پاورپوینت کامل گوهر لطایف ; حکایات و لطایف ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گوهر لطایف ; حکایات و لطایف ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گوهر لطایف ; حکایات و لطایف ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گوهر لطایف ; حکایات و لطایف ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۱۰۱

دنیای کثیف

محمدبن اسماعیل (معروف به خیرالنساج) عارفی سیه چرده بود. چون به حج رفت، مردی
او را دم دروازه حرم گرفت که تو برده من هستی و اسمت هم خیر است. مدتی چنان بگذشت و او
را به بافندگیِ خز، وادار کرده بود. سپس دانست که وی برده نیست و نام او نیز خیر نبوده است.
خیر به او گفت: حلالت کردم و از تمام کارهایی که کردم گذشتم و جدا شد. گویند: مردی به نزد او
آمد و گفت: ای پیر! دیروز هنگامی که رشته هایت را فروختی و پول آن را به لنگی که به کمر
داشتی بستی، من از پشت سر تو آمدم و آن را باز کردم، از آن وقت تا کنون دست من خشکیده
است. خیر، خندید و به دستش اشاره کرد تا باز شد و گفت: درم ها را در راه نیازت خرج کن و
دیگر چنین کاری مکن. پس از مرگش او را در خواب دیدند و پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت:
خدا مرا از دنیای کثیف شما خلاص کرد.

حاکم عارف

ابراهیم بن ادهم عجلی از ولایت بلخ است و او مالک بلخ بود. روزی به شکار رفت و از عقب
صیدی می تاخت. [ناگاه] صید به ابراهیم گفت که تو را برای غیر این کار آفریده اند. ابراهیم متنبه
شده در همان جا، شبانی را دید و لباس های خود را به شبان داده، دست از حکومت کشیده رو به
عالم تجرید گذاشت.

گویند: ابراهیم ادهم در کنار دریا نشسته بود و خرقه پاره خود را پینه می کرد. شخصی، او را
سرزنش می کرد در ترک حکومت. ابراهیم، سوزن های خود را به دریا انداخت و از ماهیان دریا
سوزن خود را باز پس خواست. ماهی بسیار، سوزن ها طلا در دهن گرفته به کنار دریا آمدند.
ابراهیم، سوزن خود را گرفته، ماهی های دیگر را مراجعت داد و به آن شخص گفت: کدام
حکومت و پادشاهی از این بهتر است؟

گویند که او، گاهی بوستان بانی کردی. شخصی از او میوه بستان خواست. گفت از صاحب
بستان، مأذون نیستم. شخص در غضب شده، ابراهیم را می زد و ابراهیم می گفت: بزن سری را که
معصیت خدا کرد.

شاعر با فراست

رشید وطواط کاتب خوارزمشاه بود و صاحب نظم و نثر است به فارسی و عربی. سلطان، او را
بسیار دوست داشت و دستور داد خانه ای در کنار قصر برای او ساختند. روزی سلطان از بالا خانه
خود، تماشا می کرد. رشید وطواط را دید نشسته. سلطان ظرافت فرموده گفت: ای رشید! سر
خوکی در منزل تو می بینم! وطواط به عرض رساند که فدایت شوم! آینه ای در آنجا منصوب
است. سلطان بخندید و از فراست او، متعجب شد.

حماقت قاضی

در نزدیکی بغداد قاضیی بوده که به حماقت او، مثل زنند. گویند: مأمون از بغداد خواست به
واسط رود. قاضی جمعی را کرایه نمود که در کنار دجله ایستاده، قاضی را خدمت خلیفه تعریف
نمایند. اتفاقا وقتی کشتی خلیفه از میان دجله پیدا شد که قاضی تنها بود و از آن اشخاص، کسی
حاضر نبود که قاضی را مدح کند. قاضی، خود پیش دوید، سلام به خلیه داد و گفت: ای خلیفه!
قاضی جبل قاضیی است عادل و عالم و خوش سلوک! و بسیار تعریف خود را نمود. یحیی بن
اکثم در میان کشتی با خلیفه نشسته بود و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.