را گویند از آن وجه که قبله عارفان
وجه جمال ذوالجلال است، لاجرم ابرو را محراب خوانند:
| ;از آن محراب ابرو رو مگردان | ;اگر در مسجدی ور در خرابات |
احسان: آن را گویند که هر نوع نیکویی که توانی قولاً و فعلاً با خلق به جای آری.
اخلاص: آن را گویند که از غیر حق بر آیی و اخلاص در حقیقت آن است که روی دل با
حق داشته باشد در هر کار و هر سخن که کند و گوید و نظر از خلق و نیک و بد ایشان قطع
نموده باشد.
ارض: که به فارسی زمین باشد، عالم جسمانی را گویند که ظواهر اسما و مظاهر افعالند.
اژدها: مال دنیا و ننگ و ناموس را گویند.
استقامت: نگاه داشتن سرّ را گویند از ما سِوَی اللّه .
| ;کسی را دانم اهل استقامت | ;که باشد بر سر کوی ملامت |
| ;ز اوصاف طبیعت پاک مرده | ;به اخلاص هویّت جان سپرده |
| ;تمام از گرد تن دامن فشاند | ;برفته سایه خورشید مانده |
اعتکاف: نگاه داشتن نفس را گویند در دایره اوامر و نواهی. شیخ ابوبکر واسطی فرموده
که: اعتکافْ حبس نفس است و حفظ جوارح و مراعات وقت. چون این شرط به جای آری
هر جا که خواهی معتکف توانی بود.
| ;همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست | ;همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنِشت |
ایثار: برگزیدن دیگری را بر خود و از خود وا گذاشتن و به دیگری بخشیدن با وجود
احتیاج خود و نیز برگزیدن دوستی حق بر دوستی وجود خود را گویند و در هر چه از برای
حق باشد که خود را بالکلیّه در راه دوست ایثار کند.
| ;ای خوش آن روزی که من آن ماه را مهمان کنم | ;پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنم |
| ;هر چه در صد سال گرد آورده باشم آن زمان | ;گر همه جان است ایثار ره جانان کنم |
باده: عشق را گویند وقتی که ضعیف باشد و ممزوج (آمیخته) با محبّت غیر حق بود. و این
عوام را نیز باشد که در بدایت سلوک بود و باده گلگون رفعت سلوک را گویند. و به هر دو
معنی خواجه [حافظ] فرماید:
| ;ز آن پیشتر که عالم فانی شود خراب | ;ما را ز جام باده گلگون خراب کن |
| ;کار ثواب باده پرستی است حافظا | ;برخیز و روی عزم به کار صواب کن |
بسط: آن را گویند که بنده را از خودی خویش رهانیده به خود متوجّه سازد. پیر طریقت
گفته: الهی! هرگاه به خود نگرم گویم: از من زارتر کیست؟ و چون به تو نگرم گویم: از من
بزرگوارتر کیست؟
| ;گاهی که به خود در نگرم پست شوم | ;گاهی که به تو در نگرم مست شوم |
پیک شیطان: چشم را گویند چه تیزروترین قاصدان به نزدیک شیطان چشم است زیرا که
حواس دیگر بر جای خود قائم اند و او از دور حس کننده است.
پیمانه: دل های مریدان و طالبان را گویند.
| ;آمد سحری ندا ز میخانه ما | ;کای یار خراباتی دیوانه ما |
| ;برخیز که پُر کنیم پیمانه ز می | ;ز آن پیش که پر کنند پیمانه ما |
ترسا: مرد روحانی را گویند که از صفات ذمیمه و نفس امّاره تبدیل یافته باشد و متصّف
به صفات حمیده شده باشد که آن شیخ مرشد کامل است.
ثروت: مستغنی بودن از غیر حق تعالی را گویند.
ثواب: پاداش اعمال را گویند و آن بر دو نوع است: عوام را نعمت جِنان و خواص را رؤیت
رحمان.
| ;نیک مردان را نعیم اندر نعیم | ;عشق بازان را لِقا اندر لقا |
| ;حِصّه آنها وصال حور عین | ;بهره این ها جمال کبریا |
جام و جام جهان نما: معرفت باطن و کشف حقایق را گویند چنان چه خواجه
غیب اللّسان گفته:
| ;ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم | ;با ما به جام باده صافی خطاب کن |
جوانان چمن: جوانان چمنِ اسلام و نو عروسان گلستان دین را گویند و آن آل و اصحاب
حضرت رسول است.
| ;ای صباگر به جوانان چمن بازرسی | ;خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
درویش: مرادْ نگاهداشت معنی پنج حرف را گویند. یعنی از «دال» دنیا را سه طلاق دهد
و از «را» رحمت از حق بخواهد و از «واو» وجه حلالِ قوت حاصل کند و از «یا» یاری از
خدای تعالی بطلبد و از «شین» شفقت با همه کسان یکسان کند؛ آن گاه او را درویش خوانند.
دل: عرش اللّه را گویند، بدان معنی که: قلبُ المؤمِن عرشُ اللّه نیز دل خزانه اسرار
الهی است.
| ;دلم خزانه اسرار بود و دست قضا | ;درش ببست و کلیدش به دلستانی داد |
زاهد: شخصی بی رغبت و بی آرزو و گوشه نشین و تارک دنیا را گویند. و زاهدْ مراد از
رعایت چهار حرف است: یعنی زینتْ ترک گرفتن و آخرتْ جستن و هوای نفسْ باز ماندن و
دنیا را در طلب وصال محبوب حقیقی سه طلاق دادن. آن گاه او را زاهد توان خواندن.
ساقی: شراب دار را گویند این جا مراد از آن شیخ کامل است که مظهر تجلّی محبّت است
چه شرابْ فیض محبّت بخش و حقیقت و شوق در کام جان مشتاقان می ریزد که آن موجب
سُکر بوَد.
سِرِشک: قطره باران است، نزول رحمت و شهود پرتو جمال رُبوبیت را گویند که سبب
تازگی و زندگی دل عارفان است.
سرو: صفت آزادگی را گویند از غم و شادی و گاهی باشد که از سر و گل و ریحان و
امثال ذالک.
سگ: نفس سرکش را گویند.
| ;آن سگ شوم نفس بد کاره |
;که ه
راهنمای خرید:
|
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 