پاورپوینت کامل آمدن ابرهه به قصد خانه کعبه ۲۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آمدن ابرهه به قصد خانه کعبه ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آمدن ابرهه به قصد خانه کعبه ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل آمدن ابرهه به قصد خانه کعبه ۲۳ اسلاید در PowerPoint :

>

۹۷

چون ابرهه پادشاه یمن شد فرمود به هر شهری اندر یمن کلیسا سازند و به صنعا یکی کلیسا
بنا کرد که بر روی زمین آن را همتا نبود از بزرگی و نیکوییِ نقش. و خبر آن را به جهان بپراکند و از
همه روم و شام و به هرجا که ترسایان (مسیحیان) بودند آن جا گرد آمدند و چیزی دیدند که هرگز
چنان ندیده بودند و نشنیده.

پس ابرهه ندا کرد ترسایان و جهودان را تا اندر آن خانه نماز کنند و طواف کنند و او را حج
کردند.

پس خبر به مکه آمد و عرب بادیه بشنیدند. گروهی بفرستادند تا به یمن شد. آن مردان برفتند.
چون آن جا رسیدند، آن دربانان، آنها را غریب دیدند. دانستند که [نه] ترسایند. گفتند: چه
خواهید؟ گفتند: ما را خبر آمد که مَلِک یمن، کلیسایی کرده است و ما را همی بخواند تا حج کنیم.
مرا بفرستادند تا ببینیم و بررسی کنیم تا این خانه خود چگونه است و خبر بدیشان باز رسانیم تا
بیایند و حجّ کنند. این خبر به ابرهه برداشتند، بفرمود که آنها را ببرید و همه کلیسا به آنها بنمایید.
پس آنان را بدان کلیسا اندر، بار دادند تا اندر شدند.

چون آنان فردا خواستند از آن جا بیرون شوند، از قضا آتش به کلیسا افتاد. پس چون مردمان
یمن به نماز آمدند، آن حال را بدیدند. خبر به ابرهه بردند که آن اعراب چنین کرده اند و عرب، آنان
را خود به این کار فرستاده بودند، ابرهه [را خشم آمد و] سوگند خورد که من بروم و باز نگردم تا
کعبه را ویران نکنم.

پس ابرهه سپاه بسیار بکشید و از یمن برفت با پیلان و لشکر. و پیلان او بسیار بزرگ بودند و
یکی از آنان که مهتر پیلان بود هرگز به هیچ حرب نبرده بودندش که نه ظفر یافته بودند.

پس ابرهه لشکر برگرفت و سوی حجاز شد و به نزدیک مکه رسید. مردمان مکه بترسیدند و
نزدیک عبدالمطلب شدند تا او چه گوید. و عبدالمطلب رییس مکه بود و مهتر قریش و بزرگ
عرب. پس عبدالمطلب گفت، ما را با این مردمان تاب نیست و چون او به مکه نزدیک آید، ما همه
برخیزیم با زنان و فرزندانمان و بدین کوه ها شویم و ابرهه داند با این خانه، که این خانه را
خداوندی است از ما قوی تر. اگر خواهد این خصم را باز دارد و اگر خواهد مسلط کند. پس ابرهه
در دو منزلی مکه فرود آمد و یکی از سرهنگانِ خود بفرستاد به سوی مکه و او را گفت: به مکّه
اندر شو هر چه گرد مکه اندر مردمان را چهار پای است بیار از گاو و گوسفند و اسب و اشتر و هر
مردم که یابی اسیر کن.

سرهنگ برفت و چهار پایان را و شبانان مکه را و هر که یافت، بیاوَرْد و به میان چهارپایان،
دویست اشتر از خاصّه عبدالمطلب بود که برانده بودند.

ابرهه بفرمود تا از آن اسیران بپرسیدند که مردمان مکه چه خواهند همی کردن. این شبانان
گفتند: مردمان برآنند که شهر به مَلکِ سپارند تا وی هر چه خواهد کند و مهترشان عبدالمطلب،
ایشان را گفت حرب مکنید.

ابرهه مردی را به مکه فرستاد از ملوک یمن که با وی بودند، گفت: برو و مکّیان را بگوی که را
خونِ شما به کار نیست. من بدان آمدم تا این خانه را ویران کنم و سوگند خورده ام شما ایمن باشید
از من به خون و خواسته و مهترشان را بیاور تا من او را ببینم.

فرستاده ابرهه بیامد و پیام ابرهه به اهل مکه بداد و عبدالمطلب را سوی ابرهه بُرد. چون به
لشکرگاه رسیدند، روز، بیگاه شده بود. خبر به ابرهه برداشتند که مهتر مکه آوردند. آن شب ابرهه
را نتوانستند دیدن.

دیگر روز ابرهه بفرمود تا عبدالمطلب را بار دارند. و ابرهه چون بنشستی که بار دادی سپاه و
رعیت را، بر تخت نشستی و هیچ کس بر تخت وی ننشستی از مرتبه او. پس ابرهه نخواست که
عبدالمطلب را پیش سپاه حبشه بر تخت نشانَد که ایشان گویند مَلِک از وی بترسید، او را بِرّ