پاورپوینت کامل مَثَل ها و عبرت ها ۴۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مَثَل ها و عبرت ها ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مَثَل ها و عبرت ها ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مَثَل ها و عبرت ها ۴۲ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۰۸
توکل
از ذوالنون پرسیدند: توکّلْ تو را چگونه به هم رسید و از کجا یافتی؟ گفت: روزی در صحرا
می گشتم و تفرّج می کردم تا به پای درختی رسیدم. ساعتی پای آن درخت بیاسودم، ناگاه
گنجشکی از بالای درخت پیش من بر زمین افتاد، برداشتم نگاه کردم، چشم نداشت. کور مادرزاد
بود. با خود گفتم: این مرغک آب و دانه از کجا می خورد و آن را به گوشه ای نهادم و متوجه بودم که
چه خواهد خورد.
در این فکر بودم که ناگاه آب و دانه پیش او حاضر شد و خورد و پرواز کرد بالای درخت
نشست. از آن روز معلومم شد که روزی مخلوق مُقدّر شده و به هر نحوی باشد می رسد و هیچ
مخلوقی بی روزی نمی ماند. از آن روز تا به حال بر در توکّل نشسته ام و هرگز غم روزی نخورم و
در طلب آن سعی نکنم که گفته اند: «برای رزق مُقدّر چه سعی در کار است» که حضرت وکیل
ضامن روزی است هر جا که باشد.
از حق فرا گرفتن
ابراهیم گفته: در راه مکّه معظمه شخصی وحشی را دیدم. از او پرسیدم از جنّیانی یا آدمیان؟
گفت: از جنّیانم.
گفتم: به کجا می روی؟ گفت جایی که تو می روی. گفتم: بی زاد و توشه چون می روی؟ گفت:
آری در میان ما جماعتی هستند که توکّل کرده، این راه می روند و کار خود را به خدا واگذاشته و
رضا به قضا شده، غم روزی و توشه ندارند. پرسیدم: توکّل چون حاصل می شود؟ گفت: از حق
دیدن، از حق شنیدن، از حق فرا گرفتن و متوکّل چون طفل شیرخواره باشد که به جز پستان مادر
نداند.
زنانِ درگاه حق
روایت کرده اند یکی از مشایخ به مکه معظّمه می رفت برای نماز صبح. از قافله خارج شد،
دید زنی پیش پیش می رود، چون به او رسید، دید زنی عصایی به دست و چادری از پشم شتر
پوشیده، اللّه اللّه گویان می رود. گمان کرد که آن زن بی زاد و توشه است، دست به جیب کرد و
بیست درهم بیرون آورد که به او بدهد و گفت: بگیر این خرجی را و ساعتی صبر کن تا قافله
برسد. اگر مانده باشی چهار پایی برای خود کرایه کن و سوار شو و وقتی قافله فرو آید به خیمه ما
بیا تا طعامی بخوری.
آن زن نگاهی به زر کرد و نگرفت و دست به آسمان دراز کرد و مشت زری فرود آورد و گفت:
یا شیخ! تو از جیب برآورده ای و من از هوا می گیرم. به راه خود برو که من به زر تو محتاج نیستم و
این آیه برخواند: «و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه» رزق و توشه من با خداست و هرگز دست طلب
پیش مخلوقی دراز نکرده ام. آن شیخ با خود گفت: من مردان درگاه را شنیده بودم امّا زنان درگاه را
به معاینه دیدم. پس عذرخواهی کرد و گفت: ای خواهر! به آن خدایی که او را می پرستی بگو این
مقام از کجا یافتی؟ گفت: از توکّل درست و اخلاص خالص.
آن شیخ گفت: چون آن زن را دیدم به درجه توکّل رسیدم و از خلق رمیدم.
علم و هنر و کسب
آورده اند که وقتی گشتاسب از وطن خود جدا شد، چون به قسطنطنیه رسید با وی چیزی از
مال نبود و غیرت نمی گذاشت از کسی سؤال کند و دست طلب دراز نماید. این بیت به خاطر
آورد:
| ;گرفتن بَرَد از رُخِ مردْ آب | ;سیه روی شد تا گرفت آفتاب |
با خود گفت: بهترین چیزها در دنیا کسب و حرفت است که به میمنت خلق است و چنان
اتفاق افتاده بود که در کودکی گذر او به درِ دکان آهنگری می افتاد که همیشه از آن راه می گذشت و
می دید و تفرج می کرد که کارد و خنجر می ساخت و لحظه ای توقّف می نمود و آن صنعت در
خاطرش جای کرده بود؛ چون در آن روز درمانده شد، پیش آهنگری رفت و گفت: من از این کار
واقفم و صنعت شما را می دانم، مرا هم شریک کار خود کنید. قبول کردند و او را شریک خود
ساختند.
گشتاسب شب و روز به کار می کوشید تا آن را به خوبی آموخت و مدتی با آن به سر برد و از
ممرّ حلال قوت و معیشت می نمود و به اَحسن وجهی می گذرانید که ممنون منّت کس نمی شد تا
وقتی که به وطن خود مراجعت نمود و بر تخت پادشاهی نشست. حکم فرمود تا جمیع امراء و
وزراء فرزندان خود را به مکتب ادب فرستاده تا نصف روز بعد از آن به کسب و پیشه داده که
حرفت آموزند و از آن کسب در میان عجم منتشر شد و هیچ کس از انبیاء نبود که حرفت و
پیشه ای نداشته باشد اگر چه ایشان را احتیاج نبود.
ای پسر! این وصیّت نگاهدار و آموختن کار را ننگ مدار و علم و هنر و کسب آموز که کاسب
حبیب خداست و مدار عالم و قوام و نظام ملک بر کسب و حرفت باشد که حلال ترین چیزها از
خوراک و پوشاک از ممرّ کار به هم می رسد.
خاموشی را برگزین
آورده اند که در شهر ری در زمان قدیم شهریاری بود با گنج و خزائن بیکران و مداخل بی پایان
و بامروت و احسان. او را پسری بود در غایت پاکی و زیرکی و نهایت خوبی و آراستگی و او را به
عالم دانایی سپرد تا علم و ادب بیاموزد. آن عالم همیشه در خدمت پسر می بود و آن پسر نیز جدّ و
جهد داشت و خواب و آسایش بر خود حرام کرده در طلب علم و تحصیل کوشش می کرد.
| ;هر که جویای علم اشیا شد | ;اندکی چون گذشت دانا شد |
روزی آن شاهزاده استاد را گفت: علوم را آخر نیست. عمرها باید تا کسی تحصیل آن کند. مرا
علمی بیاموز؟ آن عالم فرمود: اگر در دو جهان نجات و رستگاری می خواهی خاموشی را برگزین
که هر گناهی و بلایی بر سر آدمی می آید از زبان زیانکار است که در دنیا بلا و محنت و در آخر
ندامت و حسرت آورد. بدترین و عظیم ترین گناه، غیبت و فحش و هرزه و بیهوده گفتن است.
بهترین و نیکوترین صمت، حفظ زبان و خاموشی است و این مثل را در آن وقت گفت: «خاموش
نشین و فارغ از عالم باش»
در فواید خاموشی
آورده اند که ابراهیم سمرقندی روزی در بازار نشسته بود. مردی می گذشت. اسبی خریده
بود. یکی از او پرسید که اسب را چند خریده ای؟ گفت: به فلان قیمت خریده ام. آن شخص گفت:
بسیار گران خریده ای نمی ارزد. ابراهیم گفت: چرا هرزه و بیهوده گفتی که چهار گناه در اینجا
کردی. یکی آنکه فروشنده را که غایب است غیبت کردی، دوم آنکه خریدار را دلشکسته کردی،
سوم آنکه تغییر قسمت و قضا و قدر خداوند کردی، چهارم آنکه معامله ای که گذشت در آن
خوض نمودی (وارد شدی) که بزرگان گفته اند که: در آدمی هزار عیب است، چون خاموش باشد
همه پوشیده بماند و چون سخن کند همه ظاهر گردد. بعضی گفته اند که: در خاموشی هفت چیز
است، اول آنکه خاموشی حصار تن است، دوم آنکه خاموشی عبادت عظیم است بدون تعب،
سوم آن خاموشی بهترین زینت است بی زیور، چهارم آنکه خاموشی راحت است بر کرام
الکاتبین، پنجم آنکه خاموشی هیبتی است بی پیکار و حصاری است بی دیوار، ششم آنکه
خاموشی بی نیازی است بی مقدار، هفتم آنکه خاموشی سدّی است از عیب ها و پرده ای است از
قبایح زشت.
* * *
از بوذرجمهر حکیم پرسیدند که یا حکیم! آن چیست که خدای تعالی به بنده دهد که از او
چیزی بهتر نباشد. گفت: خاموشی و خورد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 