پاورپوینت کامل باب ششم; شجاعت و مجاهدت ۸۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل باب ششم; شجاعت و مجاهدت ۸۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل باب ششم; شجاعت و مجاهدت ۸۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل باب ششم; شجاعت و مجاهدت ۸۸ اسلاید در PowerPoint :

>

شجاعت

فضیلت شجاعت

شجاعت خُلقی است شریف و از امهات فضایل است و در حصول اکثر فضایل مدخلیت تمام دارد؛ چه تا قوّت شجاعت و زور دل و ثبات عزیمت نباشد، دفع آفات شهوات نتوان کرد و از سر آرزوهای نفسانی بر نتوان خاست. و از ضرر آفت جُبن، خصلت های ذمیمه در نفس رسوخ یابد. مثلاً تا قوّت دل نباشد و خوف فقر و حاجت از دل زایل نشود، نفس به بذل اموال مساعدت ننماید و صفت سخا در نفس حاصل نشود. در حدیث وارد است که «اِنَّ اللهَ یحِبُّ الشّجاعَهَ؛ خدای عزوجل دوست دارد شجاعت را».۱

و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده که: «اَلسَّخاءُ والشَّجاعَهُ غَرائزُ شَریفهٌ یضَعُهَا اللهُ سُبحانَهُ فی مَن اَحبَّه وامتحَنَه؛ سخاوت و شجاعت خُلق هایی شریفند که می گذارد خدای عزّوجلّ در آن کس که او را دوست داشته و امتحان نموده».۲

و فرموده که «اَلْجُبْنُ وَالْحِرْصُ وَالْبُخلُ غَرائِزُ سُوءٍ یجْمَعُها سُوءُ الظَّنّ بِاللهِ؛ بددلی و ترسندگی و حرص بر جمع ذخایر دنیوی و بخل ورزیدن به مقتنیات حسی، خُلقی چندند بد که جامع ایشان بدگمانی به خدای عزّوجلّ است»؛۳ چه کسی که می ترسد از مکاره و اهوال و در مقامی که شرع و دین حکم به اقدام و حرب نماید، متوجه نمی شود و از ترس می نشیند یا در معرکه جهاد می گریزد و عار فرار بر خود می گذارد، واثق و مطمئن نیست به آنکه هیچ چیز از قضا و تقدیر الهی بیرون نیست و مشیت او در هر چیز مدخل دارد و از آن غافل است که ظفر از جانب خداست و نصرت و تأیید به مشیت و اعانت ربانی است و کمی و بسیاری لشکر و قوّت و ضعف خصم، سبب تام نیست و از حفظ و حراست ربانی غافل است.۴


۱. بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۲۶۹، ح ۳۳؛ ص ۳۸۲، ح ۴۳.

۲. شرح غررالحکم و دررالکلم، ج ۲، ح ۱۸۲۰.

۳. همان، ح ۱۸۳۷.

۴. روضه الانوار عباسی، صص ۳۲۶ و ۳۲۷.

همت و شجاعت عالی

ابوعلی کرد روایت کرده که وقتی من با هفتاد سوار راه بیابان طوس را بسته بودیم ناگاه سواری را دیدیم که چهل خروار قماش داشت و از اشیروسته، که شهری است از شهرهای ماوراء النهر، به جانب مکه می رفت و به غیر دو سه غلام کسی دیگر همراه او نبود. چون جوان فرود آمده به خواب رفت، بر سر او تاخته، او را گرفتیم و اموالش را در حیطه ضبط درآوردیم. من به قتل او فرمان دادم. او آغاز تضرع و زاری نموده، گفت: «من چندان اسباب و اموال به شما مسلَّم داشتم؛ از قتل من شما را چه حاصل شود؟ خصوصاً که اراده حج دارم و اراده سفر مکه تصمیم داده، از خانه بیرون آمده ام. بی جهت خود را به وبال خون من گرفتار مسازید!» تنی چند از جوانان که رفقای من بودند گفتند: «دست از او باز باید داشت که به سفر مکه می رود.» چون جوان به جان امان یافت، گفت: «شما چون احسان چنین در حق من کردید، آن را تمام کنید و این اسب که معلوم [است] قیمت آن چند است به من دهید؛ چه به هر طرف از این بیابان روی آورم، تا به آبادانی بیست فرسنگ بیش است و پیاده چه سان از این بیابان خونخوار جان به بیرون برم؟» اسب را نیز به او دادیم. گفت: «تیر و کمان مرا نیز شفقت کنید؛ چه می شاید که در این بیایان سبعی قصد من کند تا به آن دفع ضایل توانم کرد.» و بدین بهانه تیر و کمان را بستد. و یک سر تیر از ما دور شده، گفت: «ای یاران! شما را بر من منّت جان است. از میان مال من بیرون روید تا کار من با شما به دشواری نینجامد. والله که اگر عناد و لجاج ورزیده، مال مرا به من نگذارید یکی را از شما زنده نگذارم!» مرا از فعل او خنده آمد. گفتم: «غالباً جنون تو را بر این سخنان می دارد یا از جان سیر آمده ای؟» جوان تیر در کمان نهاده، متوجه ما شد. فرمودم تا تنی چند رفته او را بگیرند. چون سواران از جای خود حرکت کردند یکی را چنان تیری بر سینه زد که از مهره پشتش بیرون رفت. و تیری دیگر افکنده، سواری دیگر را بر زمین انداخت. و در یک لحظه پنج مبارز را بر زمین زد. پس به هیئت اجتماعی متوجه او شدیم. و جوان به هر طرف می تاخت و به هر تیری سواری را از پشت زین بر زمین می انداخت و تا قریب بیست نفر را بکشت. ناچار از میان اسباب او بیرون رفتیم. جوان در تاخت و از میان اسباب خود، تیر دسته بیرون آورده، در ترکش ریخت و سر در پی ما نهاد. گفتم: «ای جوانمرد! از میان مال تو بیرون رفتیم و ما را بر تو حقی عظیم است و مع ذلک بیست نفر از ما کشتی. اکنون بگذر تا سر خود گیریم.» قبول نکرد و گفت: «اگر اول می رفتید که مرا با شما محاربه دست نداده بود، در آن مضایقه نبود. اما الحال تا اسب و سلاح خود را باز نگذارید شما را نگذارم» و آغاز تیراندازی کرده، ده سوار دیگر را به ضرب تیر به راه عدم فرستاد. ناچار اسب و سلاح خود را به او داده، خلاص شدیم.۱


۱. همان، صص ۳۲۹ و۳۳۰.

ماهیت شجاعت

حقیقت شجاعت، چنان که قبل از این بیان شد، حد وسط قوه غضب است، میانه افراط و تفریط، و ثمره آن، اندیشه نکردن دل است از اقدام بر اهوال در وقت ضرورت و حاجت، بر وجهی که موافق قانون عقل و شرع باشد، و ملاحظه کردن از عار فرار در وقتی که مصلحت عملی در جنگ و اقدام باشد، و برقرار بودن دل است در وقت مشاهده شداید و امور فزعناک، و صابر بودن بر تندی و سختی حروب. و لهذا بعضی از شجاعت به «صبر» تعبیر کرده اند و بعضی به «ثبات دل».۱


۱. همان، ص ۳۳۰.

منش شجاع ترین مرد

از اکمل شجاعان به اتفاق خلق، یعنی کرّار غیر فرّار، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام منقول است که فرمود: «اَیهَا النّاس! اَنَّکمْ اِنْ لَم تُقْتَلُوا تَمُوتُوا وَالّذی نَفْسُ ابنِ ابی طالب بِیدهِ لَاَلفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیفِ اَهْوَنُ من میتهٍ عَلی فِراشٍ؛ ای گروه مردمان! به درستی که اگر شما کشته نشوید، می میرید. و قسم به آن کسی که نفس پسر ابوطالب به دست قدرت او است که هزار ضربت به شمشیر آسان تر است از مردنی بر فراش!»۱

آورده اند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در وقت کارزار خود را بر صف کفار زدی و هر جا لشکر دشمن بیشتر بودی روی بدان جا آوردی و در ملاحظه حال خود احتیاط بسیار ننمودی. یکی پرسید که: «یا امیرالمؤمنین! جرئت عظیم می فرمایید و زیاده در حفظ حال خود نمی کوشید!» حضرت فرمودند که: «یقین می دانم که اگر اجل رسیده است، حذر سود ندهد و اگر حکم فوت و فنا از دیوان قضا صادر نشده، مرا این جرئت زیان ندارد.» و بباید دانست که مراد از این کلام نه آن است که در اصل حذر نباید نمود و بی جهت خود را در مهالک و اهوال انداخت؛ چه حذر کردن از امر مخوف به قدر ضرورت لازم است و حفظ حیات از قواطع، متحتّم؛ بلکه مقصود آن است که چون به ضرورت در امر هایل داخل باید شد، از مرگ اندیشه نباید کرد و اقدام باید نمود و از فرار بر حذر باید بود که در این ضمن، امید نجات و ظفر بیشتر است و در فرار و حذر، احتمال هلاک و خطر زیاده. اما اگر عقل مقتضی فرار باشد و تدبیر صواب تقاضای حذر کند، بدان عمل باید نمود و به عبث، جان شریف را که جوهری است بی بدل، عرصه فنا و هلاک نباید ساخت. و لهذا از کلمات شریفه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که: «الفِرارُ فی اَوانِه یعْدِلُ الظَّفَرَ فی زَمانِهِ؛ فرار در وقتش، برابری می کند با ظفر در زمانش».۲

و فرموده که: «آفَهُ الشُّجاعِ اِضاعَهُ الْحَزْم؛ آفت شجاع، ضایع ساختن حزم و احتیاط است».۳

و فرموده که: «آفَهُ القَوِی اِسْتِضْعافُ الْخَصْمِ؛ آفت شخص قوی، ضعیف گرفتن خصم است».۴

و به طور اجمال، شجاع باید که در معرکه جنگ دل به جان نبندد و همت او بر طلب خیر و ذکر جمیل و اجر جزیل مقصور باشد.۵


۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳؛ روضه الانوار عباسی، ص ۳۳۱.

۲. شرح غررالحکم و دررالکلم، ج ۲، ح ۲۰۰۳.

۳. همان، ج ۳، ص ۳۹۳۸.

۴. همان، ح ۳۹۳۹.

۵. روضه الانوار عباسی، ص ۳۳۲.

دست از جان شستن، رمز شجاعت

آورده اند که زمانی لشکر حبشه بر ولایت یمن مستولی شده، سیف ذوفنون به ضرورت جلا گشته، پناه به نوشیروان برد. نوشیروان بفرمود تا جمعی از دزدان و عیاران و اهل فتنه را که در زندان بودند سلاح و یراق داده، همراه او ساختند و ایشان هزار و هشتصد تن بودند. پس سیف با ایشان در کشتی نشسته، به ساحل رسیدند و از کشتی بیرون آمدند. سیف بفرمود تا تمامت کشتی ها بشکستند و طعام ها بریختند. پس گفت: ای یاران! به مملکت یمن درآمدیم و با دشمان حرب می باید کرد. حالا شما در میان دو کار افتاده اید. نیک تأمل نمایید: یا غالب می باید یا کشته می باید گشت. به ضرورت، آن گروه دل از جان برگرفتند و مردانه به کارزار درآمدند و آن مردم اندک بر لشکر بسیار حبشه غالب آمدند.

پس مردان کارزار باید که ترس به خود راه ندهند و عار فرار بر خود ننهند تا ایشان را صورت ظفر در آیینه مقصود جلوه گر آید.۱


۱. همان.

حکمت شجاعت

نوشیروان از بوذرجمهر حکیم پرسید که: «شجاعت چیست؟» گفت: «قوّت دل.» گفت: «چرا قوّت دست نمی گویی؟» گفت: «اگر دل قوی نیست، قوّت دست نمی ماند».۱


۱. همان، ص ۳۳۴.

لوازم همت بلند و شجاعت بادوام

آورده اند که در وقتی که اسکندر می خواست که به عزیمت تسخیر عالم سوار شود، به ارسطاطالیس حکیم گفت: «ای حکیم! در این میدان که قدم نهاده ام و این مهم که پیش گرفته ام، هر آینه مرا دوستان و دشمنان پدید آیند. با هر یکی از ایشان چگونه معاش کنم؟» حکیم فرمود: «اصل آن است که تا ممکن و مقدور شود دشمن انگیزی نکنی و بر دوستان خواری روا نداری. و اگر دشمنی پیدا شود، او را به استمالت و دل نوازی اختصاص دهی تا دوست شود و دوست را به عزت و حرمت، خاص خود گردانی تا از دوستی برنگردد.» اسکندر فرمود که: «زیاده کن!» حکیم فرمود: «از کار دشمن غافل نشوی، اگرچه اندک باشند. و بر لشکر اعتماد نکنی، هرچند بسیار باشند. و تا مهمی به نرمی و آهستگی ساخته شود، کلام درشت بر زبان نرانی. و تا کار به تازیانه برآید، شمشیر از نیام برنیاری.» اسکندر فرمود که: «شاید کار من با خصم به محاربه انجامد. در آن به چه کیفیت مدخل توان کرد و به کدام نحو اقدام باید نمود؟» حکیم گفت: «حال حرب از دو بیرون نیست: یا تو به حرب کسی می روی، یا کسی به حرب تو می آید. اگر تو به قصد حرب کسی توجه نمایی، ده شرط رعایت باید نمود: اول، باید که غرض از آن جنگ جز خیر محض نباشد و طلب دین حق باید نمود و دفع ظلم و فساد کردن. دویم، توجه باید نمود به حضرت حق سبحانه و تعالی عزّ شأنه و از او یاری طلبیدن و در دعای خیر و صدقات کوشیدن و از اهل قلوب و قبور استمداد همت طلبیدن. سیم، شرط حزم و سوء ظن به تقدیم رسانیدن و منهیان و جاسوسان در کار باید کردن و تفحص لشکر دشمن و کیفیت حال و کمیت رجال ایشان باید نمود. چهارم، با لشکری توجه باید نمود که همه یک دل و یک زبان باشند؛ که اتفاق با حضرت پادشاه موجب فتح و ظفر و سبب نصرت و قوّت است؛ چنان که گفته اند:

کسی را ظفر بر ظفر حاصل است

که در پردلی لشکرش یک دل است

سپه را که فیروزمندی رسد

ز یاران یک دل بلندی رسد

و موافقت اکابر و اتفاق بزرگان، خصوصاً اقربا در این باب ضرور است. پنجم، لشکر را وعده های نیک باید داد و به نویدهای بزرگ مستظهر باید کرد و نیت باید کرد که آن مواعید را به وفا برسانند. ششم، تا تواند به نفس خود، مباشر حرب نباید شد که اگر شکستی روی نماید تدارک نتوان نمود. هفتم، در تدبیرهای لشکرکشی و سپه سالاری کسی را اختیار باید نمود که به سه صفت آراسته باشد: یکی آنکه شجاع و قوی دل بود و بدان شهرت یافته و نام و آوازه پیدا کرده تا از او ترس و هراسی در دل دشمن افتد. دیگر رأی صایب و تدبیری تمام داشته باشد و مداخل و مخارج جنگ را دانسته. جایی باشد که رأی به از شجاعت به کار آید و انواع حیل و خدعه ها باید کرد، که خدعه در حرب محظور و مکروه نیست، بلکه مقبول و مستحسن است. دیگر ممارست حرب کرده باشد و صاحب تجارب شده؛ که فواید تجربه بسیار است. هشتم آن است که چون کسی در اثنای حرب به مبارزت و شجاعتی، از اقران و امثال ممتاز گردد، در عطا و ثنا و حمد او بباید افزود تا دیگران را نیز میل هواداری و جان سپاری شود. نهم، در روز حرب از غفلت دور باید بود؛ که بسیار بوده که ظفر نزدیک رسیده تا یک نفس غافل شده اند کار دگرگون شده. [دهم] و اگر خصم هزیمت نماید، در پی ایشان نباید رفت و از عقب ایشان نباید فرستاد؛ که چندین واقع شده که آن لشکر بازگشته اند و آن فرستادگان را زده اند و قوّت یافته اند و آن لشکر غالب را مغلوب ساخته اند.

و اگر کسی به حرب تو می آید و تو درصدد دفع اویی، از دو بیرون نیست: یا طاقت مقاومت او داری یا نی. اگر هست، اولی آن است که به هر نوع از انواع، ابتدا به تدبیری که ممکن باشد او را از مقام دشمنی باید گذرانید. و اگر این صورت دست ندهد، شرایط حرب، چنان که مذکور شد، رعایت باید نمود. و اگر طاقت مقاومت نیست، جاسوس و دیده بان در کار باید کرد و در محافظت راه ها و بندها و استحکام قلعه ها و ذخیره نهادن، تقصیر نباید نمود. و در طلب صلح، بذل اموال و استعمال حیل و مکاید ضرور است. و اگر دشمن صلح کند، از صلح ابا نباید نمود و اصلاً ستیزه و لجاج پیش نباید گرفت؛ چه لجاج مذموم است و طالب صلح به آخر مظفر و منصور گردد».

اسکندر این سخنان را دستورالعمل خود ساخته، بنای جنگ و صلح بر این نهاد.۱


۱. همان، صص ۳۳۵ و ۳۳۶.

آیات و روایات در باب شجاعت و ثبات قدم۱


۱. به نقل از: اخلاق محتشمی، صص ۳۳۰ ـ ۳۳۵، باب ۳۱.

آیات

إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کأَنَّهُم بُنیانٌ مَّرْصُوصٌ. (صف: ۴)

خدا دوست دارد کسانی را که در راه او حرب می کنند صف صف ایستاده، گویی بنایی اند محکم در بر یکدیگر، و استوار برآورده، یعنی ثابت قدم و یک دل.

وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَکونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یأْلَمُونَ کمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یرْجُونَ. (نساء: ۱۰۴)

سستی مکنید در طلب دشمنان! اگر شما را رنج می رسد، ایشان را نیز همچنان [رنج] می رسد، و شما امید می دارید از خدای تعالی که ایشان [امید] ندارند؛ پس شما به تحمل رنج اولی تر باشید.

وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ. (آل عمران: ۱۳۹)

سستی مکنید، و اندوهگین مباشید! که شما غالب آیید اگر مؤمنانید.

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُوا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.