پاورپوینت کامل دیگران را برتر از خود دانستن ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دیگران را برتر از خود دانستن ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیگران را برتر از خود دانستن ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دیگران را برتر از خود دانستن ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۸۶

بزرگان چنین گفته­اند که ایمان بنده به حقیقت آن­گاه تمام گردد که اگر خلق را از
آسمان بلایی بیاید، به شومی خویش داند و اگر مر او را نیکویی پدید آید، [برکت] طفیل
کسی دیگر داند. تا شیخ گفتی که بنده به حقیقت به خدای مؤمن نگردد تا آن­گه که هرکه
را بیند، بهتر از خویشتن داند و مر خداوند را عز و جل بر روی زمین از خویشتن کمتر
بنده نداند. و گفت: وجه این آن است که هر که را بیند، یا پیرتر از خویشتن بیند یا
جوان­تر. اگر پیرتر بیند، گوید: این بر در خدای عز و جل خدمت بیش از من دارد. و اگر
جوان­تر بیند، گوید: این گناه کم از من دارد. و اگر کسی خواهد که این سخت ورا وقت
گردد[۴۰۱]، طریق آن است که آنچه از خویشتن داند یقین است، و آنچه از خلق داند شک
است. یقین به جای بگذاشتن و به شک مشغول گشتن محال است. همواره یقین بر شک غلبه
دارد….

به اخبار آمده است که موسی را علیه­السلام وحی آمد که اندر قوم خویش کسی بجوی که
بهترین بنی­اسرائیل وی باشد. یک تن را اختیار کردند. فرمان آمد که او را بگویید تا
بدترین خلق را بجوید. سه روز زمان خواست، و همی­گشت. چهارم روز رسنی به گردن خویش
اندر افگند و بر موسی آمد و گفت بدترین بنی­اسرائیل منم. اینک آوردم. موسی ورا گفت
که زاهدترین بنی­اسرائیل تویی، چرا چنین گویی؟ گفت: از بهر آن­که گناهان خویش به
یقین همی­ دانم و آن دیگران به شک و کسی که گناه وی به یقین باشد بدتر باشد از آن
کسی که گناه وی به شک باشد. امر آمد که یا موسی! بهترین بنی­اسرائیل وی است نه به
بسیاری طاعت، که بدانچه خویشتن را بدترین خلق دانست. [۴۰۲]

° سهل را گفتند: صحبت با که کنیم از گروه های مردمان؟ گفت: عارفان را نگهدار که
ایشان را تأویلی است که در همه حال تو را معذور بدارند. دو وصف یاد کرد یکی بسیار
ناداشتن چیزها، یعنی هر چه با تو کنند به چشم ایشان بسیار نیاید و بر تو منّت
ننهند. چون از منّت آزاد باشی نعمت بر تو گوارنده گردد. و از بهر این گفت خدای
تعالی که: «لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَی»[۴۰۳]. آن نعمت که
بدو منت نهی تباه گردد. پس ایشان به نیکویی کردن بر کس منت ننهند، منت پذیرند به
ستانیدن که ما را از حطام[۴۰۴] دنیا برهانند.

و نیز شاید که معنی بسیار ناداشتن آن بود که هر چه کنند، از طاعت شمار ندارند و
خویشتن را مفلس و بدترین خلق دانند. و با تو در صحبت خصومت نکنند. از بهر آنکه تو
را بهتر از خویشتن دارند. و با بهتر از خویشتن خصومت کردن روا ندارند. نبینی که
ابلیس را- لعنه الله- با آدم صلوات الله علیه خصومت از آن افتاد که خود را بهتر
دانست؟ گفت: «انا خیرٌ مِنهٌ»[۴۰۵]. اگر خود را از او کمتر دانستی هیچ خصومت
نیفتادی… اما آنکه گفت هر فعلی را به نزدیک ایشان تأویلی است، تو را در همه حالی
معذور دارند. یعنی اگر از تو جفایی در وجود آید، یا گناهی بینند، مر آن را تأویلی
نهند و زود از تو برنگردند.

قال الشیخ: من چنین می­گویم که مسلمانی هیچ بنده تمام نگردد تا طاعت های خویش را به
چشم معصیت بیند، و معصیت دیگران به چشم طاعت بیند. از بهر آنکه آنِ خلق، او را ظاهر
است و آنِ خویش حقیقت باشد، که آنچه او به ظاهر معصیت می داند زیر آن تأویلی باشد
که او را از آن خبر نباشد. و در طاعت خویش مکرر آمده در اساس به تقصیر خویش حقیقت
است که او را شک نیست. پس این طایفه در هر که نگرند و در او چیزی بینند که ایشان را
مستنکر آید، در آن به تأویل مشغول گردند.

در قصه های بنی­اسرائیل آمده است که یکی از انبیا- قیل هو موسی علیه­السلام- از خدا
درخواست که دوستی را از آن خویش به من نمای. امر آمد که به فلان شهر رو و در آنجا
قصابی است او را فلان خوانند، دوست ما است. موسی بدان شهر آمد و آن قصاب را طلب
کرد. از هر که می پرسید می گفتند: آن فلان فاسق می­خواره زانی را می طلبی؟ به دوکان
او آمد. مردی را یافت با لباس بدان. همه سر موی داشت به کتف ها فروافگنده. بر
زی[۴۰۶] دزدان و عیاران. او را گفت: مهمان خواهی؟ گفت: خواهم به شرط آنکه هر چه
بینی با کس نگویی. گفت: نگویم. شبانگاه درِ دوکان ببست و به خرابات رفت و سبویی مِی
بخرید و زنی زانیه را آن شب به مزد بگرفت و به خانه آورد، و مهمانان را نکو بداشت و
بخوابانید. [وی] خویشتن را خفته ساخت تا چه کند. سبوی می را بریخت و آن زن را گفت:
تو امشب چند سیم ستدی. آن مقدار سیم بدو داد و او را بخوابانید. و آن جامه ها که
داشت بیرون کرد و گلیمی درپوشید و از زیر جعدها[۴۰۷] غلی پدید آورد، و تا بامداد
پیش خدای تعالی بایستاد.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.