پاورپوینت کامل گوهر معرفت ; رموز پنهان عشق ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گوهر معرفت ; رموز پنهان عشق ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گوهر معرفت ; رموز پنهان عشق ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گوهر معرفت ; رموز پنهان عشق ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۳

ملامت

ملامت سه روی دارد: یکی در خلق و یکی در عاشق و یکی در معشوق. آن روی که در خلق
دارد صمصام (شمشیر) غیرت معشوق است تا به اغیار باز ننگرد. و آن روی که در عاشق دارد
صمصام غیرت وقت است تا به خود وا ننگرد. و آن روی که در معشوق است، صمصام غیرت
عشق است تا قوت هم از عشق خورد و بسته طمع نگردد و از برون هیچ چیزش در نیابد.

;چون از تو به جز عشق نجویم به جهان ;هجران و وصال تو مرا شد یکسان
;بی عشق تو بودنم ندارد سامان ;خواهی تو وصال جوی خواهی هجران

ملامت در عاشق و معشوق و خلق گیرم که همه کس را در او راه بود؛ اینجا نقطه ای هست
مشکل؛ همه کس بدو راه نبرد و آن ملامت در عشق است که چون عشق به کمال رسد روی در
غیبت نهد و ظاهر را وداع کند. پندارد که رفت و وداع کرد و آن خود در درون خانه متمکّن نشسته
باشد.

و این از عجایب احوال است. این وداعِ در رفتن بود نه وداعِ بر رفتن.

اطوار عشق

عشق را اقبالی و ادباری (بد اقبالی) هست زیادتی و نقصانی و کمالی و عاشق را درو احوال
است. در ابتدا بُود که منکر بود و راه انکار دگر باره رفتن گیرد، این به اشخاص و اوقات بگرود، گاه
عشق در زیادت بود و عاشق بر او منکر. و گاه او در نقصان بود و خداوندش بر نقصان منکر. که
عشق را قلعه عاشق دَرِ خویشتن داری می باید گشود تا رام شود و تن در دهد.

;با دل گفتم که راز با یار مگوی ;زین بیش حدیث عشق زنهار مگوی
;دل گفت مرا که این دگر بار مگوی ;تن را به بلا سپار بسیار مگوی

یعنی چون عشق از عالم غیب طالع شود ترکیب از جنس او نیست تا او در اول و علّت به
نسبت ترکیب راضی شود یا ترکیب در اول و علّت خواری او تواند شد تا اضمحلال از هر دو
طرف حاصل شود. تا از زیادتی عاشق انکاری حاصل نشود یا از نقصانش بازماندگی از وی
حادث نشود.

مستوری عشق

سرّ آن که عشق هرگز تمام روی به کسی ننماید، آن است که او مرغ ازل است اینجا آمده است
مسافر ابد آمده است. اینجا روی به دیده حدثان (پلیدی ها و موجودات نو ظهور) ننماید که نه هر
خانه آشیانه او را شاید که آشیانه از جلالت ازل داشته است. گاه گاه به سوی ازل پرد و در نقاب
پرده جلال و تعزّز (عزّت) خود شود و هرگز روی جمال به دیده علم به کمال ننموده است و
ننماید. برای این سرّ اگر وقتی نقطه امانت وی را بیند آن وقت بود که از علایق و از عوایق (موانع)
اینجا وا رهد و از پندارِ علم و هندسه وَهْم و فیلسوفیِ خیال و جاسوسی حواس باز رهد.

که ایشان هر دو آنجایی اند نه اینجایی، که ایشان هر دو از عالم ملکوت اند نه از عالم مُلک.

همه چیز پرتو عشق است

او مرغ خود است و آشیان خود است و صفات خود است و ذات خود است و پرِ خود است و
بال خود است و هوای خود است و پرواز خود است و صیّاد خود است و شکار خود است و قبله
خود است و اقبال خود است، طالب خود است و مطلوب خود است و اولِ خود است و آخر خود
است، سلطان خود است و رعیّت خود است صمصام (شمشیر) و نیام خود است، او هم باغ است
و هم درخت و هم شاخ و هم ثمره و هم آشیان و هم مرغ.

;ما در غم عشق غمگسار خویشیم ;شوریده و سرگشته کار خویشیم
;سودا زدگان روزگار خویشیم ;صیّادانیم و هم شکار خویشیم

ناز معشوق

کرشمه حسن دگر است و کرشمه معشوق دگر. کرشمه حسن را روی در غیری نیست و از
برون پیوندی نیست. اما کرشمه معشوق و غنج و دلال (ناز و عشوه) و ناز آن معنی از عاشق مددی
دارد، بی او راست نیاید. لاجرم اینجا بود که معشوق را عاشق دریابد. نیکویی دگر است و معشوق
دگر.

گفتار معشوقان

معشوق با عاشق گفت: بیا تو من شو، اگر من تو شوم، آنگه معشوق در باید و در عاشق بیفزاید
و نیاز عاشق و دربایست زیادت شود و چون تو من گردی در معشوق افزاید: همه معشوق بوَد،
عاشق نه. همه ناز بَود نیاز نه. همه یافت بود، دربایست نه، هم توانگری بوَد و چاره درویشی و
بیچارگی نه.

بلا و عشق

عشق به حقیقت بلاست و انس و راحت در او غریب و عاریت است زیرا که فراق به تحقیق
دویی است و وصال به حقیقت یکی است، باقی همه پندار وصال است نه حقیقت وصال و برای
این گفت:

;بلاست عشق و منم کز بلا نپرهیزم ;چو عشق خفته بود من شوم برانگیزم
;مرا رفیقان گویند کز بلا پرهیز ;بلا دلست من از دل چگونه پرهیزم
;درخت عشق همی روید از میانه دل ;چو آب بایدش از دیدگان فرو ریزم
;اگر چه عشق ترا ناخوش است و اندوه عشق ;مرا خوش است که هر دو به هم بر آمیزم

منیّت و عشق

خود را به خود بودن دگر است و خود را به معشوق خود بودن دگر. خود را به خودی خود
بودن خامیِ بدایت عشق است. چون در راه پختگی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.