پاورپوینت کامل خاطراتی از نجف ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاطراتی از نجف ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطراتی از نجف ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطراتی از نجف ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۷

شفای کور

منقول است از حسین بن عبدالکریم غروی که: کوری از اهل تکریت به نجف اشرف آمد و در
اواخر سن کور شده بود و چشم هایش سفید شده بود و بلند شده بود و می نشست در بالای سر
حضرت و با جناب مقدّس آن حضرت گفتگو می کرد و طلب شفا می کرد و گاهی حرف های
درشت بی ادبانه می گفت و من مکرّر خواستم منعش کنم، گذرانیدم، تا آن که روزی دَرِ خزانه
حضرت را می گشودم، صداهای بلند و آواز بسیاری به گوشم رسید.

گمان کردم که از برای ساداتْ گندمی از بغداد آورده اند یا کسی کشته شده است. بیرون آمدم
که معلوم کنم چه خبر است. گفتند که کوری به اعجاز حضرت روشن شده است. گفتم: چه خوش
باشد که همان کور باشد! چون داخل روضه شدم دیدم که همان کور است. روشن شده است و
چشم هایش بِه از چشم دیگران است. شکر خدا کردم و برگشتم.

اسلام آوردن نصرانی

منقول است از علّی بن طحالِ کلید دار که: روزی مرد خوش رویی به نزد من آمد و جامه های
پاکیزه پوشیده و دو اشرفی به من داد که امشب مرا در روضه بگذار و در را ببند. من چنین کردم و
در را بستم و خوابیدم؛

[شب] حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم در خواب که فرمود: برخیز و آن مرد را بیرون کن که
نصرانی است. من از خواب برجستم و برخاستم و ریسمانی برداشتم و در گردن آن مرد کردم و
گفتم: مرا فریب می دهی به دو دینار و تو نصرانی ای و می خواهی در بُن روضه باشی؟! گفت که:
من نصرانی نیستم. گفتم: دروغ می گویی، حضرت به خواب من آمدند و گفتند: تو نصرانی ای و
فرمودند که تو را بیرون کنم.

آن نصرانی گفت که دستت را به من ده که مسلمان شوم و گفت: اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلَّا اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً
رَسوُلُ اللّهِ وَ اَنَّ عَلیّاً وَلیُّ اللّهِ. والله من که از شام بیرون آمدم هیچ کس مطّلع نشد و هیچ یک از مردم
عراق مرا نمی شناسند؛ و بعد از آن اسلامش کامل شد.

در روضه

باز از ابن طحال منقول است که گفت: در شبی از شب های نوبت خود با مرد پیری که او را
ابوالغنایم می گفتند خوابیده بودیم و درها را بسته بودیم. ناگاه آوازِ یکی از درهای روضه به
گوشم رسید. از خواب جستم و برخواستم و دَرِ اول را باز کردم و دست بر قفل ها گذاشتم، همه
بسته بود و درها همه به حال خود بود.

با خود می گفتم که اگر کسی باشد او را محکم ببندم و نگاه دارم. چون به شبّاک روضه رسیدم و
در روضه نظر کردم مردی را در میان روضه دیدم پشت ضریح ایستاده، نظرم بر او که افتاد رعشه
بر اعضای من مستولی گردید و زبانم سنگین شد و به کامم چسبید. دست بر شبکه گرفتم و به
دوش راست بر دیوار تکیه کردم و بعد از ساعتی که اندکی به حال خود آمدم آواز قرائت آن مرد را
می شنیدم و صدای پایش را که بر روی فرش راه می رفت می شنیدم و صدای حرکتِ اوراق قرآن
را می شنیدم و چون خوفم زایل شد و خوب به حال خود آمدم، نگاه کردم، کسی را ندیدم. برگشتم که
بیرون آیم، دَرِ برابر ضریح را دیدم که به قدر وجبی باز شده بود، آمدم به در را بستم و برگشتم.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.