پاورپوینت کامل بخش دوم; اخلاص و ریا ; فصل اول; اخلاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بخش دوم; اخلاص و ریا ; فصل اول; اخلاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بخش دوم; اخلاص و ریا ; فصل اول; اخلاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بخش دوم; اخلاص و ریا ; فصل اول; اخلاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۵۷
الف) چیستی اخلاق
تعریف اخلاص
ضد ریا، اخلاص است و آن عبارت است از خالص ساختن قصد از غیر خدا و پرداختن نیت از ما سوی
اللّه و هر عبادتی که قصد در آن به این حد نباشد، از اخلاص عاری است. پس کسی که طاعت می کند
اگر به قصد ریا، یعنی وانمودن به مردم و حصول قدر و منزلت در نزد ایشان باشد، آن «مرایی» مطلق
است و اگر به قصد قربت باشد، و لیکن با آن غرض دنیوی دیگری غیر از ریا نیز به آن ضمیمه باشد،
مثل این که در روزه نیز قصد پرهیز بکند؛ یا در آزاد کردن بنده ای که خریدار نداشته باشد، قصد فرار از
خراجات یا خلاصی از شرارت و بدخلقی او را نیز بکند یا در حج، نیت خلاصی از بعضی گرفتاری های
وطن یا شر دشمنان کند، یا در تحصیل علم، قصد عزت و برتری نماید یا در وضو و غسل، نیت خنک
شدن یا پاکیزگی کند یا در تصدق به سائل، نیت خلاصی از «اِبرام» او کند و نحو این ها. اگر چه در
این وقت، آن شخص مرایی نباشد، و لیکن عمل او از اخلاص خارج است.
پس اخلاص آن است که عمل او از جمیع این شوائب و اغراض خالی باشد و از جهت محض
تقرب به خدا بوده باشد.
* * *
بدان که اخلاص، مقامی است رفیع از مقامات مقرّبین و منزلی است منیع از منازله راه دین. بلکه
کبریت احمر و اکسیر اعظم است. هر که توفیق وصول به آن را یافت به مرتبه عظمی فایز گردید و هر
که مؤید بر تحصیل آن گردید، به موهبت کبری رسید. چگونه چنین نباشد و حال آن که آن، سبب
تکلیف بنی نوع انسان است.
چنان که حق سبحانه و تعالی می فرماید: «وَ مآ امِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللّه َ مُخْلِصیِنَ لَهُ الدِّینَ» یعنی «بندگان،
مأمور به اوامر الهیه نگردیدند، مگر به آن جهت که عبادت کنند خدای را در حالتی که خالص کننده باشند، از
برای او دین را».
و لقای پروردگار که غایت مقصود و منتهای مطلوب است، به آن بسته است. همچنان که
می فرماید: «فَمَنْ کَانَ یَرْجُواْ لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا» یعنی «هر که آرزوی
ملاقات پروردگار خود داشته باشد پس باید عمل صالح به جا آورد و در عبادت پروردگار خود، احدی را
شریک نسازد».
و در بعضی از اخبار قدسیه وارد شده است که «اخلاص، سرّی است از اسرار من، به ودیعت
می گذارم آن را در دل هر یک از بندگان خود که آن را دوست داشته باشم».
* * *
تقوی بیزاری ستدن است، و آن اخلاص است، یعنی بیزاری ستاند از خویشتن و آن چه دارد و هر چند
تبرا درست تر، اخلاص درست تر. از بهر آن که اخلاص از خلوص است؛ هر که پاک تر او خالص تر.
اخلاص آن است که دیدار خویش را از فعل برداری یعنی چون فعلی کنی نبینی و نگویی که من
چه کرده ام و از این فعل طاعت را می خواهد. از بهر آن که فعل صفت فاعل است. هر که فعل ببیند،
چون فعل خویش دید، خویشتن دید؛ و خویشتن بین خدابین نباشد.
* * *
روایت کردند که حواریان عیسی را پرسیدند که: «اخلاص چیست؟» گفت: «آن که کاری کنی و
دوست نداری که تو را بدان بستایند مردمان. دیگر آن که دلت پاک باشد از بد خواستن همه
مسلمانان.» چنان که خدای عزّوجلّ فرمود: «إِنَّما المُؤمِنُونَ إِخْوَهٌ» مؤمنان برادران یکدیگرند».
ماهیت اخلاص
اخلاص، خالص گردانیدن عمل از همه شائبه هاست، چه کم و چه زیاد، به طوری که قصد تقرب در
آن خالص شود و انگیزه ای برای عمل جز آن وجود نداشته باشد و این امر تنها در مورد کسی قابل
تصور است که دوستدار خدا و شیدای او بوده و تمام اندیشه اش در امور آخرت مستغرق باشد. به
طوری که در دل او جایی برای دوستی دنیا باقی نمانده باشد؛ چنین کسی حتی خوردن و آشامیدن را
نیز دوست نمی دارد، بلکه رغبت او به آن ها، مانند رغبت او به قضای حاجت است. چه آن ضرورتی
جِبْلی است. او اطعام را به سبب آن که اطعام است دوست نمی دارد، بلکه از آن جهت که برای عبادت
خدا به او نیرو می دهد از آن استفاده و آرزو می کند که کاش شر گرسنگی از او کفایت می شد، تا نیازی
به خوردن نداشته باشد. لذا در دل او لذتی نسبت به آن چه بر مقدار ضروری است باقی نمی ماند، و
تنها مقدار ضروری مطلوب اوست؛ چه آن ضروری دین اوست و وی جز در فکر دین خود نیست. این
شخص اگر بخورد یا بیاشامد یا قضای حاجت کند، در همه حرکات و سکنات خود عملش خالص و
نیتش درست است؛ اگر او مثلاً بخوابد که آسایش یابد تا بر عبادت توانایی پیدا کند خوابش عبادت و
در این حال دارای مرتبه مخلصان است. اما کسی که چنین نیست، باب اخلاص در عمل بر روی او
مسدود است. به استثنای افراد کم و نادری. چنان که اگر کسی محبت خداوند و دوستی آخرت بر او
غلبه یافته باشد، حرکت معتاد او صفات فکر و اندیشه اش را کسب می کند و اخلاص می شود.
همچنین کسی که محبت دنیا و برتری جویی و ریاست طلبی بر او چیره شده و به طور خلاصه
محبت غیر خدا بر او استیلا یافته است، همه حرکات معمولی او این صفات را به خود می گیرد و
عبادات او اعم از روزه و نماز و غیر آن ها جز به ندرت، از این آفات مصون نمی ماند.
انسان با لذت های نفسانی گره خورده و در شهوت های خود فرو رفته و کم است که فعلی از افعال
و عبادتی از عبادات او خالی از این قبیل لذت ها و اغراض زودگذر دنیوی باشد؛ از این رو گفته اند: کسی
که در دوران عمر خویش یک گام از روی اخلاص برای رضای خدا بردارد، رستگار شده است. و این
به سبب ارزشمندی و کمیابی اخلاص و دشواری پاکیزه کردن دل از این شائبه ها و اغراض آن است
که انگیزه آن تنها طلب تقرب به خدا باشد و اگر همین لذت های نفسانی به تنهایی انگیزه عمل
باشند، روشن است که کار دارنده آن چقدر دشوار خواهد بود.
فرق صدق با اخلاص
چون نیّت را ازین آمیغ مجرد کند، این را اخلاص خوانند، و این بنده را مخلص خوانند.
و شاید نیز که این بنده در یک عمل و دو عمل و ده عمل نیت را مجرد کند از آمیغ و خالص کند
از بهر رضای مولا، و این بنده را مخلص خوانند به نسبت این اخلاص درین اعمال. اما صدّیق
نخوانند؛ چه هنوز عملی باشد که بکند، در نیت آن عمل نوع آمیغی باشد.
اما حال بنده چون به آن مقام برسد که اصلاً حرکتی و سکونی در وجود نیاید که هر آینه آن
حرکت و سکون خالص بُوَد از آمیغ و مطلوب وی از همه اعمال هیچ چیز دیگر نَبُوَد مگر رضای مولا
تعالی، اکنون این بنده را صدیق خوانند و این حالت اندرون وی را صدق خوانند. و کمال اخلاص این
است. نیت را کمال، اخلاص است و اخلاص را کمال، صدق است.
ب) فضیلت اخلاص در قرآن و حدیث
خداوند متعال در فضیلت اخلاص فرموده است: «وَ ما اُمِرُوْا اِلاَّ لِیَعْبُدُوْ اللّه َ مُخْلِصیْنَ لَهُ الدِّیْن» و نیز «ألاَ للّه ِ
الدِیْنُ الْخَالِصُ» و نیز «اِلاَّ الَّذینَ تَابُوا و أصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّه ِ وَ أَخْلَصُوا دِیْنَهُمْ للّه ِ»؛ و نیز «فَمَنْ کانَ یَرْجُو
لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبَادِهِ رَبِّهِ أَحَدا».
این آیه درباره کسی نازل شده که برای خدا کار می کند و دوست می دارد که او را بر آن بستایند.
* * *
«بگوی یا محمد! به درستی و راستی که من محمدم، فرموده شده ام که پرستم خداوند را،
پرستیدن خالص از شوایب».
«به درستی و راستی که فرستادیم به تو این قرآن را به درستی و راستی. پس پرست خداوندی را
که سزای پرستش است، پرستیدنی که پاک بُوَد از شوایب».
«ما فرموده نشده ایم مگر به آن که بندگی کنیم و پرستیم خداوند را سزای پرستش را. و در بندگی
او مخلصان باشیم، چنان که در آن پرستش شائبه ای راه نیابد».
* * *
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «سه چیز است که دل مرد مسلمان خیانت نمی کند:] …] اخلاص
عمل برای خداوند متعال» و «مصعب بن سعد» از پدرش نقل می کند که گفته است: «پدرم گمان کرد
که او را نسبت به کسانی که از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که از او پست ترند فضیلتی است. پیامبر صلی الله علیه و آله
فرمود: همانا خداوند این امت را به سبب دعا و اخلاص و نماز ضعیفانشان نصرت داده است».
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که: «خداوند فرموده است: اخلاص سرّی از اسرار من است آن را در
دل بنده ای که او را دوست می دارم به ودیعه می گذارم.» چه پیامبر صلی الله علیه و آله به «معاذ بن جبل» فرمود:
«عمل را خالص کن، اندک آن تو را بس است» و نیز فرموده است: «هیچ بنده ای نیست که عمل
خود را چهل روز برای خدا خالص گرداند، مگر آن که چشمه ای حکمت از دلش بر زبانش ظاهر
می شود».
و نیز [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ] فرموده است: «نخستین افرادی که در روز قیامت از آن ها پرسش می شود،
سه کس اند: مردی است که خداوند به او دانشی عطا کرده است، به وی می فرماید: در آن چه دانستی
چه کردی؟ می گوید: پروردگارا! در ساعات شبانه روز به آن قیام کردم، خداوند می فرماید: دروغ گفتی و
فرشتگان هم می گویند: دروغ گفتی، بلکه خواستی بگویند فلانی عالم است. آگاه باش که آن را
گفته اند. دیگر مردی است که خداوند مالی به او داده است، حق تعالی به او می گوید: من به تو نعمت
دادم تو چه کردی؟ می گوید: پروردگارا! من در ساعات شب و روز صدقه دادم، خداوند می فرماید: دروغ
گفتی، و فرشتگان هم می گویند: دروغ گفتی و خواستی گفته شود: فلانی جواد و بخشنده است. آگاه
باش که آن را گفته اند. دیگر مردی است که در راه خدا کشته شده است خداوند به او می گوید: چه
کرده ای؟ می گوید: به جهاد امر کردی و من در راه تو پیکار کردم تا کشته شوم، خداوند می فرماید:
دروغ گفتی، و فرشتگان نیز می گویند: دروغ گفتی بلکه خواستی بگویند، فلانی شجاع است، آگاه باش
که آن را گفته اند.
* * *
[امام صادق علیه السلام ] فرمود: «باقی ماندن بر عمل تا خالص شوی، سخت تر از عمل است و عمل
خالص آن است که نخواهی جز خدا کسی تو را بر آن بستاید».
و فرمود: «خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت و دعا را از برای خدا و دل او مشغول
نگردد به آن چه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند به واسطه آن چه گوش های او می شنود
و دل او محزون نگردد به سبب آن چه خدا به دیگری عطا فرموده».
و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که: «هیچ بنده ای خالص نگردانید ایمان خود را از
برای خدا چهل روز، مگر این که خدا زهد در دنیا را به او کرامت فرمود و او را بینا گردانید به دردهای
دنیا و دوای آن ها و حکمت آن را در دل او ثابت گردانید و زبان او را به آن گویا ساخت».
و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که: «اخلاص، جمع می سازد همه اعمال فاضله را و آن معنی
است که کلید آن قبول و سجل آن، رضاست. پس هر که خدا عمل او را قبول می کند خدا از او راضی
است و او از جمله مخلصان است، اگرچه عمل او اندک باشد و کسی که خدا قبول نمی کند عمل او را،
مخلص نیست، اگر چه عمل او بسیار باشد.
بعد از آن، می فرماید: و اَدنی مرتبه اخلاص، آن است که بنده آن چه قدر طاقت اوست به جا
آورد. و در نزد خدا قدری و مرتبه ای از برای عمل خود قرار ندهد که به واسطه آن مکافات و مزدی از
خدا طلبد، زیرا او می داند که: اگر خدا حق بندگی را از او مطالبه نماید، از ادای آن عاجز است. و
پست ترین مقام بنده مخلص در دنیا آن است که از جمیع گناهان سالم ماند و در آخرت، آن است که
از آتش خلاص شود و به بهشت فایز گردد».
* * *
یکی از عرفا می فرمودند که چهل صباح بیدار داشتن به غایت نیک است و لیکن شرط
اخلاص للّه نگاه داشتن، به غایت دشوار است. ولیکن هر صاحب دولتی را که اتباع روش خوابگان ما
کند… هر آینه ازین سعادت که اخلاص است بی نصیب نخواهد بودند؛ زیرا که اخلاص به شناختن
خواطر تعلق دارد. پس این شناخت خواطر به علم بازگشت و علم نگاه داشت و علم دفع خاطر
شیطانی و نفسانی درین روش و متابعت آن برگزیدگان حاصل می شود.
اخلاص، راه رسیدن به قرب الهی
| خوش است مرگ اگر برگ مرگ، ساز کنی | سزد جمالت اگر هست، پرده باز کنی |
| ز قالب تو زر ده دهی برون آید | درون بوته اخلاص اگر گداز کنی |
| به زیر هستی خود تا به کی نهان باشی | ز خویش پرده بر افکن که کشف راز کنی |
| عروج بر فلک سروری توانی کرد | به خاک درگه نیکان اگر نیاز کنی |
| میانه گر بتوانی گزید در اخلاق | تو را رسد که به سرعت ز پل جواز کنی |
| چو شاه راه حقیقت نموده اند تو را | هزار حیف اگر رویْ در مجاز کنی |
| توانی آن که یکی از مقربان گردی | دو رکعت از سر اخلاص گر نماز کنی |
| در عمل بگشا بر اَمَل که می ترسم | در امل به لقای اجل فراز کنی |
| برای آخرت ار توشه ای به دست آری | به گور چون روی، آسوده پا دراز کنی |
| ببندی ار در لذات این جهان بر خود | به روی خویش دری از بهشت باز کنی |
| اگر ز هر دو جهان بگذری، به حق برسی | تو را رسد که بر اهل دو کون ناز کنی |
| گهی به عروه وثقای حق رسد دستت | که از متابعت باطل احتراز کنی |
| در حقایق اشیا شود به روی تو باز | در مجاز به روی خود ار فراز کنی |
| تو را به خلعت هستی از آن شرف دادند | که تا به معرفت این جامه را طراز کنی |
چه مرگ می طلبی چون شدی حزین ای فیضخوش است مرگ اگر برگ مرگ ساز کنی
فیض کاشانی
اصل کارها در اخلاص است
| عبادت به اخلاص نیّت نکوست | وگرنه چه آید ز بی مغز پوست؟ |
| چه زنّار مُغ بر میانت چه دلق | که در پوشی از بهر پندار خلق |
مکن گفتمت مردی خویش فاشچو مردی نمودی، مُخَنَّث مباش
به اندازه بود باید نمودخجالت نبرد آن که ننمود و بود
که چون عاریت بر کنند از سرشنماید کهن جامه ای در برش
اگر کوتهی پای چوبین مبندکه در چشم طفلان نمایی بلند
وگر نقره اندوده باشد نَحاستوان خرج کردن بر ناشناس
مَنهْ جان من آب زر بر پشیزکه صرّاف دانا نگیرد به چیز
زر اندودگان را به آتش برندپدید آید آن گه که مس یا زرند
* * *
| ندانی که بابای کوهی چه گفت | به مردی که ناموس را شب نخفت؟ |
| برو جان بابا در اخلاص پیچ | که نتوانی از خلق رستن به هیچ |
| کسانی که فعلت پسندیده اند | هنوز از تو نقش برون دیده اند |
| چه قدر آورد بنده حوردیس | که زیر قبا دارد اندام پیس؟ |
نشاید به دستان شدن در بهشتکه بازت رود چادر از روی زشت
سعدی شیرازی
ج) پله های اخلاص و نحوه پیمودن آن
درجات و مراتب اخلاص
اخلاص، پالودن عمل از هر شایبه ای همچون ریا و عُجب و مانند آن است. و برای آن سه درجه است:
درجه نخست آن که سالک، دیدن عمل را از عمل بیرون کند. اعمال نیک و حسنات خود را هیچ
انگارد و آن را موهبت الهی بداند و از درخواست پاداش و عوض بر عمل خود رها شود، و از رضا و
خشنودی نسبت به عمل خود پایین آید.
درجه دوم آن که سالک از عمل خود خجل و شرم سار باشد همراه با بذل تمام سعی و تلاش در
انجام نیکی ها و اجتناب از بدی ها.
درجه سوم آن است که عمل خود را، با خلاصی و رهایی از عمل، خالص و پالوده گردانی و عمل
را رها کنی.
* * *
ابوالقاسم حکیم را پرسیدند از اخلاص کار. گفت: «این بر سه مرتبه است: یکی مرتبه عام است و
یکی مرتبه خاص است و یکی مرتبه خاص الخاص است. اما مرتبه عام آن است که از کار منفعت
دنیایی نجوید، و مرتبه خاص آن است که ثنای خلق نجوید و مرتبه خاص الخاص آن است که ثواب
بهشت نجوید».
بالاترین مراتب اخلاص آن است که در عمل، قصد عوضی اصلاً نداشته باشد، نه در دنیا و نه در
آخرت. و صاحب آن، همیشه چشم از اجر در دو عالم پوشیده، و نظر او به محض رضای حق ـ
سبحانه و تعالی ـ مقصور است و به جز او مقصودی و مطلوبی ندارد. و این مرتبه، اخلاص صدیقین
است و نمی رسند به آن مگر کسانی که «مستغرق» لُجّه بحر عظمت الهی گشته، واله و حیران
محبت او باشند. و ایشان را التفاتی نه به دنیا و نه به آخرت باشد.
| گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی ست | اسیر قید تو از هر دو عالم آزادست |
و رسیدن به این مرتبه میسر نیست، مگر این که از همه خواهش های نفسانی دست برداری و
پشت پا بر هوا و هوس زنی و دل خود را مشغول فکر و صفات و افعال پروردگار خود نمایی و وقت
خود را به مناجات او صرف کنی، تا انوار جلال و عظمت او بر ساحت دل تو پرتو افکند و محبت و
انس با او در دل تو جای گیرد.
پست ترین مرتبه اخلاص که آن را اخلاص اضافی نامند، آن است که در عمل خود قصد وصول
به ثواب، و خلاصی از عقاب داشته باشد و بسا طاعت و عبادت که آدمی در ادای آن ها خود را به تعب
می افکند و آن را خالص از برای خدا می پندارد و حال آن که در آن خطا کرده و به آفت آن هم
برنخورده.
همچنان که از شخصی حکایت می کنند که گفت: «سی سال نماز خود را که در مسجد در صف
اول خوانده بودم قضا کردم، به جهت این که یک روز به جهت عذری به مسجد دیر آمدم و در صف
اول جا نبود، در صف دوم ایستادم در نفس خود خجالتی یافتم از این که مردم مرا در صف دوم
ملاحظه می کردند. دانستم که در این سی سال، دیدن مردم مرا در صف اول، باعث اطمینان خاطر
من بود. و من به آن شاد بودم و به آن آگاه نبوده ام».
و اگر پرده از روی کار برافتد و به دقایق امور هر کس رسیده شود، چه بسیار کم عملی بماند که از
همه آفات سالم باشد. و چون روز قیامت شود، و دیده ها بینا گردد، اکثر مردم اعمال حسنه خود را
خواهند دید، که همه آن ها به جز از سیئه و معصیت نیست.
نحوه کسب اخلاص
داروی اخلاص شکستن لذت های نفس و بریدن طمع از دنیا و تجرد برای آخرت است؛ به طوری که
این امور بر دل غلبه یابد و تنها در همین موقع است که اخلاص میسر می شود. چه بسیار است
اعمالی که انسان در تحقق آن ها رنج می برد و گمان می کند آن ها را خالصانه برای خداوند انجام
می دهد، در حالی که در آن ها فریب خورده است، زیرا جهات آفات آن اعمال را نمی داند.
این نکته ای دقیق و دشوار است و کم است اعمالی که از امثال این آفات مصون بماند و نیز اندکند
کسانی که بدین نکات توجه کنند. بی تردید آن هایی که از این مسایل غافلند، در روز بازپسین همه
حسنات خود را سیئات خواهند دید، و در قول حق تعالی همین ها مرادند که فرموده است: «وَ بَدا لَهُمْ
مِنَ اللّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ» و نیز «وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا»؛ و نیز «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالاَْخْسَرِیْنَ أعْمالاً
الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُوْنَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا».
عالمان بیشتر از همه مردم به طور شدید در معرض این فتنه اند، چه انگیزه اکثر آن ها بر نشر
دانش لذت استیلا و خوشحالی به داشتن مرید و شادمانی از حمد و ستایش مردم است. شیطان نیز
این مقاصد را بر آن ها مشتبه می کند و می گوید: مقصود شما انتشار دین خدا و دفاع از آیین پیامبر
اوست.
می بینی واعظ از این که مردم را نصیحت و برای حکام موعظه می کند، بر خدا منت می گذارد و از
این که گفتار او مقبول مردم قرار می گیرد و به او رو می آورند، خوشحالی می کند و مدعی می شود که
شادی او به سبب توفیقی است که در نصرت دین یافته است. و اگر یکی از همکارانش که وعظش از
او نیکوتر باشد پیدا شود و مردم از وی برگردند و به او رو آورند غمگین می شود، در حالی که اگر
انگیزه او دین باشد، باید خدا را شکر کند که این مهم را از عهده او برداشته و به عهده دیگری گذاشته
است؛ با این حال شیطان او را رها نمی کند و به او می گوید: اندوه تو برای قطع ثواب است نه از جهت
آن که مردم از تو روی گردانیده اند، چه اگر از گفتارت پند گرفته اند، تو به ثواب رسیده ای و اندوه تو بر
فوت ثواب نیز پسندیده است.
اما این بیچاره نمی داند که اگر حق را فرمانبردار باشد و کار را بر برتر از خود واگذارد، ثواب او در
آخرت بیشتر از آن است که در آن کار یگانه و منفرد باشد. برخی از عالمان فریب شیطان را می خورند
و وانمود می کنند که اگر کسی پیدا شود که در این کار سزاوارتر باشد، شاد می شوند و او را بر خود
ترجیح خواهند داد، لیکن خبر دادن از نفس، پیش از تجربه و آزمایش صرف نادانی و غرور است. چه
نفس در دادن این گونه وعده ها پیش از رسیدن موعد بسیار فرمان پذیر است؛ سپس هنگامی که
موعد فرا می رسد، حالت او دگرگون می شود و به وعده وفا نمی کنند. به این نکته کسی واقف است که
حیله های شیطان و مکرهای نفس را شناخته و مدتی طولانی را در آزمایش نفس گذرانده باشد.
از این رو شناخت حقیقت اخلاص و عمل به آن دریای ژرفی است که همه مردم جز قلیلی نادر و
یگانه در آن غرق می شوند؛ و آن ها همان کسانی هستند که خداوند آنان را مستثنا کرده و فرموده
است: «اِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِیْنَ» بنابراین بنده باید این امور را دقیقا ملاحظه و مراقبت کند وگرنه
نادانسته به پیروان شیطان می پیوندد.
د) وجوه و جلوه های اخلاص
صدق ایمان به خدا
حقیقت ایمان جز به حق ناخواستن است چنان که گفت: «وَاعْبُدُوا اللّه َ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا» هر که
دعوی کند که مرا صدق ایمان است دعوی کرد که مرا غیر حق به کار نیست. و دلیل درستی دعویش
آن باشد که اگر چیزی غیر حق بیابد، برنگردد و اگر برگردد، در دعوی کذاب است و با مخلوقان دروغ
گفتن بی شرمی باشد، با حق تعالی چگونه باشد؟! و کمال بی شرمی باشد دعوی کردن که: مرا تو
می بایی، و آن گاه به چیزی غیر از او بازگشتن.
هر که از غیر خدا بترسید و یا به غیر خدا امید داشت، اگر چه او را در اصل تصدیق شرک نیست،
در خوف و رجا شرکت است و سایر صفت هم بر این معنی است. و هر که خویشتن را به طاعت
موصول داند یا به معصیت مفصول، وصل و فصل از غیر حق دیدن شرک است.
اگر کسی این همه علایق ساقط کند، باز وجود خود را سبب قطع علایق بیند هم شرک است. و
اگر بیان این کنم دراز گردد.
اخلاص تقوا پیشگان
متقیان سه قومند: خُرد و میانه و بزرگ.
کمینه آن است که توحید خود را به شرک نیالاید، و اخلاص خود را به نفاق نیالاید و تعبّد خود را
به بدعت ها نیالاید.
متقی میانین آن است که خدمت خود را به ریا نیالاید و حال خود به تصنّع نیالاید و قوت خود
به شبهت نیالاید.
متقی مهین آن است که نعمت به شکایت بنیالاید، و جرم خود به حجت بنیاراید و از دیدن منّت
بنیاساید.
نشانه های اخلاص
«ابویعقوب موسی» گوید: «هرگاه که اندر اخلاص خویش اخلاص بیند، آن اخلاص را به اخلاص
دیگر حاجت آید».
«ابوبکر دقاق» گوید: «نقصان مخلص اندر اخلاص، دیدن اخلاص بود. چون خدای عزّوجلّ
خواهد که او مُخلَص بود، رؤیت وی از اخلاص وی بیفکند تا مُخْلَص بود نه مُخْلِص».
* * *
«ذوالنون مصری» گوید: «سه چیزست علامت اخلاص: یکی آن که مدح و ذمِّ عام نزدیک او یکی
باشد و دوم آن که رؤیت اعمال فراموش کند، سوم آن که در آخرت هیچ نبیند عمل را عمل خویش».
نشانه مخلص
نشانه مخلص علاقه به خلوت برای مناجات با خداست و کم توجهی به اقبال خلق و پرستش پیوسته
خدا و گریز از این که مردم بدانند که معامله او با خدا چه سان است.
اگر تره فروشی گوید: من سلطانم؛ دروغ می گوید، اگر چه این لفظ چون سلطان گوید راست بود. و
چون تو «لا اله الا اللّه » می گویی، در حق تو دروغ است اگر چه در حق موقنان راست است. تو
می گویی که من جز یک خدای نمی دانم و نمی بینم و نمی پرستم. آن گاه به دست سلطان و وزیر نفع و
ضرّ دانی، و عطا و منع شناسی، این دروغ بود. تا تو خود را پرستی، «لا اله الا اللّه » نیست. «اِتَّخَذِ اِلهَهُ
هَواهُ». پس بنده نیستی، دعوی بندگی چرا کنی؟
* * *
حکایت: عابدی روزگاری دراز خدا را عبادت می کرد. گروهی نزد او آمدند و گفتند: «در این جا
دسته ای هستند که از عبادت خدا روی گردانده و درختی را عبادت می کنند.» عابد به خشم آمد و
تبرش را بر دوش نهاد و عزم کرد درخت را قطع کند. در این حال شیطان به صورت پیرمردی به
دیدار او آمد و گفت: «خدا تو را رحمت کند قصد کجا داری؟» پاسخ داد: «می خواهم این درخت را
ببرم» گفت: «تو را با آن چه کار؟ عبادت و اشتغال به اصلاح نفس خویش را رها کرده ای و خود را
برای کار دیگری آماده ساخته ای؟» پاسخ داد: «این جزئی از عبادت من است.» شیطان گفت: «من
نمی گذارم تو آن را ببری.» عابد با وی به نبرد پرداخت و شیطان را گرفت و به بر زمین زد و بر روی
سینه اش نشست. شیطان درمانده شد و به او گفت: «آیا به چیزی میل داری که میان من و تو فیصله
دهد و برای تو بهتر و سودمندتر باشد؟» عابد گفت: «آن چیست؟» پاسخ داد: «مرا رها کن تا به تو
بگویم»، او را رها کرد. شیطان به او گفت: «تو مردی بینوایی و چیزی نداری و سر بار مردم هستی و
از دسترنج آن ها اعاشه می کنی، شاید دوست می داری به برادرانت احسان و با همسایگانت مواسات
کنی و سیر باشی و از مردم بی نیاز شوی؟ از این کار باز گرد من تعهد می کنم هر شب دو دینار در
بالای سرت بگذارم که چون بامداد شود، آن ها را برداری و به مصرف خود و عایله ات برسانی و به
برادرانت صدقه دهی. این کار برای خودت و مسلمانان از بریدن آن درخت سودمندتر است، چه در
صورت قطع درخت دیگری در جای آن غرس می کنند، و این عمل تو زیانی به آن ها نمی رساند و
برای برادران مؤمنت نیز سودی ندارد.» عابد در آن چه وی گفت به تفکر پرداخت و سپس گفت:
«پیرمرد راست می گوید، چه من پیامبر نیستم تا بریدن این درخت را بر من واجب باشد. خدا به من
امر نکرده که آن را قطع کنم تا در صورت خودداری گنه کار باشم، و آن چه او گفت سودش بیشتر
است» لذا با او پیمان بست که به وعده اش وفا کند و شیطان نیز سوگند یاد کرد.
عابد به عبادتگاه خود بازگشت و خوابید. چون بامداد شد دو دینار بر بالای سر خود دید، آن ها را
برداشت. روز دیگر نیز به همین گونه بود و در بامداد روز سوم و روزهای پس از آن چیزی بر بالای
سر خود نیافت از این رو خشمگین شد و تبر بر دوش نهاد و روانه شد. شیطان به صورت همان
پیرمرد او را دیدار کرد و به او گفت: «به کجا می روی؟» پاسخ داد: «می روم که درخت را قطع کنم.» به
او گفت: «به خدا سوگند دروغ می گویی و تو به این کار قادر نیستی و به آن راهی نداری.» عابد مانند
بار اول دست دراز کرد تا او را بگیرد، شیطان به او گفت: «هیهات!» سپس او را گرفت و بر زمین زد و
او مانند گنجشکی در زیر پاهای او بود پس از آن بر روی سینه اش نشست و گفت: «از این کار دست
بازدار، و گرنه تو را می کشم» عابد نگاهی به او کرد و دانست که توان مقابله با او را ندارد، به وی گفت:
«ای فلان! بر من چیره شدی، دست از من بدار و به من بگو چگونه نخست بر تو غلبه یافتم و اکنون
تو بر من غالب شده ای؟» پاسخ داد: «تو در بار نخست برای خدا خشمگین شدی و نیت تو ثواب
آخرت بود، از این رو خداوند مرا مسخر تو گردانید، لکن در این بار برای نفس خود و دنیا خشمناک
شدی لذا تو را به زمین زدم.» این داستان تأییدی است بر قول حق تعالی که «اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمْ
الْمُخْلَصِیْنَ»، زیرا بنده جز به اخلاص از شیطان رهایی نمی یابد. از این رو «معروف کرخی» خودش
را می زد و می گفت: «ای نفس! اخلاص داشته باش تا خلاصی یابی».
ره توشه اخلاص
| سوی ما آ، که نباشد سفری بهتری ازین | روی ما بین که نباشد نظری بهتر ازین |
| طاعت ما کن و اخلاص به دست آور و صدق | سوی ما نیست تو را راهبری بهتر ازین |
| دل بنه بر غم ما، نیست چو ما دلداری | سر بنه بر در ما، نیست سری بهتر ازین |
| بگذر از هر چه به جز ما و درآ در ره ما | اهل همت نشناسد گذری بهتر ازین |
| کوش تا صاحب اسرار معارف گردی | شجر عمر ندارد ثمری بهتر ازین |
| بگذر از صورت هر چیز و به معنی بنگر | نبود صاحب دل را نظری بهتر ازین |
| دُر توحید ز اصداف معانی به کف آر | نیست در بحر حقایق گهری بهتر ازین |
| ثمر وصل بچین از شجر عشق که نیست | ثمری بهتر از آن و شجری بهتر ازین |
| روی معشوق هم از دیده معشوق ببین | بهر دیدار نباشد نظری بهتر ازین |
| چون بلا روی نهد تیر دعایی به کف آر | نبود تیر قضا را سپری بهتر ازین |
| با جفا جوی وفا کن که ز جورش برهی | بهر بدخوی نباشد حَجَری بهتر ازین |
سخن فیض بر مستمعان شیرین استصاحب ذوق ندارد شکری بهتر ازین
فیض کاشانی
صفات اهل اخلاص
| ای که در گلزار حُسنش می خرامی مست ناز | می فکن گاهی نگاهی جانب اهل نیاز |
| ای که از سر تا به پا رویی چو خور، بنمای روی | تا ببینم شاهد حق ز آینه اربابِ راز |
روی دارم سوی آن کو روی دارد سوی اوروی او پیداست در روی اسیران نیاز
عیش ها دارند ز الطاف نهانی مخلصانقصه الطاف محمود است و اخلاص ایاز
آه از این صورت پرستان تهی از معرفتاز جمال شاهد معنی به صورت مانده باز
رو به شهرستان معنی آر از این صورتکدهتا که باشی در میان اهل معنی سرفراز
هر که دستش کوته از معنی است، در صورت زندلیک باید کرد معنی را ز صورت امتیاز
چون نداری معرفت، لب را ببند از گفتگوالعیاذ از آستین کوته و دست دراز
از ریا و غلّ و غش خالی شو ای طاعت پرستصدق و اخلاص و امانت، بهتر است از صد نماز
شستن ظاهر ز انواع نجاست ها چه سودباطن آکنده است چون از شرک و کین و حرص و آز
از ره عجز و نیاز آمد به درگاه تو فیضبر دلش بگشا دری ای بی نیاز چاره ساز
فیض کاشانی
اخلاص عارفان
اخلاص، ویژه کردن است و آن سه قسم است: اخلاص شهادت و آن در اسلام است، و اخلاص
خدمت و آن در ایمان است، و اخلاص معرفت و آن در حقیقت است.
اخلاص شهادت را سه گواه است: گوشیدن امر وی، و آزرم از نهی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 