پاورپوینت کامل داستانِ پیامبران در قرآن ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستانِ پیامبران در قرآن ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستانِ پیامبران در قرآن ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل داستانِ پیامبران در قرآن ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۲

داستان هود پیغمبر و قوم عاد

عاد و ثمود دو مَلِک بودند از دو قبیله و قوم عاد و ثمود هر دو عمّ زادگان بودند و میان ایشان
دویست سال بود. و به جهان اندر قومی نبود از ایشان قوی تر و به بالا (قد) از ایشان بلندتر و به
نیروتر و زمین عاد نزدیک مکه بود در راه شام. پس خدای عزّ و جلّ هود را به پیغمبری، سوی
ایشان فرستاد و هود را برادر ایشان خواند به جهت قرابت و نزدیکی.

پس خود ایشان را به خدای عزّ و جل خواند و گفت: بپرستید خدای را که جز او برای شما
خدایی نیست. پس ایشان به قوّت خویش فریفته شدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟
و کیست که ما را عذاب تواند کرد؟ خدای عزّ و جل گفت: ندانستند که آن خدایی که ایشان را بدان
قوت آفرید، از ایشان قوی تر است.

و این قوم عاد، فزون از پنجاه هزار بودند. پس هود با ایشان عتاب کرد و گفت: به هر جایی بنا
همی کنید، علامتی و خانه ای و نپسندید و باز همی کنید و دیگر بنا همی کنید چنانکه باز می کنند.
و کوشک ها بنا کنید به محکمی و استواری، مگر بدین جای، جاوید خواهید بودن؟ و چون بر
کسی خشم گیرید، چنان می گیرید که جبّاران و خشم گرفتن جباران چنان باشد که هیچ رحمت و
بخشایش اندر آن نبوَد.

از خدای عزّ و جل بپرهیزید و بترسید و مرا فرمان برید. پس نعمت های خدایّ عزّ و جل بر
ایشان یاد کرد و گفت: بپرهیزید (تقوا پیشه کنید) از خدایی که شما را از این جهان آن داد که شما
دانید و شما را چهار پایان و فرزندان داد و بوستان ها و چشمه های آب داد.

و هود، پنجاه سال ایشان را همی خواند و پند همی داد و او را این گونه جواب گفتند: خواهی
پند ده، خواهی مده، بر ما یکی است. ما به تو نخواهیم گرویدن. و این را خدای تعالی از ایشان
حکایت کرد، گفتند: ای هود! ما را همی گویی که این خدایان نه خدایانند و بر این، حجّتی و دلیلی
نیاوردی، ما به گفتار تو دست از خدایان نداریم و نخواهیم داشتن و به تو نخواهیم گرویدن. ما
هم چنین گوییم که تو دیوانه شدی و این خدایان که تو ایشان را بپرستیدی، تو را دیوانه کردند.

پس در پنجاه سال، به او نگرویدند و آن که بگرویدند، دین را پنهان همی داشتندی و آشکارا
نتوانستندی کردن.

* * *

پسی چون روزگار دراز برآمد و هود از ایشان نومید شد، خدای عزّ و جل دانست که بیش از
آن نگروند، خواست که ایشان را عذاب فرستد. [پس] چشمه های آب، خشک کرد، چهار پایان،
همه بمردند و سه سال از آسمان باران نیامد و قحط بر ایشان افتاد و آن مردمان که به زمین شام و
حجاز بودند، هرگاه که باران باز ایستادی، به زمین مکه آمدندی و قربان کردندی و خدای عَزّ و
جَل را بخواندندی هر چند که کافر بودندی. و خانه را اثر پدید نبود تا وقت ابراهیم علیه السلام و لیکن
کافران می دانستند که زمین مکه، زمین حرم است و شنیده بودند که این خانه خدای آسمان است
و همه کس، حرم را بزرگ داشتندی. و آن مردمان به زمین مکه آمدندی و آن جا قربان کردندی و
خدای عزّ و جل را بخواندندی و خدای تعالی حاجت های ایشان روا کردی،

پس چون کارْ سخت شد، قوم عاد هیچ حیلت ندانستند، گفتند: ما رسول فرستیم به مکه تا دعا
کند ما را و باران آید از آسمان. پس گِرد آمدند و سه تن بیرون کردند از مهتران که از این سه دو تن
به هود گرویده بودند. پس این هر سه را بفرستادند با چهارپایان بسیار از گوسفند و گاو و شتر.
ایشان را گفتند که به مکه روید و این قربان را آن جا بکُشید و از خدای، ما را باران خواهید.

هود گفت: ای قوم! به من بگروید تا خدای تعالی، شما را باران دهد. ایشان سخن هود
نشنیدند و آن سه تن به مکه فرستادند.

چون به زمین مکه آمدند، آن دو مسلمان دست فراز داشتند و گفتند: یا رب! ما مؤمنیم و تو
دانی و پیغمبرِ تو را به راست داریم. منت کن بر ما، منّتی که باران از