پاورپوینت کامل عشق چیست؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عشق چیست؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عشق چیست؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عشق چیست؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۱

عشق و روح

گاه روح، عشق را چون زمین بُوَد تا شجره ی عشق ازو بروید و گاه چون ذات بُود صفت را، تا بدو
قایم شود. گاه چون انباز بُود در خانه تا در قیام او نیز نوبت دارد، گاه او ذات بود و روح، صفت تا قیام
روح بدو بود… گاه عشق، آسمان بود و روح زمین تا وقت چه اقتضا کند که چه بارد؟

گاه عشق، تخم بود و روح، زمین تا خود چه روید؟… گاه آفتاب بود در آسمان روح تا خود چون
تابد؟ گاه شهاب بود در هوای روح تا خود چه سوزد؟ گاه زین بود بر مرکب روح تا خود که بر
نشیند؟ گاه لگام بود بر سر سرکشی روح تا خود به کدام جانب گرداند؟

عشق پوشیده است و هرگز کس ندیدستش عیان لاف های بیهده تا کی زنند این عاشقان
هر کس از پندار خود در عشق لافی می زند عشق از پندار خالی و ز چنین و از چنان

ملامت در عشق

ملامت در عاشق و معشوق و خلق گیرم که همه کس در آن راه بُرد، اینجا نقطه ای هست مشکل و
آن ملامت در عشق است که چون عشق به کمال رسد، روی در غیب نهد و ظاهر علم را وداع کند. او
پندارد که رفت و وداع کرد و او خود در درون خانه متمکن نشسته بود و این از عجایب احوال است؛
وداع در رفتن بود نه وداع بر رفتن و این از مشکلات این حدیث است و کمال کمال است، هر کسی
بدو راه نبرد و…

زیادت و نقصان در عشق

عشق را اقبالی و ادباری هست؛ زیادتی و نقصانی و کمالی هست و عاشق را در او احوال است…
گاه بود که عشق در زیارت بود و عاشق بر او منکر و گاه بود که او در نقصان بود و خداوندش بر
نقصان منکر که عشق را قلعه ی عاشق دَر خویشتن داری می باید گشاد تا رام شود و تن در دهد.

با دل گفتم که راز با یار مگو زین بیش حدیث عشق زنهار مگو
دل گفت مرا که این دگر بار مگو تن را به بلا سپار و بسیار مگو

مُرغ اَزل

سرّ آن که عشق هرگز تمام روی به کس ننماید آن است که او مرغ ازل است؛ این جا که آمده است
مسافر ابد آمده است؛ اینجا روی به دیده ی حدثان (مخلوقات) ننماید که نه هر خانه آشیان او را شاید
که آشیان از جلالت ازَل داشته است.

هم ذات و هم صفات خود

او [عشق] مرغ خود است و آشیان خودست. ذات خود است و صفات خود است. پر خود است و
بال خود است. هوای خود است و پرواز خود است. صیاد خود است و شکار خود است. قبله ی خود
است و مُسْتَقْبل خود است. طالب خود است و مطلوب خود است. اول خود است و آخر خود است.
سلطان خود است و رعیت خود است… او هم باغ است و هم درخت. هم شاخ است و هم ثمر. هم
آشیان است و هم مرغ.

آینه ی عشق عاشق

دیده ی حُسن از جمال خود بردوخته است که کمال حسن خود را در نتواند یافت الاّ در آینه ی
عشق عاشق. لاجرم از این روی، جمال را عاشقی در باید تا معشوق از حُسن خود در آینه ی عشق و
طلب عاشق قوت تواند خورد و این سرّی عظیم است و مفتاح بسیار اسرار است.

گفتگوی معشوق

معشوق با عاشق گفت: بیا تو من گَرد که اگر من تو گردم، آنگاه معشوق در باید و در عاشق بیفزاید
و نیاز و در بایست زیادت شود و چون تو من گردی در معشوق افزاید، همه معشوق بود عاشقی نی.
همه ناز بود نیاز نی. همه یافت بود دربایست نی. همه توانگری بود درویشی نی. همه چاره بود
بیچارگی نی.

حقیقت عشق

عشق به حقیقت بلاست و اُنس و راحت در او غیر است و عاریت است زیرا که فراق به تحقیق در
عشق دویی است و وصال به تحقیق یکی است؛ باقی همه پندار وصال است نه حقیقت وصال.

خود را به معشوق بودن

خود را به خود خود بودن دیگر است و خود را به معشوق خود بودن دیگر. خود را به خود خود
بودن خامی بدایت عشق است، چون در راه پختگی خود را نبود و از خود برسد آنگاه او را فرا رسد،
آنگاه خود را با او از او فرا رسد، اینجا بُود که فنا قبله ی بقا آید و مرد محرم، پروانه وار از سر حدّ بقا به
فنا پیوندد و این در علم نگنجد.

تیر از کمان ارادت

تیری که از کمان ارادت معشوق رود، چون قبله تویی و آمد، گو خواه تیر جفا باش و خواه تیر وف

یک تیر به نام من از ترکش برکش وانگه به کمان سخت خویش اندر کش
گو هیچ نشانه خواهی اینک دل من از تو زدن سخت و ز من آهی خوش

بدایت عشق

بدایت عشق آن است که تخم جمال از دست مشاهده در زمین خلوت دل افکنند، تربیت او از
تابش نظر بود اما یک رنگ نبود. باشد که افکندن تخم و برگرفتن یکی بود و برای این گفته اند:

اصل همه عاشقی ز دیدار افتد چون دیده بدید آنگهی کار افتد
در دام به طمع مرغ بسیار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *