پاورپوینت کامل شفقت و نیکی بر خلق ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شفقت و نیکی بر خلق ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شفقت و نیکی بر خلق ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شفقت و نیکی بر خلق ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۷۶

مقتدا در این بابِ رحم و شفقت، این حدیث بس بود که: الراحمونَ یرْحَمُهُم الرحمنُ،
اِرْحَمُوا مَن فی الاَرضِ یرحَمُکم مَن فی السَماء. [۳۵۷] [۳۵۸]

° امام صادق (ع)فرمود: «خالِقوا النّاسَ بِاخلاقِهِم صَلّواْ فی مساجِدِهم و عُودوا
مَرضاهُمْ و اشْهِدُوا جنائِزِهم؛ با مردم با اخلاق روشی که دارند برخورد کنید، در
مساجد آنان نماز بخوانید و مریضان آنها را عیادت کنید و در تشییع جنازه آنان حاضر
شوید».[۳۵۹]

° [ابوالحسن خرقانی] گوید: «اگر از ترکستان تا به شام کسی را قدم در سنگ آید
زیانِ آن مراست و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آنِ من است».[۳۶۰]

روایت کرده اند که موسی علیه­السلام گفت: یا رب! مرا خبر بده به دوسترین خلق تو به
تو تا او را دوست دارم از بهر تو. گفت: بنده ای اندر کرانه زمین مرا همی پرستد،
بشنود که برادر او را مصیبتی رسیده در کرانه دیگر، همچنان داند که او را رسیده است
و دوست ندارد او را مگر از بهر مرا، او دوست ترین بندگان من است به من.[۳۶۱]

تعریف شفقت و نحوه کسب آن: بدان ای رونده راه خداوند عزّوجلّ که رحمت و رأفت و
شفقت هر سه لفظ را [معنی] به یک دیگر نزدیک است چون اضافت به بندگان باشد. و سبب
این هر سه رقّت دل است و سبب رقّت دل بسیار است: گرسنگی و بیداری و اندوه پیوسته و
بیماری و درویشی و انواع بلاها و شنودن آواز خوش، خاصّه اگر بر معنی قرآن واقف بود
و زهد از دنیا و نگرستن در گورستان ها و جنازه و تأمّل کردن در مرگ و احوال مردگان
و تغیر احوال ایشان و ریختن اعضای ایشان و پریشان شدن اجزای ایشان و گشاده شدن
پیوندهای ایشان و باطل شدن جمال خوب و اعضای لطیف ایشان و فکرت مرگ اقارب و
عشایر[۳۶۲] و نشستن با درویشان و دست بر سر یتیمان مالیدن؛ این همه رِقّت دل آرد. و
رقّت دل شفقت و رحمت و رأفت آرد. اما رأفت غایت رحمت است و در تأدیب ها پسندیده
نیست.[۳۶۳]

درجات شفقت بر خلق: گفتا[ابوالقاسم حکیم ]: رحمت کردن بر خلق خدای عزّوجلّ کمترش آن
بود که بد نکنی و بد نخواهی و بدنگویی. و برتر از وی آن است که اگر بد کند، مکافات
نکنی و نیز برتر ازین آن است که جهد کنی تا اگر بد کنند، تو با ایشان نیکی
کنی.[۳۶۴]

گفتند: اگر معصیتی بینیم رفق چگونه کنیم؟ گفتا: از سی سال باز معصیت کردی و می کنی
خداوند عزّوجلّ با تو چگونه معاملت می کند، تو نیز با آن کس همین معاملت کن. خداوند
عزّوجلّ تو را همی آموزد، چه اگر جز این کنی، موافقت نکرده باشی.[۳۶۵]

شفقت بر خلق؛ راه ترک خصومت: قوله«و هُمْ اَشْفقَ الناسِ عَلی خلقِ اللهِ مِن
فصیحٍ و اَعْجَمٍ.» و این طایفه(عارفان) مشفق­ترین همه خلق باشند بر خلق خدای عز و
جل؛ خواهی آن کس عالم باشد و خواهی[۳۶۶] جاهل و خواهی مطیع باشد و خواهی عاصی. بر
مطیع شفقت کنند تعظیم طاعت را؛ و بر عاصی شفقت کنند تا مگر به برکت شفقت ایشان به
صلاح باز آیند. شفقت بهتر از خصومت. چون خصومت کنی با وی هلاک شود.

چنانستی که می گمان بری که اندر رحمت خدای تعالی ضیقی است که وی اندر آن جا نگنجد.
اندر واسعی که همه را رسد و فزون آید منازعت و خصومت محال است؛ و اندر این جا سرّی
است که تا خود را بیند وی را خصومت ماند و خویشتن بینان را به خدای راه نباشد…. و
هر که از خویشتن فارغ باشد محفوظ حق باشد و محفوظ حق هلاک نگردد…. هر که اندر
صنع، صنع بیند، شفقت بردارد؛ هر که اندر صنع صانع بیند، مر ورا شفقت باشد.

از بزرگان یکی چنین گفت که: من روزی حمدی آوردم، همه عمر در استغفار آن حمدم تا مگر
حق جل جلاله از من تجاوز کند. گفتند: چگونه بود؟ گفتا: روزی یکی را اندر بلایی
دیدم، گفتم: الحمدلله که آنکه توای من نیم. مرا گفت آن هنر تو نیست و این عیب بر من
نیست. از آن خویشتن دیدن، اندر آن حمد، استغفار کنم.[۳۶۷]

شفقت بر مردم بردن حتی اگر به بهای ضرر خود باشد: بر نصیب غیر در خطا افتادن
امیدوارتر باشد که در نصیب خویش در صواب افتادن، که خیر هر دو جهان در مخالفت نفس
است، و نیکو خواستن خلق چون داند که اغیار را نیک آید. از بد آمدن خویش باک ندارد و
چون داند که اغیار را بد می­آید خود را به جای بگذارد، تا ایشان را به دنیا بد
نیاید، و این شفقت مسلمانی است و اسلام بی­شفقت بقا نیابد.[۳۶۸]

[فقیری در جواب اینکه چرا از دیگران چیزی نمی خواهد، گوید:] پیغامبر(ص) گفت: اگر
سائل راست گوید، هر که از او عطا را بازگیرد هلاک شود. گفت: من در درویشی راستم،
اگر سؤال کنم باشد که منع کنند و هلاک شوند به سبب من؛ و من بلا کشم تا هلاک شوم
دوست­تر دارم که خلق از بهر من هلاک شوند.[۳۶۹]

میهمان نوازی: گفته اند که پیغمبر را علیه­السلام مهمانی بیامد. گفت: کیست که امشب
این را میزبانی کند تا من او را به بهشت مهمان کنم. بعد از آنکه به هر نُه خانه
عیالان خویش چیزی طلب کرد و نیافت. یکی از انصاریان مهمان را به خانه برد و عیال را
گفت: هیچ طعام داری؟ گفت: دو قرص دارم از بهر کودکان. گفت کودکان را بخوابان. بهانه
خواب کردن [کودکان]، چراغ را بنشان، و ما دهن می جنبانیم و نخوریم تا مهمان پیغمبر
علیه­السلام سیر گردد. همچنین کردند، و بامداد برخاستند. در شأن ایشان این آیت آمد:
«و یؤثِرُونَ علی اَنْفُسِهِمْ ولو کانَ بِهِم خَصاصَهٌ.»[۳۷۰]

انفاق مال خود به دیگران: شبلی را گفتند: زکات از چند چند باید دادن؟ گفت: به مذهب
فقها یا به مذهب عارفان؟ گفتند: این چگونه باشد؟ گفت: به مذهب فقها از دویست درم
پنج درم، و بر مذهب ما هر دویست. او را گفتند: این را اصلی هست در شریعت؟ گفت: هست
که یکی از صحابه همه مال خویش بداد. مصطفی گفت: خود را و عیالان را چه بگذاشتی؟
گفت: ما را خدای ماند و رسول و بس.

و چون مصطفی علیه­السلام خلق را بر صدقه دادن حثّ کرد[۳۷۱]، عمر خطاب نیمی مال به
درویشان داد و گفت: یا رسول الله! تَصَدَّقتُ بِنِصفِ مالی وَ تَرَکْتُ النِّصْفَ
لِعیالی وَلِی عِندَاللهِ اجرٌ.[۳۷۲] ابوبکر صدیق همه مال بداد و گفت: یا رسولَ
اللهِ تَصَدَّقْتُ بِجمیعِ مالی ولِلّهِ عِندی مزید.[۳۷۳] پیغمبر گفت علیه­السلام:
ما بَینَ صَدَقَتَیکُما کَما بَینَ کَلامَیکُما.[۳۷۴] دیگر امیرالمؤمنین علی بود
رضی الله عنه. سه شبان روز روزه نگشاد با فاطمه و با حسن و حسین و با خادم. شبی به
درویش دادند آن قرصک های خویش را، و شبی به یتیم، و شبی به کافری اسیر تا حق تعالی
سوره هل اتی در حق ایشان بفرستاد و گفت: «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ
مِسْکِینًا وَیتِیماً وَأسِیراً إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ
اللَّهِ»[۳۷۵].[۳۷۶]

ایثار: یکی از صحابه می گوید: در حرب تبوک بیشتر از یاران از تشنگی از پا درآمده
بودند و عم زاده من هم درین میان بود، من مَطْهَره[۳۷۷] پر آب کردم در طلب ایشان
شدم چون بر سر وقت عم زاده رسیدم، گفتم: آب خواهی خورد؟ او به دیگری اشارت کرد و
چون برو رفتم او به دیگری اشارت کرد و چون بر آن سیوم رفتم او جان داده بود. بر
دومی رفتم. او هم مرده بود و بر اولین رفتم او هم رفته بود.

نخشبی![۳۷۸] نیک­خواه خلقی باش مثل این کار در
جهان کاری است

مردمان جمله نیک­خواه خودند
نیک­خواهی مردمان کاری است[۳۷۹]

ایثارِ ایثار: ایثارِ ایثار آن باشد که کسی دیگری را بر خویشتن ایثار کند تا فضل
ایثار آن کس را باشد نه او را و معنی این سخن – والله اعلم- آن است که خود را از
همه خلق کمتر داند.

از کعب احبار حکایتی است که چون او به جماعت حاضر آمدی به صف آخر بایستادی. او را
سؤال کردند. گفت: من در کتاب های پیغامبران علیهم­السلام بخوانده­ام که در این امت
کسانی باشند که چون نماز به جماعت کنند سر بر سجده نهند هنوز سر بر نداشته باشند که
خدای عزّ و جل ایشان را بیامرزیده باشد و هر که از پی ایشان ایستد به ایشان بخشد و
مرا محل این نیست، به آخر می­ایستم تا مگر به طفیل ایشان آمرزیده گردم.

اما معنی ایثارِ ایثار آن باشد که چون تو با کسی نیکویی خواهی کردن او را بر خویشتن
ایثار کنی و اگر کسی دیگر نیکویی خواهد کردن نشتابی تا سابق آن مسلمان باشد و فضل
سبقت او را خواهی و تو خود به این شفقت فضل سبقت بیابی و آن مسلمان را نیک افتد.

مانند این حکایتی است که ابوعثمان استاد خویش را ابوحفص حداد گفت: مرا آرزو است که
مجلس عام دارم. او گفت: تو را چه بر این می­دارد؟ گفت: شفقت بر خلق. گفت: شفقت تو
تا به چه حد است؟ گفت: شفقت من بر مسلمانان به آن حد است که اگر خدای تعالی به بدل
همه مسلمانان مرا به دوزخ فرستد و عذاب کند روا دارم. گفت: اگر در این دعوی صادقی
تو را حلال است مجلس داشتن اکنون مجلس گوی. منبری از بهر او بنهادند و ابوحفص به
مجلس حاضر گشت و پنهان در گوشه­ای بنشست، چنانکه ابوعثمان او را نمی­دید. چون
ابوعثمان مجلس به آخر آورد، سائلی برخاست و چیزی خواست. ابوعثمان طیلسان[۳۸۰] خود
به آن سائل انداخت. ابوحفص بر پای خاست و گفت: یا کذابَ اَنزِلْ مِنَ المَنْبَرِ.
بو عثمان گفت: چه دروغ گفتم؟! گفت: دعوی کردی مرا بر خلق شفقت بیش از آن است که بر
خویشتن و به صدقه دادن سبقت گرفتی تا فضل سابقان ترا باشد و خود را بهتر از دیگران
خواستی. اگر دعویت راست بودی ساعتی درنگ کردی­ تا فضل سبقت ترا نبودی و مسلمانی
دیگر را بودی تا دعویت راست بودی. پس تو کذّابی، منبر جای کذّابان نیست.[۳۸۱]

بار خلق کشیدن: قال الله تعالی: «خُذِ العَفْوَ وَ أمُرْ بِالمَعْرُوفِ وَ عْرِضْ
عَنِ الجاهِلینَ» و این هر سه بار خلق کشیدن است و بار خویش بر خلق نانهادن است و
نصیب خلق از خویشتن دادن است، و نصیب خویش از خلق ناجستن است.[۳۸۲]

خیر و نیکی خواستن برای مردم: چون معاملت میان بنده و میان حق پیدا کرد که او هرچه
کند از بهر خدا کند نه از بهر خویش. نیز معاملت او میان او و میان خلق پیدا کرد که
هر چه می جنبد در افعال بر بهره غیر جنبد نه بر بهره خویش. یعنی فعل که کند میان
خویش و میان خلق، نیک آمد خلق جوید نه نیک آمد خویش، که چون نیک آمد خویش جوید
خیانت و جور کرده باشد. باز چون نیک آمد خلق جوید فضل و امانت به جای آورده باشد و
چون خلق را از او نیک آمد، او را نیز از حق نیک آید.[۳۸۳]

و روایت کردند که حواریان عیسی را پرسیدند که اخلاص چیست؟ گفت: آن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.