پاورپوینت کامل فصل دوم; آداب عبادی و اجتماعی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فصل دوم; آداب عبادی و اجتماعی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل دوم; آداب عبادی و اجتماعی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل دوم; آداب عبادی و اجتماعی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
یاد خدا
جمله نغز: چنان کن در جمیع کارها که اگر دستت در کار باشد، دل با یار باشد.۱
ترس از خدا
توصیه:
شرم دار از خدای خالق بار۱
وآنگه از خلق هیچ باک مدار
هر که از کردگار ترسنده است
خلق عالم از او هراسنده است۲
شکر نعمت
شکر روشنی بخش دل ها
توصیه: همواره شاکر خدا باش؛ چراکه شکر، نعمت را افزون و دل را روشن و خاطر آدمی را جمع می کند. ناشکری و ناسپاسی، دل را تاریک می کند و پراکندگی و تفرقه خیال به دنبال می آورد.۱
استفاده از فرصت ها
حال را غنیمت دان
توصیه: چون گذشته گذشت، آینده را نیز چنان مگذران و حال را مغتنم دان. چنان که حضرت سیدالعارفین۷ فرمودند:
مافاتَ مَضی وَ ما سَیأتیک فَاَینَ
قُمْ فَاغْتَنِمِ الفُرْصَه بَینَ الْعَدَمَینِ۱
تلف کردی به هرزه نازنین عمر
نگویی در چه کار است این چنین عمر۲
کار امروز به فردا مگذار
توصیه: هیچ بامدادی وعده شام به خود مده، و هیچ شامی امید حیات بامداد مدار، و عمل حال را به استقبال۱ مَینداز و در حالْ به اصلاح پرداز، و توشه سفر آخرت بساز که عاقبت ندامت سودی ندارد.
کار امروز به فردا نگذاری زنهار
روز چون یافته ای کار کن و وعده میار
بلکه هر نَفَسِ فرو رونده و بیرون آینده را دَمِ آخرین شمار و پاس آن بدار که عمر تو همان است.۲
توصیه: امروز که در دست توست غنیمت بدان و هر کاری که می توانی انجام بده و به فردا میفکن که معلوم نیست فردا چگونه باشی.۳
جلب اعتماد دیگران
حکایت: از اسکندر پرسیدند که: در این روزگار اندک، این همه سرزمین را با چه شیوه ای به دست آوردی؟ گفت که: با به دست آوردن دشمنان به مهربانی و با جمع کردن دوستان به مراقبت و دلجویی از آنان.۱
مسئولیت پذیری
توصیه: ای پسر! کارهای خودت را خودت انجام بده.۱
احترام به ارباب رجوع
تیمارداشت مسلمانان
حدیث: رسول۹ گفت: هر که بامداد برخیزد و او را جز خدای تعالی هَمّی در دل باشد، او نه مردِ خدای بُوَد؛ و اگر از کار و تیمارداشتِ۱ مسلمانان خالی بُوَد از جمله ایشان نیست.۲
احترام به مؤمنین
حدیث: امام صادق۷ فرمود: هر کس که احترام مؤمنین را نگاه می دارد، خداوند احترام او را در برابر مؤمنین حفظ می فرماید. و هر کس که احترام خداوند و پیامبر۹ او را بیشتر رعایت کند، پس حرمت مؤمنین را هم بیشتر نگاه خواهد داشت.۱
مردم داری
توصیه: به مردمان دانا و سخن دان که به دیدار تو می آیند احترام بگذار، و به ایشان احسان کن تا به دیدار تو مشتاق باشند. بدترین مردمان آن کسی است که مردم به دیدار او نروند و بدو سلام نکنند.۱
بدرفتاری شایسته انسان دانا نیست
توصیه و نکته: اگرچه تو در دانش به کمال رسیده باشی با مردم دانا بدرفتار و بدخوی مباش که بدرفتاری شایسته انسان دانا نیست؛ زیرا انسان اگرچه حکیم باشد، چون بدخو باشد، حکمت او به حکمت فرزانگان نمی ماند و سخن او ارزشی ندارد، پس شرط سخن گفتن را بشناس که چیست و چگونه است.۱
حاجتمند را منتظر نگذاشتن
حکایت: یک روز عُمَر عبدالعزیز کارِ خلق می گزارد تا وقت نماز پیشین. مانده شد۱ و در خانه شد تا یک ساعت بیاساید. پسرِ وی گفت: به چه ایمنی، از آنکه این ساعت مرگ درآید و کسی بر درگاه منتظر حاجتی بود، و تو در حق وی تقصیر کرده باشی و روز قیامت بدان مأخوذ باشی. گفت راست می گویی. برخاست و در حال بیرون آمد.۲
برآوردن حاجات مردم، برتر از نوافِل
توصیه: فرد باید انتظار اربابِ حاجات را بر درگاهِ خویش حقیر نشناسد و از آن خطر حذر کند و تا مسلمانان را حاجتی بُوَد به هیچ عبادت نَوافل مشغول نشود، که گزاردنِ حاجات از همه نَوافل فاضل تر است.۱
بزرگ داشتن بزرگان
حکمت: حکیمی گفت: بزرگ داشتنِ بزرگان از بزرگواری بُوَد، و خوار داشتنِ مردمان از بی اصلی بود.۱
احترام متقابل
جمله نغز: ای دوست! بزرگ و کوچک را عزیز دار تا بزرگ و کوچک تو را عزیز دارند.۱
عداوت نداشتن با مردم
توصیه:
سگ کین از بغل برون انداز
سگ به زیر بغل، میا به نماز
خیره با جهل تا کی آویزی
رنگ ادبار۱ تا کی آمیزی۲
عمرت از کوی عقل رفت برون
در غم آن که این چه یا آن چون
چون و چه آلت عداوت توست
سنگ بر شیشه از شقاوت توست۳
حفظ آبروی مردم
توصیه: اگر می خواهی که آبروی تو ریخته نشود، آبروی مردم را مریز.۱
عیب پوشی
توصیه: هرگز کسی را مفتضح و بی آبرو نکن؛ چراکه خداوند گناهان بزرگ تری از تو را پوشانده است، و به عیوب خودت بپرداز، و از هر آن چیزی که فایده ای برای تو ندارد صرف نظر کن.۱
لطیفه: جاهلی به حکیمی رسید و گفت: چرا دهان تو بوی بد می دهد؟ گفت از بس که معایبِ تو را در سینه خود نگاه داشته ام، در نَفَسم سرایت کرده است.۲
نیکوکاری
توصیه: یقین بدان که یادگار مرد سخن است، به هر چه کند او را بدان کردار یاد کنند؛ اگر نیک باشد او را به نیکی یاد کنند؛ و اگر بد باشد به بدیش یاد کنند. پس واجب است بر مرد که تخمِ نیکی کارد، و از عیب و زشتی ها دور بود، خاصّه ملوک را، تا از پسِ ایشان نام نیکو بماند، و مردمان او را به بدی یاد نکنند. چنان که شاعر گوید:
ای پسر از بدی گریزان باش
بد مکن گر کنی پشیمان باش
از تَنَت دور دار زشتی را
وز بد روزگار ترسان باش
از پس تو سخن بماند و بس
بنگر تا چه خوب تر، آن باش۱
نکته: پیغامبر۹ گفت: خدای تعالی در همه کارها احسان دوست دارد، تا بدان حدّ که کسی گوسفندی بخواهد کشتن، کارد تیز کند، تا آن حیوان از درد زود برهد.۲
رعایت شریعت
دین خود به دنیای کسی نفروختن
حکمت: هیچ کس مغبون تر و بی عقل تر از آن نبُوَد که دین و آخرت به دنیای کسی دیگر بفروشد و کدام دشمن بُوَد عظیم تر از آن که در هلاک تو سعی کند برای دِرَمی چند حرام که به دست آورد.۱
توصیه:
قدر دین تو دیو به داند
که دهد عشوه دینْتْ بستاند
تو ز ابلیس کم تری ای خر
ز آنکه تو دین فروشی او دین خر
چون تو در دام او برآویزی
از خدای و رسول بگریزی
هر کرا مست کرد گفتارش
تا ابد کس ندید هشیارش۲
توصیه: پرهیز کن از اینکه عمرت را در راه دیگران نابود سازی، و دیگران با مال تو تجارت کنند و تو خود را در این میان هلاک کنی.۳
آبروی شریعت را نبردن
توصیه:
بهر مشتی خر۱ آب۲ شرع مبر
بی که و پنبهْ دانه گاو مخر
از پی شاخ، بیخ۳ شرع مکن
وز پی جاه راه خلق مزن۴
خشنودی خدا کلید خشنودی مردم
نکته: هر که خشنودی حق تعالی در ناخشنودی خَلق جوید، خدای از او خشنود شود و خلق را از او خشنود کند؛ و هر که خشنودی خَلق در ناخشنودی خدای جوید حق تعالی از او ناخشنود بُود و خَلق را بیزار و ناخشنود گرداند.۱
غافل نشدن از مکافات اعمال
حکایت: حکایت کنند که مالک مُلکی، وزیر با تدبیری داشت، روزی بر آن وزیر، خشم کرد و گفت: بفرمایم تا بکشندت؟ وزیر گفت که: نتوانی. ملک گفت: بگویم که از مملکت من اخراجت کنند؟ باز جواب داد که نتوانی. بار سیم بر زبان راند که: بگویم تا به حبست برند؟ وزیر گفت که: این بتوانی کردن، امّا بیش از سه روز نه! بعد از امر به حبس، مراعات حقوق و خدمات سابقش کرده، در آخر، روز سوم از تقصیرش گذشت. از وی پرسید که این جرئت، به ظاهر، مخالف حکمت و مصلحت از روی چه کردی؟ وزیر زبان به پاسخ گشوده، گفت: ای ملک با خود اندیشیدم که من تا خدمت امیر را اختیار کرده ام هرگز در حضور و غیبت، رضا به قتل کسی نشده ام و به اخراج احدی سعی ننموده ام، چه معنی دارد که جزای عمل ناکرده کشم؟! امّا روزی مگسی در میان دوات مدادم بوده است که ندانسته سر آن را پوشیده بودم. چون سر آن را گشودم آن مگس از دوات بیرون آمد. دانستم که به مجازات او، سه روز محبوس باید شدن. آن این بود که روی نمود!
به چشم خویش دیدم در گذرگاه ژ
که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید، منقارش نپرداخت۱
که مرغی دیگر آمد کار او ساخت۲
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
سپهر آیینه عدل است شاید
که هر چه از تو بیند وا نماید
اگر خیر است قصدت، خیر بینی
و گر شر، شر هم این جا شر ببینی۳
اصلاح طلبی
اصلاح خویشتن، سرآغاز اصلاح امور
حکمت: زمانه تویی، اگر تو، به صلاح باشی، او به صلاح باشد؛ و اگر تو، به فساد مشغول شوی وی نیز به فَساد مشغول شود.۱
ترک عادت های غلط
جمله نغز: عادت بت است و بت شکستن کار مردان است.۱
ترک کارهای غیرضروری
توصیه: ای دوست! هر کاری که ضرورت ندارد و اسباب راحتی دوستان را فراهم نمی کند باید ترک کنی و اگر به کاری این چنین عادت کرده ای باید رها کنی.۱
رعایت اعتدال
توصیه: در همه روابط چه در دوستی و چه در دشمنی، اندازه را نگاه دار که اعتدال جزئی از عقل کلی است. با بداندیشان خود بداندیش باش، امّا با مردمان افزون طلب و بلندپرواز ستیزه جویی مکن، که آن فزون خواهی، خود آنان را به زمین می افکند. و با سفیهان و پرخاشگران به بردباری رفتار کن، امّا با متکبّران، متکبّر باش.۱
راه نجات و رستگاری
توصیه: در هیچ کاری حتّی عبادت افراط مکن. و همواره به دنبال آن باش که موجب راحتی و آسایش دیگران باشی که نجات و رستگاری انسان در این است.۱
امر به معروف و نهی از منکر
افراط و تفریط
توصیه: این چه افراط و تفریط است که تو داری! گاه از وفور نعمت و حصول۱ نعمت طغیانگر شوی و از کبر و غرور دعوی فرعونی کنی و گاه از فقدان اسباب و آلات و وجود فقر و فاقه۲ عصایی به دست گرفته و از صغیر و کبیر دریوزه۳ نمایی. این چه تعدّی و ادّعای خدایی است؟ و این چه تنزّل و تمنای گدایی است؟ چرا از جادّه استوار حدّ اعتدال بیرون می روی؟ اگر تو آنی، این چیست؟ و اگر اینی، آن چیست؟ نه آن فربهی و طغیانگری، نه این لاغری و گدایی. به حال خود باش و از گلیم اندازه پای خود فراتر منه و از درجه آدمیت و همّت خود سقوط مَوَرز.۴
عمل به معروف سپس امر به معروف
حدیث: امام صادق۷ فرمود: کسی که از خیالات نفسانی خارج نشده، و از آفات نفس و شهوات آن رهایی نیافته، و شیطان را دور نساخته، و در پناه حمایت خداوند وارد نشده و به عصمت الهی امنیت نیافته، هرگز صلاحیت امر به معروف و نهی از منکر کردن را ندارد؛ زیرا او چون واجد شرایط لازم نیست پس هر کاری که بکند حجّتی علیه خود او خواهد بود و مردم هم از امر به معروف و نهی از منکر او سودی نمی برند.
آیه: خداوند متعال می فرماید: «آیا مردم را به نیکی امر می کنید و خود را فراموش می کنید».۱
نکته: و به چنین کسی گفته می شود: ای خیانت پیشه آیا مردم را دعوت می کنی به چیزی که در آن به خودت خیانت کرده ای و زمام خود را در آن رها کرده ای.۲
شرایط آمر
توصیه: کسی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، احتیاج دارد به اینکه به حلال و حرام آگاه باشد،
خود به آنچه امر و نهی می کند ملتزم باشد،
دلسوز، مهربان و بامدارا نسبت به مردم و دعوت کننده آنان با مهربانی و کلام نیکو و آگاه به تفاوت های اخلاقی آنان باشد و منزلت هر یک را رعایت کند،
به حیله های نفس و فریب های شیطان آگاه باشد،
بر آنچه از طرف مردم به او می رسد صبر کند و در صدد مقابله برنیاید و از آنان شاکی نباشد و با تعصّب و درشتی با آنان برخورد نکند،
نیت خود را برای خدا خالص گرداند،
از خدا یاری جوید و عملش برای رضایت خدا باشد،
پس اگر مردم با او مخالفت و نسبت به او جفا کردند صبر کند و اگر با او موافقت کردند و پذیرفتند از آنان سپاسگزار باشد،
و در هر حال امور خود را به خدای متعال واگذار سازد و به عیب خود نیز متوجه باشد.۱
عذرخواهی
از عذر خواستن ننگ نداشتن
توصیه: گناهی نکن که ناچار به عذرخواهی شوی. پس اگر اتفاقی افتاد که به ناگزیر باید از کسی عذر بخواهی، از عذر خواستن ننگ نداشته باش تا آن فتنه فرو نشیند.۱
گناهان سریع العقوبت
حکمت: دو گناه را عقوبت زود باشد: یکی ناپذیرفتن عذر، و دیگر سوگند به دروغ.۱
حاجت خواستن از دیگران
آداب حاجت خواهی
توصیه: اگر حاجت تو به کسی افتاد، ببین که آن مرد، کریم و بخشنده است یا بخیل و لئیم؛ اگر جوانمرد بود از او حاجت بخواه؛ امّا مراقب حال او باش، اگر دل تنگ و خشمگین است از او حاجت مخواه؛ و چون خواستی، چیزی طلب کن که امکان برآوردن آن را داشته باشد تا ناامید نشوی. و برای اظهار نیاز، ابتدا فکر کن که چگونه سخن بگویی تا دلپذیر و زیبا باشد و باید به گونه ای مقدمه چینی کنی تا بتوانی سخن را به زیبایی به اظهار حاجتمندی خود برسانی. و بسیار مؤدبانه و نرم سخن بگو.۱
سپاسگزاری
توصیه: سپاسگزاری از اجابت حاجت نخستین، مقدمه ای است برای اظهار نیاز بعدی، و اگر او حاجت تو را برآورده نکند، گناه آن را از بخت خود بدان و از او گله مکن که اگر آن شخص از گله تو می ترسید، حاجت تو را برآورده می کرد.۱
لاف تنعّم
لطیفه: یکی از دروغ گویان مشهور می گفت: جدّ من برای شکار، چهار هزار غلام و کنیز زیبارو به همراه خود می بُرد که هر کدام بر اسبی می نشستند که زین و یراقِ آنها از طلا بود و هر کدام با خود پرنده ای شکاری داشتند و در گردنِ هر پرنده ای لعلی به وزن سه مثقال بود و در جایی شکار می کردند که طول و عرضِ آن سی فرسنگ در سی فرسنگ بود. روزی هر یک از این پرندگان شکاری، سه مرغابی صید کردند که روی هم، دوازده هزار مرغابی شد! از این مرد پرسیدند: آیا از آن همه ثروت و تجمّل هیچ اثری باقی مانده است؟ گفت: خداوند همه آنها را از من گرفت تا مرا آزمایش کند که شاکرم یا کافرِ نعمت!۱
مال و ثروت
پس انداز
توصیه: در جمع کردن ثروت کوتاهی مکن که هر کس در کار خود کوتاهی کند، از سعادت هیچ بهره ای نمی برد و به آرزوهای خویش نمی رسد.۱
دل نسپردن به مال
توصیه: آن قدر دل بسته ثروت مشو که آن را جاودانی بدانی که اگر وقتی تمام شد، بسیار اندوهگین شوی.۱
قرض دادن و قرض گرفتن
توصیه: برای هر کاری از کسی وام مگیر و لوازم زندگی خود را به گرو مگذار و هیچ گاه پول به ربا از کسی مگیر که طلب وام، خواری است و ذلت و بی آبرویی به بار می آورد.
و اگر به کسی وام دادی، آن را از شمار دارایی خود حساب مکن و با خود بگو که: این پول را به این دوستم بخشیدم. و تا او وام خود را بازپس ندهد آن را طلب مکن تا با تقاضای آن، دوستی بین شما قطع نشود؛ زیرا دوست را زود می توان دشمن کرد، امّا دوست گردانیدن دشمن دشوار است، که اولی کار کودکان است و دومی کار پیران عاقل.۱
پرهیز از طمع به مال مردم
توصیه: به داشته دیگران طمع مکن تا بهترین مردمان باشی، و دارایی خود را از آن خویش بدان و ثروت دیگران را از آنِ دیگران، تا به امانت داری معروف شوی و مردم به تو اعتماد کنند و بدین سبب همیشه توانگر باشی.۱
پرهیز از طمع به مال مردم
توصیه: به داشته دیگران طمع مکن تا بهترین مردمان باشی، و دارایی خود را از آن خویش بدان و ثروت دیگران را از آنِ دیگران، تا به امانت داری معروف شوی و مردم به تو اعتماد کنند و بدین سبب همیشه توانگر باشی.۱
زشتی فقر
نکته: بدان که عامه مردم، توانگران را دوست دارند بدون آنکه این توانگران به آنان سودی برسانند؛ و همه مردم با فقیران دشمن اند، بدون اینکه مردم فقیر به آنان ضرری بزنند؛ زیرا بدترین حال مردم فقر و نیازمندی است. بدان که هر صفتی که وجود آن در توانگران مایه ستایش آنان است، وجود همان صفت در فقیران، مایه نکوهش آنان می شود.۱
حق شناسی و قدردانی
حکمت: هر که قدر مردمان نداند؛ کسی او را مقدار ننهد.۱
توصیه: اگر می خواهی که قدر و ارزش تو حفظ شود، قدرِ مردم را بشناس.۲
توصیه و نکته: حق مردمان و دوستان خود را ضایع مکن تا درخور ملامت نباشی که گفته اند: «دو گروه از مردم سزاوار ملامتند: یکی ضایع کننده حق دوستان و دیگر آن کسی که قدر کار نیک دیگران را نمی داند».۳
نظم
اصل اساسی در همه امور
توصیه: هیچ پیشه و کاری نیست که آدمی آن را بجوید و آن از ترتیب و نظم بی نیاز باشد؛ هر کاری نظم و ترتیبی دارد که باید آن را بشناسی.۱
نظم، مایه برتری
توصیه: در زندگی خود بی نظم مباش، اگر می خواهی که در چشم دوست و دشمن ارجمند باشی، باید که با مردم عامه، فرق داشته باشی و باید این تفاوت آشکار باشد. پس در زندگی زیاده روی مکن و نظم و ترتیب آن را حفظ کن.۱
وقت شناسی
نکته: بدان ای پسر! که عامه مردم برای کارهای خود نظم و ترتیب ندارند و وقت و بی وقت را مراعات نمی کنند. و بزرگان و خردمندان برای هر کاری وقتی معین کرده اند، بیست و چهار ساعت شبانه روز را بر کارهای خود تقسیم کرده اند و هر کاری را در زمان خاصی انجام می دهند تا کارهای ایشان به هم نیامیزد و خدمتگزاران ایشان هم زمان انجام دادن هر کاری را بدانند و در کارها وقت شناس باشند.۱
اغتنام فرصت
توصیه: تدبیر همه کارها پیش از وقت کن تا ایمن باشی. فرصتی را که در دست داری از دست مده که اگر گذشت، دیگر آن را در نتوان یافت. حکما گفته اند: سخت ترین غصّه ها، از دست دادن فرصت است.۱
نظم و برنامه ریزی در زندگی
نکته و توصیه: برای هر کاری اندازه ای است، حکیمان گفته اند: اگر بیست و چهار ساعت شبانه روز را بر سه بخش کنی، باید دو بخش آن را بیدار باشی و یک بخش آن را بخوابی، هشت ساعت آن را به خدمت و عبادت و کار مشغول باشی، هشت ساعت را به تفریح و شادی بگذاری و هشت ساعت دیگر را باید بخوابی تا اعضای بدن که شانزده ساعت کار کرده اند و خسته شده اند، از حرکات رنج آور استراحت کنند. مردم نادان نیمی از این بیست و چهار ساعت را می خوابند و نیمی بیدارند. مردم تنبل دو بخش آن را می خوابند و یک بخش از آن را بیدارند و به کارهای خود می پردازند. و عاقلان، یک بخش می خوابند و دو بخش دیگر آن را بیدارند.۱
خردگرایی
توانگری در خرد
توصیه: اگر از مال و ثروت بی بهره شدی، تلاش کن که از خرد بی بهره نباشی؛ زیرا توانگری در خرد، بهتر از توانگری در ثروت و مال است و انسان نادان، زود ثروت خود را از دست می دهد، در حالی که خرد را دزد نمی تواند ببرد و آب و آتش آن را نابود نمی کند؛ پس اگر خرد داری، با خرد، هنر و ادب بیاموز که خرد بی هنر و فضیلت، مثل تنی است بدون لباس که گفته اند: ادب صورت عقل است.۱
خردگرایی
توانگری در خرد
توصیه: اگر از مال و ثروت بی بهره شدی، تلاش کن که از خرد بی بهره نباشی؛ زیرا توانگری در خرد، بهتر از توانگری در ثروت و مال است و انسان نادان، زود ثروت خود را از دست می دهد، در حالی که خرد را دزد نمی تواند ببرد و آب و آتش آن را نابود نمی کند؛ پس اگر خرد داری، با خرد، هنر و ادب بیاموز که خرد بی هنر و فضیلت، مثل تنی است بدون لباس که گفته اند: ادب صورت عقل است.۱
اندیشه را وزیر و خرد را یار ساختن
حکایت: سکندر از بعضی حکیمان خویش پرسید که ما را راهی نمایید که اندر آن، کارِ خویش استوار کنیم. پس مِهترِ حکیمان گفت: ای مَلِک! دل خویش را به دوستی چیزی مده و نه نیز به دشمنی. که دل را «قَلب» خوانند و خاصیت او همچون نام اوست و او را به تازی۱ «قَلب» از آن گویند که «تَقَلُّب» و «قَلب»، گردیدن بُوَد؛ یعنی زود بگردد. و اکنون تو اندیشه کن و اندیشه را وزیرِ خویش گردان و خرد را یارِ خویش ساز.۲
اندیشه را وزیر و خرد را یار ساختن
حکایت: سکندر از بعضی حکیمان خویش پرسید که ما را راهی نمایید که اندر آن، کارِ خویش استوار کنیم. پس مِهترِ حکیمان گفت: ای مَلِک! دل خویش را به دوستی چیزی مده و نه نیز به دشمنی. که دل را «قَلب» خوانند و خاصیت او همچون نام اوست و او را به تازی۱ «قَلب» از آن گویند که «تَقَلُّب» و «قَلب»، گردیدن بُوَد؛ یعنی زود بگردد. و اکنون تو اندیشه کن و اندیشه را وزیرِ خویش گردان و خرد را یارِ خویش ساز.۲
واقع گرایی
توصیه: اگر می خواهی که فریب خورده نباشی، کاری را که نکرده ای، انجام شده مشمار.۱
خِرد بهترین سرمایه ها
حکمت: کوشش یک روزه را مُزد یک درم است و جمال و نیکویی یک روزه را مزد صد دینار است و دانشِ یک ساعته را بها پدید نیست؛ و همه کارها به دانش باز بسته است، و دانش اسیرِ رأی و تدبیر است، و رأی و تدبیر با خرد مادرزاد است، و هر که را خدای تعالی خرد داده بود، خیر بسیار داده بود چنان که شاعر گوید:
هر چند به اصل و گوهرت منسوبی
وز چهره به دیدارِ خلایق خوبی
گر تو به مثل چو یوسفِ یعقوبی
چون نیست خرد، حقیری و معیوبی۱
دوری از هوا و هوس در کار
توصیه: اگر می خواهی که از پشیمانی بسیار در امان باشی، از روی هوا و هوس کار مکن.۱
درس گرفتن از گذشت روزگار
نکته: هر کسی که گذشتِ روزگار او را دانا نکند، هیچ دانایی نباید در آموزش او رنج برد که رنج او ضایع خواهد شد.۱
عاقبت بی خردی
حکایت:
بود در شهر بلخ بقّالی
بی کران داشت در دکان مالی
هم شکر داشت هم گِل خوردن
عسل و خردل و خَل۱ اندر دن۲
ابلهی رفت تا شکر بخرد
چونکه بخرید سوی خانه برد
مرد بقّال را بداد درم
گفت شکر مرا بده به کرم
برد بقّال دست زی میزان
تا دهد شکر و برد فرمان
کرد از گِل ترازو او پاسنگ۳
تا شکر بدهدش برابر سنگ
مرد ابله مگر که گِل خوردی
تن و جان را فدای گل کردی
از ترازو گلک همی دزدید
مرد بقّال نرم می خندید
گفت مسکین خبر نمی دارد
کاین زیانست و سود پندارد
هر چه گل کم کند همی زین سر
شکرش کم شود سری دیگر
مردمان جهان همه زین سان
گشته از بهر سود جفت زیان۴
ارزش نهادن به اندیشه های بزرگ
نکته: حکیمی گفته است: فکر و اندیشه بزرگ را کوچک نشمارید، اگرچه از کودکی خردسال باشد، زیرا از قیمت مروارید کم نمی شود هرچند که کودکی آن را صید کرده باشد!۱
تدبیر و دوراندیشی
توجه به آخر کار
توصیه: اولِ هیچ کار مبین، تا آخر آن نبینی و هر کاری که به مدارا برآید، به تندی برمیار.۱
توجه به آخر کار
توصیه: اولِ هیچ کار مبین، تا آخر آن نبینی و هر کاری که به مدارا برآید، به تندی برمیار.۱
درایت
توصیه: با هر اندیشه و پنداری که در ذهن تو نقش می بندد به مردمان فرومایه اعتماد مکن و از درستکاران اعتماد خود را قطع مکن.۱
درس گرفتن از تجارب
حکمت: انوشیروان حکیم گوید: چرا مردمان از انجام دادن کاری پشیمان می شوند که پیش از آنها دیگران هم از آن پشیمان شده اند؟۱
چند کار هم زمان
لطیفه: خواجه ای غلام خود را به بازار فرستاد که انگور، انار، انجیر و خرما بخرد. غلام رفت و پس از مدّتی طولانی بازگشت و فقط انگور آورد. خواجه او را سرزنش کرد و گفت: تو را برای انجام چند کار فرستاده بودم و یکی را انجام دادی! در حالی که باید بتوانی چند کار را با هم انجام دهی و اگر تو را برای کاری می فرستم، مقدّمات آن را هم انجام دهی و امور مربوط به آن را هم در نظر بگیری.
اتّفاقاً روزی خواجه بیمار شد و به غلام گفت که برود و طبیبی بیاورد. غلام رفت و هنگامی که بازگشت، چند نفر را همراه خود آورده بود.
خواجه با تعجّب پرسید: اینها کیستند؟ گفت: این بار برخلافِ گذشته فکرِ تمامِ جوانبِ کارها را کرده ام، طبیبی آورده ام که تو را معالجه کند و مُطربی آورده ام که اگر بهبود یافتی، برایت ترانه بخواند. همراه ایشان مُرده شویی هم آورده ام که اگر مُردی، تو را بشوید و غُسل دهد و نوحه گری با اوست که در عزای تو نوحه سرایی کند و مؤذّنی آورده ام که بر جنازه ات نماز میت بخواند و گورکنی هم آورده ام که گورت را بکند و غیر از اینها حافظِ قرآنی هم آورده ام که برای آمرزش روحت قرآن بخواند.۱
علم و عمل
روحیه آموختن
توصیه: خویشتن را به آموختن فرهنگ و هنر برانگیزان؛ و این مهم برای تو به دو صورت حاصل می شود: یا با کار بستن چیزهایی که می دانی، یا با آموختن آنچه که نمی دانی.۱
برنامه ریزی برای آموختن
توصیه: برای آموختن زمان خاصی معین مکن، در هر وقت و هر حال که باشی پیوسته در این فکر باش که یک لحظه خود را بدون آموختن از دست ندهی و اگر در زمانی استاد دانایی نیافتی از نادانان باید علم بیاموزی؛ زیراکه دانش را باید از نادان هم آموخت. چون هرگاه به چشم دل به کارهای نادانی بنگری و تیزبینی خرد را بر کارهای او بگماری، کارهای ناپسند او را درمی یابی و از انجام دادن آنها پرهیز می کنی.
چنان که اسکندر گفت: «من سود خود را یکسره از دوستانم به دست نمی آورم، بلکه دشمنانم نیز به من سود می رسانند؛ زیرا اگر در کار و اخلاق من زشتی ای باشد، دوستان به علت دلسوزی آن را می پوشانند تا من بدان پی نبرم؛ امّا دشمنان از سر خصومت آن را بازگو می کنند و من از این راه، آن بدی را از خود دور می کنم. پس آن سود را من از دشمن یافته ام نه از دوست».۱
حقیقت نام و نژاد
نکته و توصیه: گفته اند: «بزرگی از آنِ خرد و دانش است، نه از آنِ نژاد.» و به آن نامی که پدر و مادر بر تو نهاده اند بسنده مکن؛ زیرا آن نام، نشانی بیش نیست. نام، آن است که تو با علم و هنر بر خود می گذاری تا از نام جعفر و حسن و علی و… به عنوان استاد و فاضل و حکیم برسی.۱
رنجِ آموختن
حکمت: هر که رنجِ آموختن برداشت، تخم آسانی کاشت.۱
نردبان آسمان
نکته:
نیست از بهر آسمان ازل
نردبان پایه به ز علم و عمل۱
عمل، مایه منفعت عمل
حکمت: هر که را عِلم نیست، او را از عملِ خویش منفعت نیست.۱
مهارت سبب ساز برتری
توصیه و نکته: بر همه مردم، بزرگ و کوچک، واجب است که هنر و فرهنگ بیاموزند که انسان بر اقران خویش با فضل و هنر می تواند برتری پیدا کند. چون در خویشتن مهارتی ببینی که آن را در هم ردیفان خویش نمی بینی، همیشه خود را برتر از آنان می دانی و مردمان هم تو را از دوستانت برتر می شمارند به اندازه فضل و هنری که داری. و چون انسان عاقل ببیند که او را بر هم ردیفانش به خاطر دانش و هنر برتری داده اند، تلاش می کند تا فاضل تر و داناتر شود و چون آدمی چنین کند، دیری نمی گذرد که داناترین و بزرگ ترین مردمان پدیدار می شود. و کسب دانش برتری جستن است بر همانندان خویش و ترک دانش اندوزی و هنرآموزی نشانه رضایت انسان است به مقام فرومایگان.۱
دانش را باید آموخت
حکایت: خواجه عبدالله انصاری۱ نسبت به خواجه ادیب اسماعیل بسیار متعصب بود. بارها قصد مقابله با او را کرد و کتاب های او را سوزاند. این تعصّب به دلیل سختگیری های مذهبی بود؛ زیرا مردم هرات به ادیب اسماعیل ایمان داشتند و بر این باور بودند که او مرده را زنده می کند و این اعتقاد به صلاح مردم نبود.
از قضا خواجه عبدالله انصاری بیمار شد و در مدّت بیماری، گرفتار سکسکه شد. هرچقدر پزشکان تلاش کردند تا او را مداوا کنند، فایده نداشت و بالاخره ناامید شدند. با ناامیدی شیشه ادرار خواجه عبدالله را برای ادیب اسماعیل فرستادند و از او درخواست کمک کردند ولی نگفتند که بیمار کیست.
ادیب اسماعیل وقتی او را دید گفت: «این ادرار خواجه عبدالله انصاری است که دچار سکسکه شده و درمان نمی شود. بگویید چهار مثقال پوستِ مغز پسته را با چهار مثقال شِکر بکوبند و به او بدهند تا آرام شود. به خواجه عبدالله بگویید که دانش را باید آموخت؛ و کتاب را نباید سوزاند».
پس از پوست مغز پسته و شکر، گردی درست کردند و به بیمار دادند، بلافاصله سکسکه اش آرام و بیمار آسوده شد.۲
ثمره حکمت
حکمت: سقراط گفت: هر که خدای تعالی او را حکمت دهد و به نایافتن خواسته۱ غم خورد، مَثَل او همچون کسی بُوَد که آسانی و سلامت به غم خوردن و رنج بدهد؛ زیرا که ثَمَرَتِ حکمت، آسانی است و ثمرتِ مال، رنج و بلا.۲
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 