پاورپوینت کامل بخش دوم ; دین شناشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بخش دوم ; دین شناشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بخش دوم ; دین شناشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بخش دوم ; دین شناشی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

بخش دوم: دین شناسی

چیستی دین


دین حقیقی

نکته: اگر مذهبی مرد را به خدا می رساند، آن مذهب اسلام است و اگر مذهبی هیچ آگاهی ندهد طالب۱ را، به نزد خدای تعالی، آن مذهب از کفر بدتر است. نزد پیروان، اسلام آن است که مرد را به خدا رساند، و کفر آن باشد که طالب را منعی یا تقصیری درآید که از مطلوب باز ماند. طالب را با نهنده مذهب (خدای) کار است نه با مذهب.

آتش بزنم بسوزم این مذهب و کیش

عشقت بنهم به جای مذهب در پیش

تا کی دارم عشق نهان در دل ریش۲

مقصود رهی۳ تویی، نه دین است و نه کیش۴


۱. طالب: جوینده، پوینده راه حق.

۲. ریش: مجروح، مضطرب، پریشان.

۳. رهی: غلام، بنده، اینجانب.

۴. تمهیدات، ص۲۲.

تحریف ادیان

نکته: همه مذاهب یا اغلبِ مذاهب راست بوده است، و در گذر روزگار منحرف شد از روایت کنندگان بد.۱

بی گمان، زنّارداری۲ و بت پرستی و آتش پرستی و دیگر مذاهب، همه را اصلی باید بَود. اگر کسی به روزگارِ ما گوید که زُنارداری و آتش پرستی و بت پرستی حق است، کسی باور نمی کند، و می دانیم که در آن روزگار که این پیدا شد، اگر به چنین صورتی که امروز درآمده است بود، و بس، هیچ کس این مذهب را پیروی نکردی، چون پیروی کردند و عالَمی در این مذهب بودند، و چندین سال است که آتش می پرستند، دانیم که اصلِ این، کاری دیگر بوده است که به ما نرسیده است. و همچنان که بسیاری از ادیان ذرّه ذرّه دیگرگون می شود، این مذاهب نیز ذرّه ذرّه تغییر یافته است. و اکنون بت پرستی و زنارداری و آتش پرستی مانده است.۳

خویشتن در فکن به زورق۴ دین

که ازین ره رسی به علیین۵

دین ندارد کسی که اندر دل

مَر وِ را۶ نیست مغز دل حاصل

پاره ای گوشت نام دل کردی

دل تحقیق را بِحِل کردی۷

دین ز دل خیزد و خرد ز دِماغ۸

دین چو روز آمد و خرد چو چراغ

آفتابی بباید اَنْجُم سوز

به چراغ تو شب نگردد روز۹

آن چنان دل که وقت پیچاپیچ۱۰

جز خدای اندرو نباشد هیچ۱۱

تمثیل: ای دوست اگر فرض کنیم که عاقلی بود که هرگز جهودان و ترسایان و مسلمانان را ندیده بَود، و نام موسی و عیسی و محمد(ص) نشنیده بود، چون از او پرسیم که جهودی بهتر است یا ترسایی یا مسلمانی؟ لابد گوید: جهودی چه بود؟ و ترسایی و مسلمانی چه بود؟ زیرا که مقتضای عقلِ سلیم این بود. و اگر گوییم که موسی و عیسی و محمد سه آدمی بودند که خلق را به خدا دعوت کردندی، نپذیرد. و اگر گوییم موسی پیش از هر دو بود، و محمد پس از هر دو، از اینجا هم حکمی به پذیرش نکند.

نکته: ای عزیز! هرچه مرد را به خدا رساند اسلام است، و هر چه مرد را از راه خدا باز دارد کفر است. کفر و اسلام دو حال است که از آن گریز نیست؛ مادام که با خود باشی. امّا چون از خود خلاص یافتی، کفر و ایمان نیز اگر تو را جویند در نیابند.

در بتکده تا خیال معشوقه ماست

رفتن به طواف کعبه، از عقل۱۲ خطاست

گر کعبه ازو بوی ندارد کنِش۱۳ است

با بوی وصال او کنِش کعبه ماست۱۴

توصیه: نباید مسلمانی را به دلیل گناهی که با توبه پاک می شود کافر بدانی، مگر در مورد منافقان که خدا در قرآن فرموده است: «همانا منافقین در مرتبه پایین تر از آتش دوزخ قرار دارند».۱۵

نکته: ای دوست! بدان که اهل معرفت مدت ها در میان علما و حکما و اهل تصوّف و اهل وحدت بوده اند. و در میان هر قومی که بوده اند آن قوم گفته اند که آنچه حق است با ماست و دیگران بر باطل اند. اهل معرفت با خود اندیشه کردند که چگونه هر قومی برخلاف دیگری می گوید، پس نمی توانند همه حقّ باشند، از آن جهت که در حق این همه اختلاف نیست. حق آن است که از پیامبر بگویند و از او پیروی کنند و از رأی و عقل خود نگویند.۱۶


۱. نامه های عین القضّات همدانی، ج ۲، ص ۲۹۷.

۲. زنار: ریسمانی به زخامت انگشت که از ابریشم بافند و مسیحیان بر کمر می بستند. زنارداری: زنار بستن، مسیحیت.

۳. همان، ج ۲، صص ۳۰۱ و ۳۰۲.

۴. زورق: قایق، کشتی کوچک.

۵. علّیین: طبقه بالایین بهشت.

۶. مَر وِ را: او را.

۷. دل تحقیق: دل معرفت جو، دل عارف. بحل کردن: رها کردن.

۸. دماغ: مغز.

۹. با چراغ خِرَد ناپخته تو تاریکی های جهل روشن نمی شود، به آفتاب دین نیاز است که نور خردها در پرتو نورش گم می شود.

۱۰. وقت پیچاپیچ: وقت گرفتاری.

۱۱. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۱۲۲.

۱۲. از عقل: از روی عقل، عقلاً.

۱۳. کُنش: کُنِشت یا کِنِشت: معبد یهودیان.

۱۴. تمهیدات، ص۲۵.

۱۵. نساء: ۱۴۵؛ چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، صص ۱۳۳ و ۱۳۴.

۱۶. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۱۳۶.

پیامبر خاتم و دین آخرین

نکته: خدای، رسول ما محمّد مصطفی(ص) را به خلق فرستاد و نبوتِ او را به درجه کمال رسانید. و بدین سبب اور ا خاتم انبیا کرد که پس از او هیچ پیغامبر نباشد. و جمله خلق را از جِنّ و انس به متابعت۱ او فرمان داد و او را سید همه پیغامبران کرد، و یاران و اصحاب او را بهترین یاران و اصحاب پیغامبران کرد.۲


۱. متابعت: پیروی.

۲. نصیحه الملوک، ص ۱۳.

ثمرات دین داری

شادی ثمره ایمان

نکته: شادی یافتِ ایمان است و از کسی صورت بندد که ایمان را شناخته بود. از بهترین چیزها که مولی عزّوجلّ مر بنده را بداده است ایمان است.

تمثیل: مثال ایمان مثالِ گوهریست، کسی که گوهری بیابد و قیمت وی نشناسد دل وی قوی نشود چرا که گاه به دل وی چنین آید که بوَد که این گوهر به صد هزار درم ارزد و گاهی چنین آید که شاید به پنجاه درم بیش نیرزد و گاهی چنین آید که شاید به پانصد درم بیش نیرزد و مانند این. از روی مثال لاجرم دل وی قوی نشود. و باز چون گوهر قیمتی به دست کسی افتد که قیمت وی بشناسد و داند که قیمت این گوهر صدهزار درم است، دل وی قوی شود و تا آن گوهر با خویشتن بیند به گم شدن چیزهای دیگر بسی غم نخورد هم چنین هر که وی ایمان یافت و مُقِر بوَد که ایمان نیکوست ولیکن قدر وی نشناسد، از روی حقیقت دل وی قوی نشود و به نقصانِ بهره های تنی و دنیایی غم خورَد. پدید آید که وی قدر ایمان نشناخته است، چه آن کس که شناخته بوَد دل وی قوی شود و به نقصان بهره های تنی و دنیایی بسی غم نخورد و هم چنان که کسی هزار دینار دارد، یک درم که گم شود، غم خورَد ولیکن چون بیندیشد که چه کردمی گر این هزار دینار گم شدی؟ غم آن درمِ گم شده سبک شود.۱

حکایت: حکیمی را پرسیدند که به آخرالزمان چگونه باید زیستن مَرد را تا سلامتِ دین یابد؟ گفت چنان که دل زیر بار دارد و تن زیر بار جفا دارد و چشم به دار بقا دارد و هرچه جز این برود روا دارد و این آن کس تواند کردن که ایمان را شناخته بود. و هر که خواهد که اندازه خویش را به یافتِ ایمان بشناسد، شادی یافتِ ایمان به وقتی باید جُستن که مرد را رنجی رسد یا مصیبتی رسیده باشد. چون یاد کند، گوید: الحمدالله که ایمان با من است اگر آن غم برود یا سبک تر شود. پدید آید که آن شادی یافتِ ایمان بوَد و اگر به وقتی جوید که شادمانه بود و کار دنیا بر مراد تن غلط کند و شادی دنیا را شادی ایمان پندارد. و هم چنین اندازه غم شد ایمان به وقتی باید جستن که مَرد در حشمت و فراخ دستی بود و تنش خواهد که فضولی کند و جبّار را یاد کند که چه کنم اگر ایمان به آخر نرسانم، این حشمت و فراخ دستی مرا چه سود دارد. آن فضولی وی شکسته تر شود. پدید آید که ورا غم شدِ ایمان هست.۲


۱. ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق، صص ۱۱۵ و ۱۱۶.

۲. همان، صص ۱۱۶ و ۱۱۷.

حلاوتْ ثمره اطاعت

نکته: حلاوتِ طاعت را حقیقت آن بوَد که چون حلاوت بچشید دیگر حلاوت شهوت و معاصی نیارد چشید. چه هر که طاعت نزد او آراسته شد و نیکویی طاعت دید از روی حقیقت، معاصی و شهوات در نظر او درنیاید. چون کسی بینی که به معاصی و شهوات مایل باشد، دلیل کند که وی حلاوت نچشیده باشد چه تا بنده دست از معاصی بازندارد و باطنش از رغبت معاصی و شهوات پاک نشود، حلاوت طاعت ندهند.۱

تمثیل: مثالش چنان بود که اشتری که پلیدی خوردن عادت کرد، همان ساعت که پلیدی به جای ماند، شریعت دستوری ندهد گوشت وی خوردن و اگر چند به اصل حلال است تا آن گاه که یک چند روز علف پاک بخورد و اثر پلیدی خوردن از وی برود گوشت او خوردن روا بوَد.

و هر که در معاصی بماند سبب این بوَد که همان وقت که ترک معصیت گفت حلاوتِ طاعت نیابد و از حلاوتِ معصیت بازداشته بوَد پَژْمان شود. در آن پَژْمانی صبر کند. چندانی که باطن او از معصیت پاک شود حلاوتِ طاعت ببیند. و چون یافت، معلوم کند که در معصیت حلاوت نبوده است ولیکن طبع او به سبب عادت در آن معصیت حلاوت یافته است.

هم چنان که کسی گِل خوردن عادت کند. گِل نزد وی از شکر خوشتر نماید تا اگر ]شکر[ نیابد چندان پروا نداشته باشد و اگر گِل نیابد پَژْمان شود. به حقیقت شکر از گل بهتر است. اگر در پَژْمانی گِل صبر کند و شکر همی خورد، حلاوت شکر وی را غالب شود.

پس هر که دست از معصیت بازدارد و در آن صبر کند، هر آینه حلاوت طاعت یابد چرا که اگر هر کس همان ساعت که دست از معصیت بازداشت حلاوت طاعت یافتی هیچ کس در معصیت نماندی ولیکن خردمند باید که در آن پَژْمانی صبر کند تا حلاوت طاعت یابد.

و مثال این چنان بوَد که کسی از وطن خویش یا از جای با نزهت خویش روی سوی خارستان کند؛ چون مدتی برود، پشیمان شود، بازگردد، هم چندان که در خارستان رفت است رنج به وی رسد تا به وطن خویش آید اگر در آن رنجِ بازگشتن صبر نکند و در همان خارستان می رود مقیم در رنج ماند و آن رنج بازگشتن رنجیست گذرنده، زود بوَد که به وطن رسد و بیاساید چه اگر صبر نکند همیشه اندر پَژْمانی معصیت بماند که معصیت سبب پَژْمانی دنیا و آخرت است از لذت طاعت.۲

نکته: اهل معرفت گفته اند که تا دلْ مولی را عزّوجلّ می بیند پَژْمان نشود و چون بنده معصیت کرد حجابی شود در پیش دل وی، دل او پَژْمان شود. اگر بازگردد و توبه کند مولی عزّوجلّّ حجاب از پیش دل وی بردارد و چون کسی نداند که سبب پَژْمانی چیست از پَژْمانی به معصیت دیگر مشغول شود پس سبب مشغولی پَژْمانی حقیقتی کمتر شود. چون از آن معصیت بیرون آید پَژْمانی وی زیادت از آن شود که بوده است و هر چند معصیت بیشتر می شود پَژْمانی معصیت زیادت تر می شود و چون پَژْمانی زیادت شود به معصیت دلیرتر شود و تا زنده بود پَژْمانی را به معصیت دیگر دفع می کند. چون بمُرد و از معصیت فروماند، پَژْمانی ها جمع شوند و سبب عذاب او گردند.

پس خردمند را واجب باشد که چون در دل خویش پَژْمانی بیند، توبه کند و به طاعت مشغول شود و در آن رنج پَژْمانی صبر کند تا مولی عزّوجلّ رنج پَژْمانی از دل وی بردارد تا بر پَژْمانی نمیرد و در گور پَژْمان نبوَد، روز قیامت نیز پَژْمان نبود، چه مولی عزّوجلّ فرموده است روز قیامت روی نیک بختان خندان بود و تازه و روی بدبختان گردآلود بود و سیاه. تا بنده امروز به یافت ایمان شاد نبود و به یاد خدای عزّوجلّ پَژْمان نبوَد و بر آن نمیرد، روز قیامت خندان و تازه روی نخیزد. والله و اعلم.۳


۱. همان، ص ۲۱۷.

۲. همان، صص ۲۱۷ و ۲۱۸.

۳. همان، صص ۲۱۸ـ۲۱۹.

دینداری درست


سه مرتبه دینداری

نکته: بدان که شریعت، گفتِ (قول) انبیا؛ طریقت، کرد (عمل) انبیا؛ و حقیقت، دیدِ (بینش) انبیاست. سالک باید اوّل شریعت را بیاموزد و سپس طریقت را به جای آورد تا به قدر همّت او انوار حقیقت بر وی بتابد. ای دوست! هر که قبول کند آنچه پیامبر فرموده، اهل شریعتِ است و هر که آنچه پیامبر انجام می داد، انجام دهد، اهل طریقت است و هر که ببیند آنچه پیامبر دیده، اهل حقیقت است.۱


۱. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۲۶.

تقدم شریعت

نکته و توصیه: بدان که تنها راه وصول به مقصود از نظر این بنده، اول تحصیل و آموختن و تکرار درس شریعت و دوّم مجاهده۱ و ریاضت و مشغول بودن به ذکر است. اوّل باید به مدرسه روند و درسِ شریعت بیاموزند؛ چراکه آداب و مقدمات درک و فهم سخن، در مدرسه حاصل می گردد. آنگاه پای در راه خدا نهند و دست طلب به دامن استاد دانا زنند و آنچه از علم طریقت لازم است از وی یاد گیرند.۲


۱. مجاهده: جهاد با نفس.

۲. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۶۳.

پیروی از شریعت و ترک بدعت

توصیه: ای دوست! در علم و معرفت به هر مقامی که برسی، و در هر مقامی که باشی، نباید بر عقل و علم خود اعتماد کنی و باید که برای خود طریقی پیش نگیری، و به اندیشه خود مذهبی نسازی، یعنی در هر درجه از علم و معرفت و مقام که باشی، باید مقلّد پیغمبر خود باشی و دست از شریعت وی برنداری، چرا که بیشتر اهل بدعت و ضلالت، فضلا و علمایی بوده اند که اعتماد بر علم و عقل خود کرده اند. هر یک ادعا کردند که آنچه حق است ما داریم، و دیگران بر باطلند و ما بر حقیقتیم و دیگران در خیالند.

و تو را به یقین معلوم است که همه آنها بر حق نیستند؛ چرا که حق یکی بیش نیست و چون به یقین دانستی که جمله بر حق نیستند، و جمله مدعی حقیقت هستند، اکنون اگر اعتماد بر عقل و علم خود کنی، و خود را بحق نام نهی، یکی از آنان خواهی بود.

احتیاط از دست مده؛ یعنی شریعت را فرو مگذار که هر کس که شریعت را فرو گذارد، البته پشیمان شود و آن که نفس خود را از گناه باز ندارد و احتیاط و دوراندیشی به کار نبدد، هر آینه۱ هوای نفس بر او غالب خواهد آمد و او را در دنیا و آخرت زیان دیده خواهد کرد.۲


۱. هر آینه: حتماً، به یقین.

۲. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۱۳۹.

طهارت شریعت و حقیقت

نکته: تا طهارت شریعت و حقیقت به عمل نیاید، رسیدن به مراد حاصل نشود. امّا طهارت شریعت، پاک ساختن ظاهر خود است از ناپاکی ها و آلودگی ها، و پاک ساختن باطن خود از اعمال ناپسند و اخلاق نکوهیده و اوصاف زشت. و طهارت حقیقی، از پلیدی های هستی و خودپرستی رها شدن است.۱


۱. حُسن دل، ص ۶۳.

ترک اباحی گری

حدیث: امام علی بن الحسین(ع) فرمود: در شگفتم از کسی که فضیلت را می جوید، امّا واجب را ترک می کند و این نیست مگر محرومیت از شناخت فرمان الهی و بزرگداشت آن، و ترک کردن چیزهایی که خداوند به او امر کرده و برای او برگزیده است.۱

جمله نغز: حقیقت، دریاست و شریعت کشتی، در دریا نشینی بی کشتی به چه پُشتی؟۲


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص ۶۸.

۲. پشت: پشتوانه؛ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج ۱، ص ۴۱۶.

شریعت مقدمه واجب سیر و سلوک

نکته: چندان که رونده راه حق یک منزل۱ طی می کند حرکت او در منزل دوم آسان تر می باشد که طالب علمی که روی به علمی آرد، چون درس اول نیک بیاموزد در نوبت دوم درس بر وی سهل تر باشد. هر که در راهی به منزل اول برود روز دوم در منزل دیگر آسوده تر باشد. اینجا نیز همین است؛ هر که از عهده احکام شرعی بیرون آمد، از احوال طریقت بهتر خبر یابد و هرکه در شریعت کوتاهی کرده باشد، بدین طریقت هرگز نتواند رسیدن.۲

معارف هر که از حدود شرع درگذرد، در خطر هلاک افتد.۳

صراط شریعت بسیار باریک تر و پرخطرتر از صراط آن جهانی است. پس باید که اندر همه احوال چنان باشی که اگر از احوال رفیع۴ و مقامات خطیر۵ بازمانی و بیفتی، اندر میدان شریعت افتی.۶


۱. منزل: محل فرود آمدن، جایی که مسافران برای خواب و استراحت در آن فرود آیند. در اینحا منظور مرحله است.

۲. صوفی نامه، ص۲۱.

۳. کیمیای سعادت، ج ۱، صص ۶۴ و ۶۵.

۴. رفیع: بلند.

۵. خطیر: خطرناک.

۶. کشف المحجوب، ص ۱۶۳.

نزدیکی به خداوند، تکلیف بیشتر

نکته: با بزرگی مقام و نزدیکی به خدای، آداب شریعت ساقط نشود؛ بلکه هر چند منزلت بنده بالاتر باشد و به خداوند نزدیک تر گردد، به سبب آداب بیشتر مؤاخذه شود؛ و این مشهور است میان خلق که هر کسی که به ملوک نزدیک تر باشد، از وی آداب بیش از کسی طلب کنند که به ملوک نزدیک نباشد.۱


۱. شرح التعرف، ج ۲، ص ۶۶۴.

دوری از ظاهرپرستی

توصیه: کارها بسته به ظاهر نیست؛ صورت پرست مباش که بت پرست شوی. هیچ ظاهرپرست از باطنِ هیچ کار خبر نیافت.

ظاهربین همچون مردی باشد که بر دریا گذرد بر روی آب؛ از دُرّ و گوهرها چه خبر دارد؟ مرد غوّاص باید به قعر دریا رود تا از درّ و جواهر آن خبر یابد، و از آب تلخ و شور و شیرین و معدن درّ و زخم نهنگان، و جنبندگان دریا، و از نفع و ضرّ آن تجربه کرده باشد، و هزار بار جان در خطر نهاده باشد، و قصد درّ یتیم۱ کرده باشد، و چند بار از روی آب به قعر دریا فرو شده باشد، و سنگ ریزه آن و گوش ماهی و استخوان و خاشاک آن بگذاشته باشد، و چند هزار مروارید خرد و بزرگ، و صدف، و سنگ، و ریگ، و دلوهای۲ نامرادی از قعر دریا به ساحل آن کشیده باشد، تا آن گاه که نیک از بد بازشناسد، و ظاهر از باطن باز داند، و دُر از سنگ بازشناسد، و وسواس از یقین بازداند، و اخلاص از ریا بازشناسد، و حق از باطل بازشناسد.

و تا مرد را چشم ظاهر نپوشانند، و چشم باطن وی را سرمه حقیقت درنکشند، و تا دیده باطن وی، به عیب ظاهر دیدن، بینا نگردد، هرگز از اسرار حق و حقیقت بویی به وی نرسد، و هرچه او کند و گوید همه کفر باشد نه توحید.

مرد ظاهربین همچو نادیده ای باشد که هرگز در باغ ملوک و پادشاهان و سلاطین نرسیده باشد؛ چون در باغ ایشان رود، گرد بر گرد تخت و دکان های او بن های خار بیند، گوید: این چیست؟ اینجا این همه خار کشته اند! و سرّ آن نداند، و از باطن آن خار خبر ندارد که در وی چه تعبیه است، و او در باطن چه دارد.

امّا وقت بهار که وعده باشد که آن خارها سرّ خویش آشکارا کند، و آنچه در باطن دارد به صحرا نهد، و رنگ و بوی و ذات خویش از باطن به ظاهر آرد، و آنچه از اسرار که در وی تعبیه است آشکارا کند، نادیده در آن وقت، انگشت حیرت در دندان ملامت گیرد، و گوید: آن چه بود که من می گفتم؟ این خار خود این چنین گل در باطن داشته است، و من از سرّ او بی خبر!۳


۱. درّ یتیم: کنایه از مروارید بی مانند.

۲. دلو: سطل.

۳. روضه المذنبین، صص ۸۶ ـ ۸۸.

قدم گذاشتن در راه کمال


بت های زندگی

نکته: عده ای از انسان ها نمی دانند که در این دنیا مسافرند، و اینجا به طلب کمال آمده اند؛ از این رو به شکم پرستی و شهوت طلبی و فرزنددوستی (دلبستگی و تفاخر به فرزندان) مشغول شده اند و این سه، بت های عوام است.

بعضی از انسان ها می دانند که در این دنیا مسافرند؛ اما گرفتار اموری مانند خودآرایی و خودنمایی، مال دوستی و جاه طلبی شده اند و این سه بت های خواص است. اما بت بزرگ آدمی نفس پرستی (پیروی از هوای نفس) است.

گروه سوم انسان هایی هستند که می دانند در این جهان مسافرند و به طلب کمال مشغولند و یا کامل شده اند و به تکمیل دیگران پرداخته اند. پس تنها راه تکامل، شناخت و معرفت و آنگاه مجاهده با نفس و استقامت در این مسیر و مشغول بودن به ذکر خدا به طور دائم است.۱


۱. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۵۱ و ۵۲.

راه کمال

نکته: ای دوست! انسان دارای مراتب است همانند درخت که در هر مرحله یک مرتبه از مراتب آن ظهور می کند و کار باغبان آن است که با محافظت و مراقبت از درخت، زمینه رشد و ظهور قابلیت ها و مراتب درخت را مهیا کند. کار سالک نیز چنین است.

باید نیت سالک در ریاضت و مجاهده اش این باشد که همه مراتب انسانی در او ظاهر گردد. در این صورت، طهارت و اخلاق نیک و علم و معرفت و کشف اسرار و ظهور انوار هر یک به وقت خود ظاهر شوند.۱


۱. همان، ص ۶۲.

ارکان کمال

نکته: کمال آدمی در چهار چیز است: گفتار نیک، کردار نیک، اخلاق نیک و معارف. مراد از معارف، معرفت۱ چهار چیز است: معرفت دنیا، معرفت آخرت، معرفت خود و معرفت خدا.۲


۱. معرفت: شناخت.

۲. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۴۲.

مراتب کمال

نکته: انسان با تصدیق و تقلید انبیا مؤمن می شود؛ اگر عبادت کند به مقام عابد می رسد، و اگر در کنار عبادت زیاد از دنیا و لذات آن روی برگرداند، زاهد می شود. و اگر با وجود مقام زهد حقیقت اشیا و حکمت: آنها را دریابد و به شناخت خدا نایل آید، عارف می گردد. و آن گاه که خدا او را مشمول محبّت و الهام خود کند، به مقام ولایت می رسد و نام ولی به او اطلاق می شود.۱


۱. همان، صص ۴۰ و ۴۱.

راه خداگونه شدن

نکته: چنان که حق تعالی به ظاهر و حقیقت هر چیز دانا است، رهروِ او نیز به قدر استعداد خود به ظاهر و حقیقت هر چیز دانا شود. و همچنان که حق تعالی بر بندگان رحیم و مهربان است، رهروِ او نیز بر زیردستان خود رحمت کند. و باید که به هر حق که در خود می شناسد، نیت کند: «خدای تعالی را تقرّب می کنم، و نزدیکی او می جویم» تا حق تعالی او را مدد دهد و خلعت خاص از صفات خود در وی پوشاند، و او را به هم صفتی خود نزدیک کند.۱


۱. گشایش نامه، صص ۲۳۰ و ۲۳۱.

رفتار انسان متکامل

نکته: ای دوست! انسان کامل پس از آنکه به شناخت و لقای خداوند نائل آمد و به حقایق عالم دست یافت، هیچ کاری را برتر و بهتر از نیکی و احسان و خدمت به خلق نمی بیند. و بهترین خدمت که از دست وی برآید، آن است که رفتار و شیوه ای به مردمان بیاموزد که به واسطه آن دنیا را به آسانی بگذرانند و از بلاها و فتنه های آن در امان و در آخرت رستگار باشند و این خود رسم و شیوه انبیاست.

ای دوست! انسان کامل هیچ طاعتی را بهتر از این نیافت که در میان خلق راستی و درستی بپراکند و بدی و زشتی و کژی از میان برکند و آدمیان را به خدا خواند و ستایش آخرت و نکوهش دنیا کند. بی ثباتی و بی وفایی دنیا و بقا و ماندگاری آخرت را بازگوید تا مردمان به درویشی و قناعت مایل شوند. و مضرت زیاده خواهی و شهوت بگوید تا زشتی آنها معلوم گردد و مردم را به شفقت ورزی و محبّت به یکدیگر فراخواند.۱

نکته: ای دوست! انسان کامل آن است که در شریعت و طریقت و حقیقت کامل باشد و یا به عبارت دیگر چهار چیز به کمال در وی باشد؛ گفتار نیک، کردار نیک، اخلاق نیک و معارف.۲


۱. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۲۸.

۲. همان، ص ۲۷.

ماهیت قرب به خداوند

نکته: همه عاقلان اتفاق نظر دارند که نزدیکی بنده به حق تعالی نه نزدیکی جایگاه است چنان که مردی در سرایی باشد و تو در سرایی دیگر، و اگر خواهی که نزدیک او شوی، برخیزی و سوی او روی، و به جایی که نزدیکی او باشد بنشینی. باید که شرایط نزدیکی او حاصل کرده باشی، و توانی با او گفتن و شنیدن. و این چنین نزدیکی با خدای تعالی محال است؛ زیرا که او را جایگاه نیست؛ چون او آفریننده جای هاست. پس در ازل۱ چون هیچ جایگاه را نیافریده بود، او را جایگاه نبود. و چون او بی نیاز است از جایگاه، چگونه در جایی فرود آید؛ زیرا که ناگزیر است که پیوسته در جایی باشد، تا از آنجا به جایی دیگر رود.

نبینی که اگر شخصی که او را در جایگاهی بینی، و از تو دور شود، و تو خواهی که جایگاه او را بدانی که کجاست، از جایگاه سؤال کنی. و اگر کسی گوید: اکنون او را هیچ جایی نیست، و او به جایی است که اشارت به جای او نتوان کرد که بالاست، یا زیر، یا دست راست، یا دست چپ، یا پیش، یا پس، تو این سخن را محال محض دانی. و این از آن است که عقل به ضرورت می داند که هر چیز که زمانی به جایگاه محتاج گشت، و در جایی فرود آمد، هرگز لحظه ای بی جایی نت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.