پاورپوینت کامل ستارگان نوآوری;روز بزرگداشت مولوی;مولوی و مفهوم نوآوری ۴۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ستارگان نوآوری;روز بزرگداشت مولوی;مولوی و مفهوم نوآوری ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ستارگان نوآوری;روز بزرگداشت مولوی;مولوی و مفهوم نوآوری ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ستارگان نوآوری;روز بزرگداشت مولوی;مولوی و مفهوم نوآوری ۴۶ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۷
دوشنبه
۸ مهر ۱۳۸۷
۲۸ رمضان ۱۴۲۹
۲۹ setamber 2008
اشاره
مردان بزرگ، شگفتی های بزرگ می آفرینند و همین آفرینش ها، نام و یاد آنها را جاودانه می سازد و نور وجودشان را چون خورشید تابان تا دوردست ها می تاباند. مولانا در ردیف همین مردان بزرگ است؛ شگفتی آفرین و اعجاب انگیز. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری:
«مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی، صاحب کتاب جهانی مثنوی، از بزرگ ترین عرفای اسلام و از نوابغ جهان و در ردیف شعرای طراز اول ایران است، و مثنوی او دریایی است از حکمت و معرفت و نکته های دقیق عرفانی و اجتماعی.»[۱] جامعه بشری، امروز بیش از هر زمان دیگر به پیام های حیات بخش و نشاط آور مولانا نیازمند است، زیرا انسان امروزی، دچار غربت و دلتنگی بی سابقه ای شده است. عامل اصلی این دلتنگی و غربت نیز تکنولوژی و تمدن ماشینی است. البته جدایی انسان از طبیعت سالم، زیبا و سرسبز نیز که از دستاوردهای نامبارک زندگی صنعتی بود بر این حکایت غم بار دامن زد و از ایشان، موجودی ساخت افسرده و دل آزرده از زایش سیمانی قرن، و عصر معراج پولاد و رویش هندسی آهن و سنگ.
و این پیام دلنواز مولانا است که انسان امروز را به رهایی از این غربتکده فرامی خواند، و وطن اصلی او و روزگاران خوش «وصل» را به او یادآوری می کند:
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش[۲]
تازگی و نوآوری در سخنان مولانا
برخلاف برخی شاعران که از اندیشه های بزرگان پیش از خود تأثیر فراوانی پذیرفته اند و بسیاری از سروده های آنان در حقیقت همان سخنان شاعران پیشین بوده است، بیشتر سروده های مولوی برآمده از جوشش درونی و ذوق روحی و نوآوری خود او بوده است، در نتیجه از سراسر مثنوی و غزل های او بوی تازگی، طراوت و نوآوری به مشام می رسد. به تعبیر مولوی:
نوبت کهنه فروشان درگذشت
نوفروشانیم و این بازار ماست[۳]
مولانا جهان هستی را پیوسته در حال تازگی و نو شدن می داند و در چنین نگاه ژرفی، این نوشدن همواره آفرینش را نشانه وجود جهانی دیگر دانسته است و این گونه به زیبایی می سراید:
چیست نشانیِ آنْکْ، هست جهانی دگر
نو شدن حال ها، رفتن این کهنه هاست
روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو، نو خوشی و نوعناست
نو ز کجا می رسد، کهنه کجا می رود
گر نه ورای نظر، عالم بی منتهاست
عالَمْ چون آب جوست، بسته نماید ولیک
می رود و می رسد نو نو این از کجاست[۴]
همچنین:
در این جهان کهن، جان نو چرا روید
چو هر دمی مددی زان جهان نمی آید
به دست خویش تو در چشم می فشانی خاک
نه آنکه صورت نونو عیان نمی آید
به هر دمی ز درونت ستاره ای تابد
که هین مگو که اثری ز آسمان نمی آید[۵]
این هم نمونه هایی دیگر از اهتمام مولانا به نوخواهی و نوگرایی:
سالی دو عید کردن، کار عوام باشد
ما عارفان جان را هر دم دو عید باید
جان گفت من مریدم، زاینده جدیدم
زایندگان نو را رزق جدید باید
ما را از آن مَفازه[۶] عیشی است تازه تازه
آن را که تازه نبوَد او را قدید[۷] باید[۸]
***
ما شاخ گلیم، نی گیاهیم
ما شیوه ترّ و تازه خواهیم
اشکوفه باغ آسمانیم
نقل و می مجلس الاهیم[۹]
***
طبع جهان کهنه دان، عاشق او کهنه دوز
تازه و تر است عشق طالب او تازه تر[۱۰]
***
خرم آن باغی که بهر مریمان[۱۱]
میوه های نو زمستان می رسد[۱۲]
***
هر زمان نو صورتی و نو جمال
تا ز نو دیدن فرو میرد ملال[۱۳]
***
هدیه شاعر چه باشد شعر نو
پیش محسن آرد و بنهد گرو[۱۴]
پند من بشنو که تن، بند قوی است
کهنه بیرون کن گرت میل نُوی است[۱۵]
***
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا[۱۶]
مولوی و آموزه های روان شناسی
۱. فرافکنی
فرافکنی، یعنی آدمی به جای اینکه ریشه اصلی عقب ماندگی ها و شکست هایش را در بی تدبیری، سهل انگاری و کام جویی خود بجوید، دیگران و جامعه را مقصر معرفی کند و بار خطاهایی را که خود با اختیار کامل مرتکب شده است بر دوش آنان گذارد و بدین گونه تمام کوتاهی ها و اشتباه های خود را توجیه کند؛ در حالی که مسئول اصلی سرنوشت هر کسی خود اوست نه دیگران. همان گونه که مولانا در این باره سروده است:
جرم خود را بر کسی دیگر منه
هوش و گوش خود بدین پاداش ده
جرم بر خود نِهْ که تو خود کاشتی
با جزا و عدل حق کن آشتی
رنج را باشد سبب، بد کردنی
بد ز فعل خود شناس، از بخت، نی
متهم کن نفس خود را ای فتا
متهم کم کن جزای عدل را
چون بکاری جو، نروید غیر جو
قرض تو کردی، ز که خواهی گرو
فعل تو که زاید از جان و تنت
همچو فرزندت بگیرد دامنت
فعل را در غیب، صورت می کنند
فعل دزدی را نه داری می زنند؟
در دل شحنه چو حق الهام داد
که چنین صورت بساز از بهر داد
تا تو عالم باشی و عادل قضا
نامناسب چون دهد داد و سزا[۱۷]
۲. سازگاری با محیط
برخی افراد چاره رهایی از غم و افسردگی را در فرار از محیط زندگی و رو آوردن به محیطی به ظاهر دلخواه خویش می دانند، غافل از آنکه هر جا بروند آسمان همین رنگ است و مردمان همین مردمان. پس چاره کار در چیست؟
مولوی به این پرسش، چنین پاسخ داده است:
گر گریزی بَرْ امید راحتی
ز آن طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست
جز به خلوت گاه حق، آرام نیست
و الله ار سوراخ موشی در روی
مبتلای گربه چنگالی شوی
تو مکانی، اصل تو در لامکان
این دکان بربند و بگشا آن دکان[۱۸]
۳. آرامش
آرامش، گمشده همه آدمیان است و هر کس به گونه ای آن را می جوید، اما روح انسان چگونه به این گمشده می رسد؟ از راه کامجویی های مادی یا سیراب کردن سراچه قلب با نام و یاد خدا؟ مولوی با بهره گیری از سخنان آفریدگار انسان، راه رسیدن به آرامش را، تنها در یادکردن پروردگار می داند و بس:
توصیه: «در آدمی عشقی و دردی و خارخاری[۱۹] و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالَم، مِلْکِ او شود، که نیاساید[۲۰] و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشه ای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیر ذلک می کنند و هیچ آرام نمی گیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است.
آخر، معشوق را دلارام می گویند؛ یعنی که دل به وی آرام گیرد، پس به غیر، چون آرام گیرد.
این جمله خوشی ها و مقصودها چون نردبانی است؛ و چون پایه های نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است، خُنُک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود، و در این پایه های نردبان، عمر خود را ضایع نکند».[۲۱]
۴. تصعید یا والایش
همه انسان ها در زندگی، کم و بیش با ناکامی ها و ممنوعیت هایی روبه رو می شوند. در این هنگام، گروهی برای آرام ساختن خود به سرگرمی های زیان بار و نابود کننده رو می آورند و برخی نیز به عقده های روحی دچار می شوند. در این میان، تعداد اندکی به والایش غریزه های ناکام خویش می پردازند و هر ناکامی را سکویی برای پرواز، و راهی به سوی انواع هنرها و کارهای مثبت قرار می دهند. در نتیجه همه ناکامی ها و ممنوعیت ها را به سود خویش تمام می کنند. مولوی در ابیاتی نغز و لطیف، این گونه به موضوع تصعید یا والایش اشاره می کند:
آمده ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم
ور تو بگویی ام که نی، نی شکنم شکر برم
گر شکند دل مرا، جان بدهم به دل شکن
گ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 