پاورپوینت کامل داستان های تفسیری ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان های تفسیری ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان های تفسیری ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان های تفسیری ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۳

صبر بر مصیبت

کسی گفت به گورستانی بگذشتم. زنی را دیدم، گوری چند پیش گرفته، می گریست. او را
گفتم: تو را چه مصیبت رسیده است؟

گفت: من دو پسرک داشتم که راحت دل و آسایشِ جانِ من، ایشان بودند. پدر ایشان روزی
گوسفندی بکشت و کارد آنجا رها کرد و برفت و من مشغول بودم. پسر بزرگ، کوچک تر را
گفت: بیا تا تو را بگویم که پدرم گوسفند چگونه می کُشت. آنگه وی را دست و پای ببست و
بخوابانید و کارد بر گلوی وی مالید و وی را بکشت. چون خبر یافتم بانگ بر وی زدم. وی
بگریخت و در کوه شد. پدر درآمد. گفتم: چنین حالی افتاد. پدر به طلب پسر رفت. بسیاری
بگردید. عاقبت باز یافت وی را که شیرش دریده بود. پدر ساعتی بر سَرِ وی بود آنگه وی را
برگرفت و باز آورد. در راه، تشنگی، عظیمْ بر وی کار کرده بود. بیفتاد، ساعتی برآمد، وی نیز
متوفّی شد. همان روز پسرکی دیگر داشتم طفلْ و من دیگ می پختم، بگذاشتم و به کار اینان
مشغول شدم. آن پسرک خُرد به نزدیک دیگ رفت. دیگ را بیفکند و بر خود ریخت. او نیز
سوخته شد. اکنون من نشسته ام چنین که تو می بینی.

گفتم: چگونه صبر می کنی بر این مصیبت ها و جَزَع نمی کنی؟

گفت: اندیشه کردم اگر صبر و جَزَع، دو مرد بودندی و با یکدیگر در آویختندی، صبرْ غالب تر
بودی.

امانت الهی

روایت کرده اند که در صحابه مردی بود کنیَتِ او ابوطلحه. پسری داشت نجیب و زنی سختْ
صالحه. آن پسر بیمار شد و ضعیف گشت. شبی از شب ها ابوطلحه به مسجد رفت به نماز و پسر
فرمان یافت. مادر برخاست و پسر را در خانه برد و بنهاد و برخاست و دیگ بپخت و طعام
راست کرد و مرد درآمد، گفت: بیمار چگونه است؟ گفت: از امشب ساکت تر، هیچ شبی نبوده
است. آنگه طعام پیش آورد. نان بخوردند و جامه خواب بیاورد و بخفتند.

قبل از طلوع آفتاب، مرد خواست که بیرون رود، زن گفت: یا اباطلحه! فلان کس عاریتی از
کس بستده است و مدتی بداشته و از آن بهره برده، اکنون صاحبش آن را از وی طلب می کند، باز
می گیرد و باز می خواهد، خشمش می آید و اظهار کراهت می کند.

ابوطلحه گفت: بی خِرد و بی انصاف کسی است او.

زن گفت: بدان که آن عاریت که خدای به ما داده بود که پسر تو است، آن را از ما باز ستد، حقِّ ما
آن است که رضا و تسلیم را کار بندیم.

مرد گفت: نیکو می گویی. اِنَّ لِلّه و اِنّا الیه راجعون و الحَمدُ لِلّه. چون از کار وی بپرداخت، با پیش
رسول آمد. رسول صلی الله علیه و آله گفت: آفرین بر شما.

و خدای وی را پسری دیگر بداد و نسلش از او بماند.

گمان نیکو به خدا

مردی به نزدیک پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله! من مردی ام که تعرُّض گناه بسیار کنم،
مرا تدبیر چیست؟

گفت: توبه کن.

گفت: یا رسول اللّه! توبه می کنم و باز به سرِ گناه می روم.

گفت: پس از آن، باز توبه کن.

گفت: یا رسول الله! پس گناه من بسیار شود.

گفت: ای حبیب! عفو خدای از گناهِ تو بسیارتر است. آنگه خدای تعالی گفت: نیکویی کنید
یعنی به خدایْ گمان نیکو برید که خدای عزّ و جل، کسانی را که به خدای گمان نیکو برند دوست
می دارد. و رسول خدای گفت که: به خدایْ گمانِ نیکو بردن، بهای بهشت است. فردای قیامت
خدای تعالی فرماید تا بنده ای را به دوزخ برند، چون او را به سوی دوزخ بَرند، سر بردارد و گوید:
بار خدایا! گمانِ من به تو، نه این بود.

حق تعالی گوید: بنده من! گمانِ تو به من چه بود؟ گوید: آنکه مرا بیامرزی و عفو کنی. حق
تعالی گوید: عفوت کردم. او را به بهشت برند.

درمانِ سختْ دلی

مردی به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله! دلم سخت شده است.

گفت: مسکینان را طعام ده و دست به سر یتیمان فرو آر و طعامشان ده، و با همسا