پاورپوینت کامل فصل پنجم; باغ عرفان اسرار عرفانی از زبان عبدالرحمن جامی ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فصل پنجم; باغ عرفان اسرار عرفانی از زبان عبدالرحمن جامی ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل پنجم; باغ عرفان اسرار عرفانی از زبان عبدالرحمن جامی ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل پنجم; باغ عرفان اسرار عرفانی از زبان عبدالرحمن جامی ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۵

پرستش خدا

شیخ الاسلام گفت: هر که او را بر بیم می پرستد، خود را می پرستد و به طمع نجات خود می جُنبد نه به جهت
محبت و اطاعت فرمان. هرکه او را به امید می پرستد، او نیز خود را می پرستد و به توقع تنعم و راحت خود می جنبد نه
برای محبت و اطاعت.

من او را نه بر بیم و امید می پرستم چون مزدوران و نه بر دعوی محبت او که از پرستشی که سزای او باشد و استحقاق
آن دارد، عاجز مانم؛ بلکه او را بر فرمان او پرستم که گفت:

بپرست، می پرستم و بر دوستی سنت رسول او صلی الله علیه و آله و به تقصیر خود معترفم.

دوستی حق

محمدبن سعید الزنجی را پرسیدند که: سفله کیست؟ گفت: آن که حق را سبحانه بر بیم و امید پرستد. گفتند: پس تو
چون پرستی؟ گفت: مهر و دوستی وی مرا بر خدمت و اطاعت وا دارد.

دشمن انسان

ابوسلیمان دارانی گفته که: هر چیزی که تو را از حق سبحانه مشغول کند، بر تو شوم است و هر چیزی که خوی تو را از
حق باز کند و خوی تو با اسباب کند، تو را دشمن است و هر نفسی که از تو برآید در غفلت نه در یاد حق سبحانه بر تو
داغ است.

صدق توکل

ابرایم هروی گفته که: به صحبت ابراهیم ادهم رسیدم. اول مرا دلالت بر تجرید کرد از دنیا. بعد از آن مرا دلالت به
کسب کرد. کسب می کردم و بر فقرا انفاق می کردم. سپس گفت: کسب را بگذار و توکل خود را بر خدای درست کن تا تو
را صدق و یقین حاصل آید. آنچه گفت، فرمان بردم. بعد از آن فرمود: به بادیه درآی بر قدم تجرید. به بادیه درآمدم. مرا
صدق توکل و اعتماد بر خدای تعالی میسر شد.

نهایت تواضع

روزی بایزید با اصحاب خود نشسته بود، گفت: برخیزید که به استقبال دوستی از دوستان خدای تعالی می رویم. چون
به دروازه رسیدند، ابراهیم هروی را دیدند که می آمد. با یزید او را گفت: در خاطر من آمد که به استقبال تو می آیم و تو
را شفیع گردانم به خدای تعالی در حقّ خویش. ابراهیم گفت: اگر در همه ی خلق مرا شفاعت دهد، پاره ای گل بخشیده
باشد. شیخ در جواب او متحیر شد که سخت زیبا گفت.

اسلام آوردن یهودی

یهودی ای پیش ابراهیم آجری آمد به تقاضای چیزی که پیش وی داشت. بعد از آن که با هم سخن گفتند، یهودی
گفت: مرا چیزی بنمای که به آن شرف اسلام و فضل آن را بر دین خود بدانم تا ایمان آرم. گفت: راست می گویی؟ گفت:
آری. ابراهیم گفت: رَدای خود را به من ده. ردای وی را بستد و در میان ردای خود پیچید و در آتش انداخت و در عقب
آن در آمد و آن را برگرفت و ردای خود را از آن بگشاد. ردای یهودی در آن میان سوخته و ردای وی بر بیرون سلامت.
یهودی ایمان آورد.

معاش عرف

شقیق بلخی وقتی با ابراهیم ادهم گفت که: شما در معاش چگونه می کنید؟ گفت: ما چون می یابیم، شکر می کنیم و
چون نمی یابیم، صبر می کنیم… ابراهیم گفت: شما چون می کنید؟ گفت: ما چون بیابیم ایثار کنیم و چون نیابیم، شکر
کنیم. ابراهیم ادهم بوسه بر سر وی داد و گفت: استادتویی… و وی گفته: من از گناه ناکرده بیش از آن می ترسم که از گناه
کرده، یعنی دانم که چه خواهم کرد. و وی گفته که: توکل آن است که دل تو آرام گیرد به آنچه خدای تعالی وعده فرموده
است.

شرم در مقابل حق

گویند: حارث محاسبی چهل سال به روز و شب پشت به دیوار باز ننهاد و جز به دو زانو ننشست. از او پرسیدند که: چرا
خود را به تَعَب می داری؟ گفت: شرم دارم که در حضرت مشاهده بنده وار ننشینم.

اللّه گفتن

شخصی به در سرای ابو حاتم شد، در بزَد. گفت: کیست؟ گفت: درویشی است که می گوید: اللّه . ابوحاتم در باز کرد و
بیرون افتاد و روی بر خاک نهاد و بوسه بر پای وی داد و گفت: کسی مانده که می گوید: اللّه .

اللّه حق

وقتی بغداد را آراسته بودندو فسق بسیار می رفت. شبلی را به خواب گفتند: اگر نه آن بودی که تو می گویی: اللّه ، همه ی
بغداد بسوختی. شبلی آن را باز گفت. گفتند: ما نیز می گوییم که اللّه . گفت: شما می گویید: اللّه نفسا بنفسٍ و من می گویم:
اللّه ُ حقا بحقٍ

سخنان یحیی بن معاذ

ـ زاهدان غُربای دنیااند و عارفان غُربای آخرت.

ـ حق سبحانه و تعالی قومی را دوست داشت، دل ایشان در خود بست. کسی که کسی را دوست دارد، دل او را در خود
بسته دوست تر دارد.

ـ حقیقت محبت آن است که به برّ نیفزاید و به جفا نکاهد.

محو صفت انسانیت

خلف بن علی گفته که: وقتی در مجلس یحیی بودم. یکی را وجدی پدید آمد. دیگری از شیخ پرسید: وی را چه بوده
است؟ گفت: سخن خدای شنیده سرّ وحدانیت بر دلش کشف شد، صفت انسانیت محو شد.

ادب ظاهر و باطن

ابوحفص حداد وقتی به حج می رفت به بغداد رسید. جنید استقبال کرد. ابوحفص پیر بود و مریدان بر سر وی به پای
ایستاده بودند و آداب نیکو می ورزیدند. جنید گفت: اصحاب خود را آداب ملوک آموخته ای! گفت: نگاه داشتن ادب
ظاهر دوستان حق را عنوان ادب باطن است حق را.

نام عار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.