پاورپوینت کامل شرح دفتر روشنایی ;فصل هایی از دفتر ایثار[۱] ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شرح دفتر روشنایی ;فصل هایی از دفتر ایثار[۱] ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شرح دفتر روشنایی ;فصل هایی از دفتر ایثار[۱] ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شرح دفتر روشنایی ;فصل هایی از دفتر ایثار[۱] ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
>
۵
اشاره
در آغاز دعوت پیامبر خدا به اسلام، خطرهای بسیاری، ایشان و دیگر مسلمانان را تهدید می کرد. با این حال، این دین نوپا با فداکاری ها حفظ شده تا امروز که به دست ما رسیده است. از جمله این فداکاری ها، خوابیدن امیرمؤمنان علی(ع) در بستر پیامبر در شب هجرت ایشان از مکه به مدینه است که این شب، به لیله المبیت شهرت یافت.
در این نوشتار سعی شده است با وفاداری به متون تاریخی، این واقعه روایت شود. نگاه روایی به این قصه، تأکیدی است بر اهمیت و حساسیت کار علی(ع) در آن زمان در حفظ جان آخرین فرستاده خداوند و درنتیجه، حفظ و پیشبرد اسلام.
این روایت، برداشتی است از کتاب های تاریخنامه طبری،[۲] آثار احمدی[۳] و سیرت رسول الله[۴] از زبان جبرئیل، فرشته مقرب بارگاه رب جل جلاله.
فصل اول
ده سال از آن روز که در حراء بر محمد وارد شدم و او را امر به خواندن کردم، گذشته بود که ابوطالب در بستر بیماری، کسان و خویشان خود طلبید.
ابوطالب: ای خویشان و ای حاضران! وصیت می کنم شما را به متابعت از این سید و سرور و این برگزیده خدای اکبر. فرمان محمد ببرید و از متابعت او سر متابید، تا نزد خداوند زمین و آسمان شرمنده نباشید.
ابولهب: ای ابوطالب! از این سراچه دنیا می روی و ما و محمد را به یکدیگر وامی گذاری. توقع از تو داریم که از روی انصاف و عدالت سخن گویی و عداوت و خشونتی که میان ما و محمد است، برطرف سازی.
ابوطالب: ای قوم! طریق انصاف و شیوه راستی آن است که متابعت محمد کنید و از آنچه گوید، تجاوز منمایید.
سه ماه از هجرت ابوطالب به دارالقرار عقبی نگذشته بود که خدیجه، آن وزیر صادق و موافق و آن آرام دل و تسلی خاطر محمد، ترک دیار دنیا نمود. از آن پس، کفار مکه و صنادید[۵] قریش و زن بوسفیان و دیگر مشرکان، بیشتر و بیشتر با امین مکه اظهار عداوت کردند و بی حرمتی به ظهور رسانیدند تا آنکه روزی مشتی خاک بر فرق خواجه لولاک ریختند و پیغمبر به خدا بنالید.
محمد: تا عمم[۶] ابوطالب زنده بود، کسی با من این جفا نتوانست کرد.
ابولهب: به کار خود مشغول باش که من تو را امین دارم از جماعت سفیهان.
ابوجهل: ابولهب همچون ابوطالب میل به اسلام دارد که محمد را حمایت می کند.
ابولهب: ای قوم! به «لات» و «عزّی» سوگند که میل به اسلام ندارم، لیکن به وصیت ابوطالب صله رحم به جای می آورم.
جماعت تسکین گرفتند و از آزار کردن آن حضرت بازآمدند تا آنکه روزی شخصی از پیغمبر پرسید که پدر ابوجهل و جماعت بت پرستان در کجایند؟ و او فرمود: در دوزخ.
کافران در خشم شدند و ابولهب در مجمع قریش برخاست و گفت: محمد را از حمایت خود بیرون کردم. کفار بر سر آزار رفتند و از هر طرف جفا به حضرت رسانیدند. او به سبب آزار یافتن از قریش از مکه خارج شد و روی به صحرا نهاد، اما در هیچ منزلگاهی کسی او را نپذیرفت و او را سفیه و مجنون و ساحر خواندند.
فصل دوم
ایام به سختی بر یاوران دین مبین می گذشت و من ایات بر محمد نازل می کردم و او بر مردمش بازگو می کرد. روزی محمد را ملاقات با جماعت «بنی خزرج» که از مدینه آمده بودند، اتفاق افتاد و آنان شمایل آن سرور را که در تورات و انجیل خوانده بودند، در آن حضرت مشاهده نموده، شهادت گفتند و ذکر آن سرور را بر اهل مدینه بازگو کردند.
در آخر سال سیزدهم بعثت، پانصد نفر از «اوس» و «خزرج» به قصد زیارت کعبه به مکه آمدند و با او ملاقات کردند و اظهار متابعت و فرمان برداری به جای آوردند و داعیه نمودند که آن حضرت را اگر میل هجرت شود، به مدینه برند. این جماعت شب هنگام در شعب عقبه با محمد بیعت کردند.
سعد معاذ: ما بیعت به این حضرت کردیم تا در میان ما باشد. ای سید دین پرور! سرهای ما فدای قدم توست و مال و عیال و متاع ما فدای مقدم تو.
محمد: دوازده کس می خواهم از شما تا بر شما امیر گردانم.
سعد معاذ: ما صد کس اینجا حاضریم، هرکس را که تو می خواهی، اختیار کن.
آن گاه پیش آمدم و دوازده کس را به امر خدایم به آن حضرت نمودم و رسول، ایشان را برگزید و بر هر جماعتی امیر گردانید. چون کفار از این بیعت آگاه شدند، ایذاء و آزار مسلمانان را مشغول شدند.
محمد: هرکه خواهد به جانب مدینه رود، رخصت است.
همه راهی شدند تا بعد از چند روز، عم خود حمزه را رخصت هجرت داد.
حمزه: یا رسول الله به مدینه می روم، اما خاطرم نگران تو است.
محمد: مرا به خدای سپارید و علی را پیش من گذارید و تا من اینجا هستم، شما به فراغت هجرت نمایید.
چون قریش دریافتند که محمد را از بیعت اوس و خزرج قوّتی پدید آمده، خوف بر ایشان مُستولی گشت[۷] که مبادا محمد به جانب مدینه رود و بر اهل مکه لشکر آورد. اتفاق نمودند تا در باب محمد مصلحتی اندیشه کنند.
فصل سوم
مهتران به دارالندوه می رفتند که در راه پیری مُوَقّر[۸] با عصایی در دست، با ایشان موافقت کرد و می رفت؛ ابلیس بود که نیمی از هر قصه ای را او راهبر است.
امیه بن خلف: ای پیر تو را چه کار است؟
ابلیس: من از اهل نجدام و در رای و تدبیر، فریدالدهر. [۹] شنیدم که شما جمعیتی از بهر محمد خواهید ساختن و در کار وی تدبیری خواهید اندیشیدن، گفتم من نیز با شما شریک شوم و چیزی که بر شما پنهان باشد، من آن را یاد آورم و تلقین شما کنم.
پس جمله به دارالندوه در شدند و ایشان سیزده تن بودند.
ابوجهل: ای قوم! کار محمد با ما می بینید که چون است؟ هر روز یاران وی زیادت می شوند و اینک اهل یثرب با وی یکی شدند و اصحاب وی را به پیش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 