پاورپوینت کامل داستان هایی از زندگی امیرکبیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان هایی از زندگی امیرکبیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان هایی از زندگی امیرکبیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان هایی از زندگی امیرکبیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۳۳
دو سال وزارت
در دو سال اغتشاش جمهور با وزارت متزلزل، چه اندازه کارکرد و اگر ده سال او را مهلت
بود، یقینا برلن و لندن و واشنگتن و همه آسیا بلاد ایران شده بود. چه سوگند خورده شب به
اندرون نرود تا یک کارخانه صنعتی جدیدی، روز از ایران بیرون نیاید و جهت قتلش تعجیل در
ترقیّات زراعتی و صناعتی و کشف معادن و توسعه ملک تا هند و ترک بود. «دشمن طاوس آمد،
پر او».
پرچم ایران
شنیدم در کتاب یکی از بزرگان انگلیس است که سفیرش در ایران گفت: روزی سواره در
خیابان طهران می گذشتم، دیدم امیر باکوکبه جلالش می گذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد
تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراول خانه ها رفتیم. دیدم بالای هر قراول خانه
پرچم ایران است. پرسیدم: مگر اینجا طهران و مرکز ایران نیست؟ گفت: چرا. گفتم: برای نشان
دولت یک بیرق کافی است. این همه بیرق از چیست؟ گفت: آن قدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق
شما در آن میان گم شود، دیدم عجب کلّه غیور و بلند همتی دارد.
آبادیِ مملکت
در خردسالی از پدرم پرسیدم: چگونه امیر جرأت جنگ با روس را می نمود؟ فرمود: فرزند!
امیر را ندیده بودی، او هیچ گاه به جنگ روسیه اقدام نمی نمود. او به اندازه ای در ایران به نشر
عدالت و آسایش عباد و آرامش بلاد و ترقّی و تعالی افراد رعیّت و آبادی مملکت می کوشید تا
مردم قفقاز از دیدنش به جوش و خروش آمده و برای نیل به چنان وضعیتی و رهایی از ستم های
سخت روسیه، خودشان حاضر شوند نصف جمعیتشان کشته شود و از ذلّت تبعیّت روس بیرون
آیند و همین که در قفقازیه شورش عمومی برپا شد، دولت اروپا کلاً به حمایت آن ها برخاسته و
با روسیه می گفتند: به چه قانون بر ملتی اجنبی که تو را نمی خواهند می خواهی به ستم سلطنت
کنی؟آن ها را استقلال و آزادی بده.
و بعد از آن که قفقاز آزاد و مستقل و مختار امر خود می شد به مناسبت هم نژادی و هم کیشی و
همجواری و سابقه ایرانیّت یا به اختیار خود تحت الحمایه و به تابعیت ایران مانند عهد صفویه و
ترکمان و نادر می آمدند یا برای خود استقلالی داشت و فاصله مابین روس و ایران بود. دُوَل هم از
آن ها حمایت می نمودند. او به کمند جهانگیر عدالت، قفقازیه و خوارزم و ترکستان و اَفغان و
عراق عرب را در صید خود می آورد، نه بند ستم و لشکرکشی به قید آورد تا نتواند.
اولادانِ حقیقی
امیر به شفقت عمومی قدرت یافته. روزی پاره دوزی را که طفلش مرده آوردند. به او فرمود:
ما که آبله کوبِ مجانی فرستاده ایم. گفت: ندانستم. فرمود: پنج تومان جریمه دهد. گفت: ندارم.
دست در جیب کرده پول به او داد و فرمود: به صندوق جریمه بده. حکم بر نمی گردد، چنان کرد.
چند دقیقه دیگر بقالی را آوردند که طفلش مرده بود. به او نیز هم چنین مقابله و همان معامله شد.
پس از رفتن آن دو فقیر، امیرْ مانند زن جوان مرده زار زار گریست. در آن حال میرزا آقاخان
رسید. سبب گریه پرسید. فرمود: خبر مرگ دو اولادم را آورده اند. میرزا آقاخان مُتوحّش شده که
میرزا احمدخان پسر امیر مرده. ملا زمان به او گفتند: دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از آبله
مرده. میرزا آقاخان جسورانه گفت: این گریه برای دو شیرخوار بقال و چقال است. آن شیرمرد
فرمود: تمام ایرانی ها اولاد حقیقی منند و من می خواهم نسل ایرانی چندان شود که زمین را فرو
گیرد، چرا باید جاهل باشند که به اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
لشکرکشی به خراسان
محمدشاه پانزده فوج سوار مُستعد مُکمل روانه خراسان نمود. وقتِ سان دادن در میدان به
آن ها شخصا خطاب نمود: ای سرباز و سوار! زن و بچه خراسانیانِ یاغی را به شما بخشیدیم،
بروید هرچه می خواهید بکنید. این خبر به خراسانیان رسیده همه در طغیان و همراهی سالار
خود فدایی وار کوشیدند و هرچه قشون رفت. خلع اسلحه نمودند و کشتند.
بعدا امیرکبیر به زحمتی فوق الحصر چند لشکر راه انداخته و روزِسان به حسام السلطنه
فرمود: خراسان، ملک شاه است و خراسانیان اولادِشاه، تو ماموری با این سربازان بروی، یک نفر
حسن خان سالار را که می گویند یاغی شده بگیری. اگر شنیده شد یک سوار، یک توبره کاه بی پول
و بی رضایت از خراسانی گرفته و تو شکم آن سوار را ندریده، شاه شکم تو را خواهد درید. عینا
این کلام به خراسانیان رسیده، خودشان ولایت به ولایت بی جنگ دروازه را بر روی قشون
دولتی باز کرده و تابع دولت گشته، کلید دروازه مشهد همان ساعت ورود به روی حسام السلطنه
می گشودند.
رفتار شرافتمندانه
امیرْ جهاندار و دادگر و در پی ترقیّات دولت و ملت و آباد کننده خانه رعیت و همه هَمّش
شرف ایرانیّت بود تا جایی که روزی او را خبر دادند شخصی ده دیزی پر کله را روی کله گذارده و
درکوچه که راه می رود سَرین (کفل) را می چرخاند. او را خواست و فرمود: اگر دیگر چنین
رفتاری کرده شکمت را پاره می کنم. مَحرمانش عرض نمودند: این پهلوانی و نیروی بدنی خود را
جلوه می دهد، گناهی ندارد. فرمود: چنین نیست. سُفَرای خارجه در طهران رفتار او را نقش
برداشته به اروپا می فرستند و در تماشاخانه های فرنگ می نمایند که رفتار جنس ایرانی لغویاتی
است و در خور استقلال نیستند و من می خواهم رحجان اشرفیّت و اکملیّت و نجاب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 