پاورپوینت کامل فصل هفتم; در مسیر زندگی عنایات حضرت مهدی به علما ۳۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فصل هفتم; در مسیر زندگی عنایات حضرت مهدی به علما ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل هفتم; در مسیر زندگی عنایات حضرت مهدی به علما ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل هفتم; در مسیر زندگی عنایات حضرت مهدی به علما ۳۶ اسلاید در PowerPoint :
>
۴۹
یا صاحب الزمان ادرکنی
مرحوم حاج ملاباقر بهبهانی نقل می کند: خود مشاهده کردم آن که فرزندم علی محمد که اولاد ذکورم در او منحصر
بود، مریض شد و روز به روز مرضش در تَزایُد بود و بر حزن و اندوه من می افزود. تا آن که از برای مردم یأس حاصل شد
از مرض او و علما و سادات برای او طلب شفا می کردند در هنگام دعا تا آن که شب یازدهم مرض او شدید شد و پس
راه چاره بر من بسته شد و به حضرت قائم(عج) پناه بردم. پس بر بام خانه بالا رفتم و بی قرارانه به آن جناب متوسل
شدم و با اندوه و دل شکستگی گفتم: یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی و خود را به خاک عجز و مذلت
مالیدم و فرود آمدم و بر او داخل شدم و پیش روی او نشستم. دیدم نَفَسش ساکن و حواسش به جا و عرق او را گرفته.
پس خدای را بر این نعمت عظمی شکر کردم.
انس با سرداب غیب
ملاعلی تهرانی مجاور نجف بود و آن مرحوم در اغلب سال ها به زیارت ائمه سامره مشرف می شد و انس غریبی به
سرداب مطهّر داشت و از آنجا استمداد فیوضات می کرد و می فرمود: هیچ وقت نشد که زیارتی بکنم و کرامتی نبینم.
مکرر شده که در شب های تاریک که مردم همه در خواب و صدای حس و حرکتی از کسی نبود، مشرف می شدم به
سرداب. پس در نزد سرداب پیش از دخول و پایین رفتن از پله ها می دیدم نوری را که از سرداب غیبت می تابد و بر
دیوار و دهلیز حرکت می کند از محلی به محلی. چنان چه گویی در دست کسی در آنجا شمعی است و از مکانی به
مکانی حرکت می کند و پرتو آن نور در اینجا متحرک است پس پایین می روم و داخل در سرداب مطهّر می شوم. نه کسی
را در آنجا می بینم و نه چراغی. وقتی آنجا بودم، آثار تشنگی پیدا شد. رفتم به سرداب مطهّر و داخل شدم در آن صفه ی
کوچک و پاهایی خود را به قصد شفا داخل آن چاه که عوام آن را چاه غیبت می گویند، کردم و خود را آویزان کردم.
اندکی نکشید که مرض زایل شد.
نماز شیخ
سید مرتضی نجفی نزد علما گفت: در مسجد کوفه بودیم با جماعتی که در ایشان بود یکی از علمای مبرّز و مشایخ
معروف. گفت: چون وقت نماز مغرب شد، شیخ در محراب حاضر شد برای ادای نماز با جماعت و سایرین به فکر
تهیه ی نماز با او. چون رفتم وضو بگیرم شخص جلیلی را دیدم که در لب آب نشسته، وضو می سازد، در نهایت طمأنینه
و وقار. ندای الصلاه بلند شد. پس به جهت تعجیل به او گفتم: گویا اراده نداری با شیخ نماز کنی؟ فرمود: نه! زیرا که او
شیخ دُخَنی (اَرزنی) است. مرادش را ندانستم. من با شیخ نماز گزاردم. پس از فراغ از نماز و متفرق شدن مردم برای
شیخ نقل کردم. پس حالش دگرگون و رنگش متغیر شد و به فکر افتاد و به من گفت: حجت اللّه را درک کردی و نشناختی
و خبر داد از امری که مطلع نبود بر آن جز خدای تعالی. بدان که من امسال اَرزن زراعت کرده بودم در موضعی که غالبا
محل خوف است از جهت اعراب بادیه. چون به نماز ایستادم در فکر آن زرع افتادم و هم اومرا از حالت نماز واداشت
که آن جناب از او خبر داد.
مسجد سهله
سید باقر قزوینی گفت: با والدم رفتیم به مسجد سهله. چون نزدیک سهله رسیدیم، گفتم به او. این سخنان که از
مردم می شنوم که: هر کس چهل شب بیاید به مسجد سهله، لابد می بیند حضرت مهدی را، به نظر من اصلی ندارد.
پس غضبناک، ملتفت من شد و گفت: چرا اصل ندارد؟ محض آن که تو ندیده ای؟ آیا هر چیزی که تو ندیدی اصل
ندارد؟ و بسیار مرا عقاب کرد به نحوی که پشیمان شدم از گفته ی خود. پس داخل مسجد شدیم و مسجد خالی بود از
مردم. پس چون در وسط مسجد ایستاد، که دو رکعت نماز بخواند، برای استجاره. شخصی متوجه او شد از طرف مقام
حجت صلوات اللّه علیه و مرور نمود به سیّد. پس سلام کرد بر او و مصافحه نمود با او. ملتفت شد به من سید والدم.
پس گفت: کیست این؟ گفتم: آیا او مهدی است؟ فرمود: پس کیست؟ پس در طلب آن جناب دویدم، احدی را در
مسجد و خارج آن ندیدم.
بوی خوش مهدی
روزی در سرداب شریف غیبت، عالم ربانی ملا زین العابدین سلماسی و عده ای مشغول دعا و راز و نیاز بودند. روز
جمعه بود و جناب آخوند مشغول شد به خواندن دعای ندبه و مانند زنی مصیبت دیده می گریست و ناله می کرد و
دیگران نیز پیروی می کردند. در این حال ناگاه بوی عطری وزیدن گرفت و منتشر شد در فضای سرداب و پر شد هوا از
بوی خوش. همه ساکت شدند و هیچ کس قدرت سخن گفتن نداشت و پس از مدتی آن رایحه مفقود شد و به هوا به
حالت اول برگشت و آن ها مشغول دعا شدند. چون به خانه مراجعت کردند، سوال کردند از جناب آخوند از اسرار آن
بوی خوش و استاد از جواب اعراض کرد در حالی که می دانست.
صوت قرآن
روزی جناب بحرالعلوم وارد حرم امیرالمؤمنین علیه السلام شد و به این بیت ترنم می کرد:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلبر با شنیدن. پس از سید سوال شد از سبب خواندن این بیت. فرمود: چون وارد
حرم امیرالمؤمنین شدم، دیدم حضرت حجت را که در بالای سر، قرآن تلاوت می فرمود به آواز بلند، چون صدای آن
بزرگوار را شنیدم، آن بیت را خواندم چون وارد حرم شدم، قرائت را ترک نموده و از حرم بیرون رفتند.
گفتگوی معنوی
یکی از نزدیکان سید بحرالعلوم می گوید: با آن جناب بودم در سفر زیارت سامره. وی را حجره ای بود که تنها در
آنجا می خوابید و من حجره ای داشتم متصل به آن حجره و نهایت مواظبت داشتم در خدمات او در شب و روز. شبی
که خواب از چشمم رفته بود، بیرون آمدم. دیدم در حجره ی او بسته است و چراغ به حال خود روشن و کسی در حجره
نیست. داخل حجره شدم و از آن وضع دانستم که امشب نخوابیده. با پای برهنه خود را پنهان داشتم و درطلب سید
برآمدم. داخل شدم در صحن شریف و دیدم درهای قبه ی عسگریین بسته است. در اطراف خارج حرم تفحص کردم.
اثری از او نیافتم. داخل شدم در صحن سرداب و دیدم درهای آن با
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 