پاورپوینت کامل قصه جهاد با نفس ۲۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قصه جهاد با نفس ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قصه جهاد با نفس ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل قصه جهاد با نفس ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۲

ندای آسمانی

روز جمعه بود. خطیب بر منبر بر طریق وعظ می خواند که: «خود را محاسبه کنید هر صبح که آیا
از دنیایتان بازگشته اید و چه باعث سرور در عقبایتان می شود. مجنون کسی است که روزش
بگذرد بدون توفّرِ خیرات». چون این وعظ شنیدم، با قرآن و خبرْ موافق دیدم. این هر یک جمع
شد و بر سینه من یقین گشت و طاقت از من برفت. برخاستم و نامه درنوردیدم و بیرون جستم و
جامه بدریدم و سر اندر کوه و غار نهادم و همی رفتم و «یَا لَیتْنَی لَمْ اوتَ کِتابِیَهُ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهُ»
می گفتم؛ یعنی ای کاش نامه عملم را نمی گرفتم و حساب و کتابم را نمی دانستم. آوازی شنیدم که
می گفت: باز گرد، این راه کرانه کن، و روی سوی خانه کن، این سفر باطل هزینه کن، در کُنج نشین
و سفر سینه کن.

جهادگر واقعی

گفتم: ای هاتف که آواز می کنی و با من سخن گفتن آغاز می کنی! اوّل مرا معلوم کن که تو کیستی؟
تا من تو را بدانم به درستی.

گفت: من توفیق خدایم که در تو رسیدم و با تو مهربانی گزیدم. چون تو را راغب از دنیا دیدم
و طالب مولی دیدم، خدای عزوجّل مرا نزدیک تو فرستاد تا ترا اندر سفر سینه فرستم و من
توفیقم. در این طریق ترا رفیق باشم و ترا در آن جهاد اکبر که پیش آید عنایت کنم و آن چه صلاح
تو در آن باشد می نمایم که این جهاد نفس، معظم ترین جهادست. «المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَه»، جهادگر
واقعی آن کسی ست که با نفس خود پیکار کند و این لفظ پیغمبر صلی الله علیه و آله است و چون آن مهتر از غَزْو
کفّار باز آمدی، یاران خویش را گفتی: «از جهاد اصغر به جهاد اکبر رسیدیم» چون این لفظِ
بشارت را بشنودم از شادی بخندیدم. گفتم «الحمدللّه وَ ما تَوْفیقی إِلاّ بِاللّهِ» (هود، ۸۸) رُو تا رَویم.

کمر طمع و حرص

توفیق ربّانی را رفیق خود ساختم و اسب توکّل را در میدان سینه تاختم تا از میان جان، توکّل بر
یک خدای کردم. گفتم که اکنون آغاز جنگ می کنم روی خویشتن متوکّل وار در راه جهاد جنگ
کفّار نهادم. همی دویدم تا به سرِ کار رسیدم. هفت پاره قلعه دیدم اندر میان جگر خویش. بعض
دیوان و بعض کافران ساخته. توفیق را پرسیدم که این هفت پاره قلعه چیست؟ و پادشاه این قلعه
کیست؟ گفت: پادشاه هر هفت قلعه هوی است.

گفتم: ازین هفت که سلطان ایشان هواست، نام آن شش گانه چیست؟

گفت: اول ایشان هواست، دوم کبر، سوم بخل، چهارم شهوت، پنجم حسد، ششم کین،
هفتم طمع. اما ایشان جمله در فرمان هوااند و هوا آنست که پیش ازین بر تو خدایی می کرد و
تو او را معبود خویش ساخته بودی و فرمان خدای را پسِ قفا انداخته، اول بزرگی کردی و در
فرمان کِبر بودی ندانستی که ابلیس لعین با اَند هزار ساله طاعت از بادِ کبر و نازِنامه خویش،
ملعون گشت. و دیگر فرمان بخل بردی و بخیلی کردی و متابع شهوت بودی و خویش را از
حساب «أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ» (مریم، ۵۹) کردی، از آتش دوزخ نترسیدی. قول خدا و
رسول بکار نگرفتی و با حسد موافقت کردی و فرمان او را منقاد شدی. همچنین، غضب را بر
خویشتن مسلّط کردی، به کمتر چیزی خشم گرفتی. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ»
(آل عمران، ۱۳۴) را نخواندی و «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» (شوری، ۳۷) نشنیدی. دیگر کمر طمع
و حرص بر جان بستی. هرچه روزی بیشتر بود، بیشتر خواستی. بسیار همی خوردی و سیر
نشدی. اکنون خدای تعالی بر تو رحمت کرد و دست خذلان از دامن تو کوتاه گردانید و مرا که
توفیق خیرم رفیق تو کرد تا به تو نمودم که آنان نه خدایان دین تو بودند بلکه دشمن مُضِلّ تو
بودند.

سپر یقین

گفتم: پس اکنون تدبیری کن که این قلعه ها را به چه ساز و آلت مُستَخلَص گردانم؟

گفت: این حصن ها به تیغ کین نتوانی گشادن إلاّ به تیغ دین و سپرِ یقین.

گفتم: تیغ دین و سپر یقین کدام است؟

گفت: تیغ دین این کلمه باشد: «لا حَوْلَ عَنْ معصیهِ اللّه ِ إلاّ بِعِصْمَهِ اللّه ِ و لا قوّهَ علی طاعه اللّه إلاّ بِتَوفیقِ اللّه ِ»، هیچ
قدرتی از معصیت خدا نیست مگر با حفاظت خدا و هیچ قوّه ای برای طاعت خدا نیس