پاورپوینت کامل شرح باب آشنایی;ارائه طریق ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شرح باب آشنایی;ارائه طریق ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شرح باب آشنایی;ارائه طریق ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شرح باب آشنایی;ارائه طریق ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
>
۵۹
بازخوانی حکایت «مرد لئیم»
(ویژگیهای روایی «کهن حکایات فارسی» برای اقتباس رسانهای)
اشاره
در چشم نگاهی دیگر نشاندن، دگرگونه بر جان واژهها نگریستن، کاشفی شدن و راز عبارات خفته در میان اوراق صدها ساله را یافتن، به تیمارداری روح پرداختن، گاه به طعنه لطیفه ای نیشخند زدن و گاه از محضرِ مکتب داری پندی آموختن، سفری در میان واژه ها، رها از هر قید و بند و انسان که انسان میماند، انسان مانده است و بنا بر سرشت انسانی خویش، گیرم چنبره زده در میان عصر مدرن و پسامدرن، اما همچنان نیازمند خلوت با خود است. در بیحوصلگی غریب انسان غربت زده امروز، حکایتِ روایت کردن قصهها با زبانی نو، خود، حکایتی دیگر است؛ تلاشی هدفمند برای کوتاه کردن فاصله ها، فاصله انسان با خود، فاصله انسانِ قرن های سپری شده. تلاشی که در نهایت، به ذرههای نور تبدیل میشود تا از میانه رشتههای درخشنده تصاویر مجازی قاب تلویزیون یا سینما، قطره ای به دریای معرفت آدمی اضافه کند. با خنده ای تلخ، زهرخندی بر لب یا نگاهی تقدیس یافته بر آستانه جبروت حکمت و پند… .
۱. لطائف الطوائف؛ گنجینه طنز
کتاب مستطاب لطائف الطوائف، از مهم ترین آثار طنز زبان فارسی است که مولانا فخرالدین علی صفی آن را در قرن دهم هجری قمری، نوشته یا به عبارتی گردآورده است. این کتاب، مجموعه ای از لطایف است که از قرن ها پیش باقی مانده و نقل کنندگان حکایت های طنز به شکل های مختلف، آنها را روایت کرده اند.
تلویزیون نیز از این گنجینه ارزشمند بی بهره نمانده و بارها در برنامههای مختلف خود، حکایتهای طنزآمیز آن را به تصویر کشیده است. بسیاری از تیپ های کمیک، از دل حکایت های این کتاب شکل گرفتند و بسیاری از مضامین طنز، از جان لطائف آن برآمدهاند.
لطائفالطوائف چهارده باب دارد که هر باب دارای چند فصل است. شاید یکی از بهترین انواع طبقهبندی موضوعی و جداسازی حکایت ها را در این کتاب بتوان دید. از معروف ترین بخشهای لطائف الطوائف، بیان نیکویی مزاح و ذکر بعضی شوخی های بزرگان، پیامبر و امامان(علیهم السلام) است که این عالی ترین مقام های معنوی را با چهرهای متفاوت معرفی میکند.
باب ششم از این کتاب با عنوان «در لطائف اعراب و نکات فصحا و بلغا و ذکر حِکَم و امثال ایشان» پنج فصل دارد که دربرگیرنده حکایت هایی است که ستایشگر ظرائف اعراب و روایتگر مَثَل های مشهور آنان است. حکایت «مرد لئیم»، نمونه ای برگزیده از این مجموعه لطائف است که تاکنون کمتر گفته و شنیده شده است.
۲. حکایت
مرد لئیم
«عربی بَدوَی[۱]، گرسنه از بادیه برآمد. بر لب آبی رسید، دید که عربی دیگر، انبان[۲] پر گوشت از پشت باز کرده و سر آن بگشاده و پاره پاره نان و گوشت بیرون میآورد و میخورد. بدوی آمد و در برابر او بنشست. عرب در اثنای چیز خوردن سربرآورد و عرب بدوی را در برابر خود نشسته دید. گفت: « یا اخی از کجا میرسی؟» گفت: از قبیله تو. گفت: بر منازل من گذر کردی؟ گفت: بلی، بسی معمور[۳] و آبادان دیدم. عرب، مبتهج[۴] شد و گفت: سگ مرا که بقاع نام دارد، دیدی؟ گفت: رمه تو]را[ عجب پاسبانی میکند که از یک میل[۵] راه گرگ را مجال آن نیست که پیرامون آن رمه گردد. گفت: پسرم خالد را دیدی؟ گفت: در مکتب، پهلوی معلم نشسته بود و به آواز بلند قرآن میخواند. گفت: مادر خالد را دیدی؟ گفت: بَخ بَخ[۶] مثل او در تمام حَی[۷] زنی نیست به کمال عفت و طهارت و غایت عصمت و خدارت.[۸] گفت: شتر آبکش مرا دیدی؟ گفت: به غایت فربه و تازه[۹] بود، چنان که پشتش به کوهان برابر شده بود. گفت: قصر مرا دیدی؟ گفت: ایوان او سر به کیوان[۱۰] رسانیده بود، و من هرگز عالیتر از آن بنایی ندیدهام. عرب چون احوال خانمان معلوم کرد و دانست که هیچ مکروهی نیست، به فراغت نان و گوشت خوردن گرفت و بدوی را هیچ نداد و بعد از آنکه سیر بخورد، سر انبان محکم ببست. بدوی دید که خوشامد گفتن او نتیجه نبخشید، ملول شد.
درین محل سگی آنجا رسید، صاحب انبان استخوانی که از گوشت مانده بود، پیش او انداخت و برخاست تا انبان به پشت برکشد و برود. بدوی بیطاقت شد و گفت: اگر سگ تو، بقاع، زنده میبود، راست به این سگ میمانست. عرب گفت: مگر بقاع من مرده است؟ گفت: بلی در پیش من مُرد، بقای عمر تو باد. پرسید: سبب مردن او چه بود؟ گفت: از بس که شش شتر آبکش تو بخورد کور شد، بعد از آن بمرد. گفت: شتر آبکش مرا چه آفت رسیده بود که بمرد؟ گفت: او را در تعزیت[۱۱] مادر خالد کشتند. گفت: مگر مادر خالد بمرد؟ گفت: بلی. گفت: سبب مردن او چه بود؟ گفت: از بس که نوحه میکرد و سر بر گور خالد میکوفت، مغزش خلل[۱۲] یافت.
گفت: مگر خالد من بمرد؟ گفت: بلی. گفت: سبب مردن او چه بود؟ گفت: قصر و ایوانی که ساخته بودی، به زلزله فرود آمد و خالد در زیر آن بماند. عرب که این اخبار موحشه استماع نمود[۱۳] انبان نان و گوشت به صحرا افکند و با واوَیلا و وامصیبتا[۱۴] راه بادیه گرفت. بدوی انبان را بربود و فرار نمود و به گوشهای رفت و بقیه نان و گوشت را بخورد و به جای دعای طعام گفت: لا اَرغَمَ اللهُ إلّا اَنفَ اللِّئامِ؛ یعنی خاک ْآلوده مگرداناد خدای، مگر بینی لَئیمان[۱۵] را».[۱۶]
۳. بازشناسایی ویژگیهای نمایشی
عربی بادیه نشین در میانه راه خود در بیابان، گرسنه و تشنه، به مردی عرب برمیخورد. مرد عرب در کنار جویبار روان به خوردن نان و گوشت مشغول است. گرسنگی عرب بادیه نشین او را وامیدارد تا در طمع به دست آوردن لقمه ای از خوان مرد، با او وارد گفت وگویی شود که خوشایند وی باشد. تعریف از چالاکی سگ و فربهی شتران مرد عرب به تحسین از خانمان و همسر و فرزند او میانجامد، این گفت وگو که لذت خوردن غذا را بر مرد عرب دوچندان می سازد و سبب میشود با پرسش های خود از عرب بادیه نشین، حریصانه در پی افزودن بر این لذت باشد. کمی که میگذرد، بادیه نشین گرسنه درمییابد که بیهوده زبان در کام میچرخاند و مرد عرب قصد ندارد سهمی از خوراک خود به او ببخشد.
در همان وقت سگی از راه می رسد و مرد عرب، تکه ای استخوان پیش او میاندازد. عرب بادیه نشین این بار با رندی، به تلافی رفتار دور از انصاف عرب ثروتمند، راهی دیگرگون در پیش میگیرد و از مرگ سگ محبوب وی که به همان سگ رهگذر شباهت دارد و نیز درباره از دست رفتن شترانش سخن میگوید. خرابی سرای پرشکوه او و دق کردن همسرش بر اثر غم از دست دادن یگانه اولادشان، خبرهای دیگری است که اعرابی بادیه نشین پیدرپی به مرد عرب میدهد تا سرانجام مرد عرب بر سروسینه کوبان نان و گوشت را رها می کند و به سوی بادیه می رود و اعرابی بادیه نشین با خیالی راحت، گرسنگی خویش را با آن غذا فرو می نشاند.
الف) طرح: حکایت مرد لئیم، از جمله حکایتهای لطیفه گونه ای است که با وجود چارچوب ساده داستانی اش، با زبردستی، خط روایت اصلی را تا دادن پیام اخلاقی آن گسترش داده است. این حکایت کوتاه که براساس برخورد دو شخصیت اصلی از دو طبقه مختلف اجتماعی شکل گرفته است، یادآور آن دسته از طرح های نمایشی است که با نشان دادن رویارویی دو الگو از دو نوع (تیپ) اجتماعی دارا و ندار در آن، مفاهیم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 