پاورپوینت کامل بخش اول; اخلاق فردی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بخش اول; اخلاق فردی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بخش اول; اخلاق فردی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بخش اول; اخلاق فردی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

جهاد با نَفْس


مُردن قبل از مُردن

حکمت هر که پیش از مرگ طبیعی به موت ارادی بِمُرد، زنده ابد شد؛ و این عبارت است از میراندن شهوت و کشتن غضب، به فرمان عقل و شرع.

شیری۱ نه خون آهو و روباه خوردن ست

گر دیو نفس را بدریدی غضنفری۲

هواپرستی با خداپرستی جمع نشود و خودبینی با حق بینی به یک جای ننشیند.۳


۱. شیری: شیر بودن.

۲. غضنفر: شیر.

۳. حُسن دل، ص ۴۱.

جهاد با نفْس تا آخرین نَفَس

نکته تا از تویی تو با تو مویی همراه است آن عَلَمِ فتنه ایست بر پای، که عَلَم چون برپای باشد، دشمن اگرچه شکست خورده و گریخته باشد، بیم بُوَد که توان بازیابد و بازگردد و هجوم آورد…. ای بنده، اگر روزی صد بار آب و خاک شوی به از آنکه در راهِ پسندِ نفس خود هلاک شوی. از مکر نفس ایمن منشین که هلاک شوی، ایمن وقتی شوی که با ایمان به خاک شوی.۱


۱. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج ۱، ص ۲۰۱.

خود را از میان برداشتن

توصیه ای دوست! از تو تا خدا راهی نیست، و اگر هست، راه تویی؛ خود را از میان بَردار تا راه نماند و به یقین بدان، که مُلک هستی از آنِ خداست.

یک قدم بر نفس خود نِه، دیگری بر کوی دوست

هر چه بینی، دوست بین، با این و آنت کار نیست۱

***

چون تو از بودِ خویش گشتی نیست

کمر جهد بند و در ره ایست

چون کمربسته ایستادی۲ تو

پای بر فرقِ دل نهادی تو

تاج اقبال بر سر دل نه

پای اِدبار بر خور و گِل نه۳

نیایش الهی، مرا به قضای خویش راضی کن و به عنایت خود خرسند، از هوای نفس دور دار و در شریعت دربند.۴

جمله نغز قدم بر هوا۵ نِه تا بر هوا رَوی، قدم بر آبروی نفس نِه تا بر روی آب روی.۶


۱. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۱۳۸.

۲. کمربسته ایستادن: کنایه از آمادگی.

۳. پای ادبار بر خور و گِل نهادن: به خوردن و خواست های جسمانی توجه نداشتن و آنها را خوار گرفتن است و کسی که چنین کند گویی بر سر دل خویش تاجی از اقبال نهاده است. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۱۸.

۴. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج ۱، ص ۳۸۰.

۵. هوا: هوای نفس.

۶. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج ۱، ص ۱۲۰.

گذر از خود برای خدا

حکایت شبی بایزید بسطامی گفت: الهی راه به تو چگونه است؟

جواب آمد: تو از راه برخیز که رسیدی؛

چون به مطلوب رسیدی، طلب نیز حجاب راه بود، ترکش واجب باشد.

گفتم ملکا تو را کجا جویم من

وز خلعت تو وصف کجا گویم من

گفتا که مرا مجو به عرش و به بهشت

نزد دل خود که نزد دل پویم من۱

تا از خودپرستی فارغ نشوی، خداپرست نتوانی بودن؛ تا بنده نشوی، آزادی نیابی؛ تا پشت به هر دو عالم نکنی، به آدمیت نرسی؛ و تا از خود نگریزی به خود در نرسی؛ و اگر خود را در راه خدا نبازی و فدا نکنی مقبول درگاه نشوی؛ و تا پشت پای بر همه نزنی و پشت بر همه نکنی کامل نشوی و به جمله راه نیابی؛ و تا فقیر نشوی غنی نباشی؛ و تا فانی نشوی باقی نباشی.۲

از تو تا دوست نیست ره بسیار

ره تویی سر به زیر پای درآر۳


۱. مرا نزد دل خود بجوی که جولانگاه من دل است. تمهیدات، ص۲۴.

۲. همان، صص۲۶ و ۲۵.

۳. به ـ اصلاح ـ خود مشغول شو. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۴۸.

راه خدا

  • توصیه ای عزیز، بدان، که راه خدا نه از جهت راست است و نه از جهت چپ، و نه بالا و نه زیر، و نه دور و نه نزدیک؛ راه خدا در دل است، و یک قدم است: «دَعْ نفْسَک و تَعال؛ نفْست را رها کن و پیش آی».۱
  • چون گذشتی ز عالم تک و پوی
  • چشمه زندگانی آنجا جوی
  • اجل آمد کلید خانه راز۲
  • در دین بی اجل۳ نگردد باز
  • تا بود این جهان، نباشد آن۴
  • تا تو باشی نباشدت یزدان۵
  • ۱. تمهیدات، ص۹۲.
  • ۲. کلید خانه اسرار، کشتن نفْس است.
  • ۳. منظور منیت خود را کنار گذاشتن است نه اجل محتوم.
  • ۴. منظور از «آن»، آن جهان است.
  • ۵. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، صص ۲۷و ۲۸.

·


مبارزه با منشأهای آفات

نکته بیشتر آفات که از نفس پدید آید از خفتن و خوردن و پوشیدن است؛ و انسان چون سیر بخورد کاهل شود، از وی عبادت نیاید. و چون بسیار خسبد کنْد شود از وی خلوت نیاید؛ و چون جامه فاخر پوشد چابکی اش برود و از وی خدمت نیاید.۱


۱. صوفی نامه، صص ۵۷ و۵۹.

مهار کردن شهوت

حکمت حکیمی گفت: ایزد تعالی فرشتگان را عقل داد بی شهوت، و ستوران را شهوت داد بی عقل، و آدمیان را شهوت داد با عقل. هر آن کسی که عقل وی شهوت او را غلبه کند او بهتر از فریشتگان باشد. و هر آن کسی که شهوت وی مر عقل او را غلبه کند؛ او بدتر از ستوران باشد.۱


۱. خردنامه، ص ۱۰۲.

بند نهادن بر نفس

تا گَزَنده بُوی، گُزیده نه ای

تا درنده بُوی رسیده نه ای

بند بر خود نهی، گُزیده شوی

پای بر سر نهی رِسیده شوی۱


۱. رسیده شوی: کامل شوی. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۵۴.

مخالفت با نفس

جمله نغز معاملت با خود به خلاف،۱ با خلق به انصاف، با حق به اعتراف.۲


۱. منظور، مخالفت با نفس است.

۲. منظور، اعتراف به گناهان است. صد میدان، ص ۲۶و۲۷.

مبارزه با وسوسه های نفسانی

حکایت

بود پیری به بصره در، زاهد

که نبود آن زمان چون او عابد

گفت هر بامداد برخیزم

تا از این نفس شوم، بگریزم

نفْس گوید مرا که هان ای پیر

چه خوری بامداد؟ کن تدبیر

باز گوید مرا که تا چه خورم؟

منْش۱ گویم که مرگ و درگذرم

گوید آنگاه، نفْسِ من با من

که چه پوشم؟ بگویمش که کفن

بعد از آن مر مرا سؤال کند

آرزوهای بس محال کند

که کجا رفت خواهی ای دل کور؟۲ ج

منش گویم خموش، تا لبِ گور

تا مگر بر خلاف نفْس نفَس

بتوانم زدن ز بیم عَسَس۳

بَخ بَخ۴ آن را که نفْس را دارد

خوار، و در پیش خویش نگذارد۵


۱. منْش: من به او.

۲. ای کوردل به کجا خواهی رفت.

۳. عسس: نگهبان، داروغه.

۴. بَخ بَخ: مرحبا، آفرین.

۵. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۱۸۲.

توسل؛ راه رهایی از نفس

نیایش

که رساند به من سخن جز تو!

که رهاند مرا ز من جز تو!

نخری رنگ و بوی و دمدمه۱ تو

زین همه وارهانم ای همه تو۲

عجز و بیچارگی و ضعف خری

نخری سستی و خری و تری۳


۱. دمدمه: فریب.

۲. ای کسی که همه چیز تویی.

۳. خری و تری: حماقت و ناخوشی. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۷۰.

سوزاندن نفس

توصیه هیزم تویی و مِهرِ او آتش، آتش در هیزم زن و بنشین خوش. اگر روزی بوی سوزش خویش بشنوی، نخواهی که به جز آن بوی هیچ بویی شنوی.۱


۱. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج ۱، ص ۴۶.

مراقبه، محاسبه و تفکر


مراقبت از خود

حدیث امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کسی محافظت کند قلبش را از غفلت، و نفْسش را از شهوت، و عقلش را از نادانی، نام او در دفتر بیداران وارد می شود. همین طور هر کس محافظت کند عملش را از هواپرستی، و دینش را از بدعت، و مالش را از حرام، پس او از گروه صالحان است».۱

حکمت بر خویشتن ستم مکن تا خدای تعالی ستم از تو باز دارد.۲


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص ۳۳.

۲. نصیحه الملوک، ص ۱۰۱.

حساب کشی از نفس

حدیث و نکته پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: «زِنُوا اَنْفُسَکم قَبْلَ اَنْ تُوزَنُوا و حاسِبُوا اَنْفُسَکم قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا؛ خودتان را بسنجید پیش از آنکه شما را بسنجند و از خود حساب بکشید پیش از آنکه از شما حساب کشند.» پس بنده هر دم خویشتن را بباید سنجیدن، تا شکر نعمت های خدای ـ تعالی ـ چگونه گزارده است و فرمان وی چگونه به جای آورده است و از نهی های وی چگونه دور است؛ و جماعتی چنین گفتند که میزان، ظاهر و باطن است، هرگاه که ظاهر با باطن یکی است ترازو درست است و اگر مخالف آمد کار با خطر است. و جماعتی اندر باب ترازو اشارت کردند به ترازوی دنیا که بنده باید داد دهد و داد ستاند.۱


۱. شرح التعَرُّف، ج ۲، ص ۵۳۰.

اهمیت محاسبه

حکمت ای عزیز، در خبر است که هیچ کس از متقیان و رستگاران نیست تا آن گاه که به حساب نفس خود نپردازد و خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنی خود را بداند که از کجاست و چراست و چه مقدار است.۱

حکایت ابن الصمّه از بزرگان بوده است. حساب عمر خویش بکرد، شصت سال بود، و حساب روز بگرفت، بیست و یک هزار و پانصد روز بود. گفت: «آه! اگر روزی یک گناه بیش نیست، از بیست و یک هزار و پانصد گناه چون وا رهم! خاصه که روزهایی بوده است که هزار گناه بوده است.» پس بانگی بکرد و بیفتاد، فرا رفتند تا بگیرندش، مرده بود. ولیکن آدمی بدان دلیل آسوده خاطر است که حساب خویش برنمی گیرد، اگر به هر گناهی که بکند سنگی در سرای خویش افکند به مدتی اندک سرای پر سنگ شود.۲


۱. حُسن دل، ص ۱۳۱.

۲. کیمیای سعادت، ج ۲، ص ۴۹۳.

زمان محاسبه

توصیه بنده را به آخر روز، وقت خفتن، ساعتی باشد که با نفس خویش حساب تمام روز بکند تا سرمایه از سود و زیان جدا شود. و سرمایه، واجبات است و سود، مستحبات و زیان گناهان و نافرمانی ها. و چنان که با شریک حسابِ دقیق کند تا بر وی غبن نرود، باید که با نفس خویش احتیاط بیش کند، که نفْس، دزد و مکار و بسیار حیلت است و غرض خویش در نزد تو طاعت نمایاند تا پنداری که آن سود است، ممکن است که زیان باشد، بلکه در همه حلال ها باید که حساب باز خواهد، که «چرا کردی و برای چه کردی؟» پس اگر تاوان بیند بر نفس خویش، غرامت از وی طلب کند.۱


۱. همان.

عبرت گیری، ثمره تفکر

حدیث امام صادق علیه السلام فرمود: «عبرت بگیر از آنچه از دنیا گذشته است، آیا چیزی از آن برای کسی مانده است، یا کسی از شریف و حقیر و غنی و فقیر و دوست و دشمن در دنیا جاوید مانده است؟ پس آنچه در آینده در دنیا روی می دهد به گذشته شبیه تر است از آب به آب».

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «کافی است مرگ برای پندگیری، و عقل برای راهیابی، و تقوا برای توشه، و عبادت برای اشتغال، و خدا برای اُنس گیری و قرآن برای بیان».۱


۱. همان، ص ۷۱.

صبر و بردباری


ماهیت و جایگاه صبر

تمثیل صبر جایی بود که جنگ بود، و جنگ جایی بود که دو لشکرِ مخالف بُوَند: یکی از خیل ملائکه و یکی از خیل شیاطین، که در سینه آدمی جمع اند. پس اول قدم در راه دین، مشغول شدن است بدین جنگ؛ زیرا صحرای سینه را لشکر شیاطین در کودکی فرو گرفته اند، و لشکر ملائکه به نزدیک بلوغ پدید آیند. پس تا بر لشکر شهوت غلبه نکند به سعادت خویش نرسد، و تا جنگ نکند و در جنگ صبر نکند، غلبه نتواند کرد.۱


۱. کیمیای سعادت، ج ۲، ص ۳۴۷.

اهمیت صبر

نکته گزاردن هیچ طاعت و بگذاشتن هیچ معصیت، بی صبر صورت نمی گیرد.۱


۱. همان، ص ۳۴۳.

فواید صبر

تمثیل فواید صبر به شرح حاجت ندارد. گواه این سخن آن است که از انواع میوه ها هر چه بر شاخ صبورتر است، از سلامت بهره مندتر. و هر چه در بیرون آمدن به شتاب تر است، همواره از سرما در خطر باشد.۱


۱. مکارم اخلاق، ص ۱۰۸.

انواع صبر

نکته بدان، که بنده اندر همه اوقات از چیزی خالی نبود که موافق هوای وی بود یا مخالف هوای وی، و در هر حال وی را به صبر نیاز بود.۱

اما آنچه موافق هوای وی بود، همچون: مال و نعمت و جاه و تندرستی و زن و فرزندِ صالح و…، و صبر در هیچ حال از این مهم تر نیست… و صبر در نعمت، آن بوَد که دل بر آن نبندد و شادی بسیار نکند بدان، و بداند که امانت است و زود از وی بخواهند گرفتن؛ بلکه باید آن را نعمت نداند، که شاید آن، سببِ نقصان درجاتِ وی بوَد در قیامت. پس به شکر آن مشغول بود تا خدای ـ تعالی ـ از مال و از تندرستی و از هر نعمت که دارد بدهد، و اندر این، هر یکی، به صبری حاجَت بود.

اما آن احوال که موافق هوای نفس وی نبوَد، سه نوع است: یکی آن که به اختیار وی بوَد، همچون: طاعت و ترک معصیت؛ و دیگر آن که به اختیار وی نبوَد، همچون: بلا و معصیت؛ و دیگر آن که اصل به اختیار وی نبود ولیکن وی را در دفع آن اختیار بوَد، همچون: برنجانیدن مردمان…. و در هر طاعتی به صبر حاجت بوَد، در اولِ آن و در میان آن و در آخر آن. اما اول آن که اخلاص در نیت حاصل کند و ریا از دل دور کند و این صبری دشوار بود. و دیگر آن که در میانه صبر کند به شروط و آداب آن، تا به هیچ چیز آمیخته نکند، و اگر در نماز بود از هیچ سوی ننگرد و از هیچ چیز پروا ندارد از دنیا. و اما پس از عبادات، صبر کند از ریا و باز گفتن با مردمان که چه کردم و صبر کند از غرور ورزیدن بدان.

و اما معصیت ها؛ شک نیست که دست بداشتن از آن، جز به صبر ممکن نیست، و هرچند شهوت قوی تر آن معصیت آسان تر. و از آن است که، صبر از معصیتِ زبان، دشوارتر است؛ که زبان جنبانیدن آسان تر است، و چون بسیار گفته آید، عادت شود و عادت، به اخلاق سرشته گردد. و یکی از لشکرهای شیطان عادت است، و بدین سبب زبان در غیبت و دروغ و ثنا بر خویشتن و عیب جویی از دیگران و امثال این روان باشد.

و در یک کلمه که بر زبان آید و مردمان را از آن عَجب آید و بپسندند، در صبر کردن از آن رنج بسیار بوَد؛ و معمولاً با آمیختن با مردمان ممکن نگردد، مگر به گوشه نشینی از آن سلامت جوید.

اما نوع دوم آن بود که بی اختیار وی بوَد، همچون: رنجیدن از مردمان به دست و زبان؛ ولیکن وی را در مجازات اختیاری هست، که به صبر تمام حاجت آید تا زمانی که مقابله نکند، یا در مجازات حد نگه دارد. …

اما نوع سوم که اول و آخر آن در اختیار تو نیست، مصیبت است، همچون: مرگ فرزند و هلاک مال و تباه شدن اندام ها چون چشم و گوش و دست و بلاهای آسمانی، هیچ صبر با ثواب تر از این نیست… و گریستن یا به دل اندوهگین شدن از فضیلت صبر نکاهد، بلکه ثواب آن آنگاه کاسته شود که بانگ کند و جامه بدرد و شکایت بسیار کند.۲


۱. کیمیای سعادت، ج ۲، ص ۳۴۹.

۲. کیمیای سعادت، ج ۲، صص ۳۴۹ـ۳۵۳.

ارکان صبر

نکته صبر را سه رکن است: یکی بر بلا، و دوّم از معصیت؛ و سیم بر طاعت.

صبر بر بلا به وجود دوستان می توان کرد… و صبر از معصیت به ترس می توان… و صبر بر طاعت به امید می توان.۱


۱. صد میدان، ص ۲۲.

بلای حق و جفای خلق

توصیه هرکه همنشینی حق ـ تعالی ـ خواهد، بر دو چیز دل بباید نهد، بلای حق و جفای خلق. و اگر طاقت ندارد گِردِ در حق ـ سبحانه و تعالی ـ نباید گشت.۱


۱. شرح التعرف، ج ۱، ص ۸۷.

زهد

معنای زهد

حدیث امام صادق علیه السلام فرمود: «زهد کلید در آخرت و نجات از آتش است. زهد ترک کردن هر چیزی است که تو را از خدا باز دارد، و اینکه بر این ترک کردن افسوس نخوری، و در این ترک دچار خودپسندی نشوی، و نباید این کارِ تو برای آن باشد که برایت گشایشی حاصل شود، و برای آن نیز به دنبال ستایش دیگران نباشی، و غرضی از کارَت نداشته باشی، بلکه در این ترک کردن، آرامش، و در ترک نکردنش آفت را مشاهده کنی».۱


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص ۸۵.

حقیقت زهد

حکمت فُضَیل عیاض گفت: زهد اندر دنیا یک آیت است.

«لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ؛۱ اندوه مخورید بدانچه از شما برود؛ زیرا از دست رفتن دنیا به اندوه نیرزد، و شادی مکنید بدانچه به شما آید؛ زیرا آمدنش به شادی نیرزد».۲


۱. حدید: ۲۳.

۲. گزیده در اخلاق و تصوف، ص ۲۲۲.

زهد حقیقی

نکته

هزار ساله ره است از تو تا مسلمانی

هزار سال دگر تا به شهرِ انسانی۱

طالب سعادت آخرت باید در دل از جاه و مال دنیا بی رغبت باشد، نه آن که به زبان و گفت وگو زاهد و به دست و پا و دندان بگیرد.۲


۱. انسانی: انسانیت.

۲. حُسن دل، صص ۱۲۸و ۱۲۹.

ماهیت زهد

نکته نخستین قدم در اسلام ترک زیادت هاست، و حقیقت زهد ترک زیادت هایی است که مانع دین است.۱


۱. مناقب الصّوفیه، ص ۴۳.

زاهد حقیقی

نکته زاهد کسی است که برگزیند: آخرت را بر دنیا، ناچیز دیدن خود را بر خودبزرگ بینی، کوشش را بر تن آسایی، گرسنگی را بر پُرخوری، و عافیت آینده را بر دردسر فعلی، و یاد خدا را بر غفلت. زاهد کسی است که در دنیا زندگی می کند امّا قلبش در آخرت است.۱


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص ۸۵.

راه زهدورزی

توصیه زهد را تخمی است که آن را بباید کشت، و آن کوتاهی آرزوها است که همه رنج ها به آدمی از درازی آرزو می رسد. چون آرزو کوتاه شد، طمع ها کنار رود، و رنج ها از وی بیفتد. کوتاهی آرزو نه به کوشش حاصل می شود و نه به رنج بردن الّا آنکه حق ـ تعالی ـ یقینی در دل نهد، تا آن کس داند که پرورنده و روزی دهنده، قدری و قوَّتی دارد که به هیچ محتاج نیست، و هر کسی را اَجَلی نهاده است که چون رسد، تأخیر نپذیرد. چون این یقین حاصل آید، میخ آرزوها برکنده شود، و درِ زهد بر آن کس گشاده شود.

حکایت ابوبکر ورّاق را از زهد پرسیدند، گفت: سه حرف است «زا» و«ها» و «دال». «زا» ترک زینت است، و «ها» ترک هوای نفس، و «دال» ترک دنیا. و هوای نفس از این هر دو عظیم تر است؛ که در طلب دنیا، زینت هوای نفس است، چون هوای نفس سوخته شد نه زینت به کار آید، نه دنیا. و چون هر دو در دل سرد شود، زهد پیدا آید.۱


۱. مناقب الصوفیه، ص ۴۴.

زهد مقدمه یقین

حکمت بوعثمان حیری گوید: یقین، اندوه فردا نابردن است.

… ذوالنّون گوید: یقین، دعوت کند به کوتاهی آرزوها، و کوتاهی آرزوها به زهد، و ثمره زهد حکمت است.

جنید گوید: از سَری سَقْطی شنیدم که گفت: یقین، آرام گرفتن بوَد آنگه که ارادت در دلت پدید آید، از آن که دانسته باشی که حرکت تو هیچ منفعت نکند تو را، و هر چه بر تو قضا کرده اند، از تو باز ندارد.۱


۱. همان، ص ۷۸.

نعمت فقر

نکته ای دوست، توانگر بعد از چندین سال که زحمت های گوناگون به سبب توانگری کشیده باشد و در بلاها و فتنه ها افتاده باشد، آن گاه به یقین می داند که توانگری محنتی۱ بزرگ و درویشی نعمتی عظیم است.۲


۱. محنت: گرفتاری.

۲. انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل)، ص ۱۲۰.

نعمت بی چیزی

حکمت ای دوست! بی چیزی نعمتی عظیم، و توانگری محنتی عظیم است.

امّا مردم نمی دانند که درویشی نعمت است؛ از درویشی می گریزند و در توانگری می آویزند. و به این سبب در دنیا در بلاها و فتنه ها می افتند و در آخرت به عذاب های گوناگون گرفتار می شوند.۱


۱. همان، ص ۱۱۹.

درویشی یا توانگری

حکمت ای دوست! پیغمبر ما صلی الله علیه و آله درویشی اختیار کرده است؛۱ از جهت آنکه خاصیت های درویشی و خاصیت های توانگری را دیده و شناخته است. و به امت می گوید: هر که در دنیا و آخرت، راحتی و آسایش می خواهد، باید که درویشی اختیار کند، و هر که در دنیا و آخرت پراکندگی، بلا و عذاب می خواهد توانگری اختیار کند. درویشی یک عیب دارد و هنرهای بسیار، و توانگری یک هنر دارد و عیب های بسیار. اما آن یک عیبِ درویشی، ظاهر است و هنرهایش پوشیده، و آن یک هنر توانگری ظاهر است و عیب هایش پوشیده؛ مردم آنچه ظاهر است، می بینند و آنچه پوشیده است، نمی بینند.۲


۱. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: الفقر فخری؛ فقر افتخار من است.

۲. همان، صص ۱۱۹و۱۲۰.

تقوا


اهمیت تقوا

حکایت

در مناجات با خدا موسی

گفت: ایا کردگار و یا مولی!

از هر آنچ۱ آفریدی از هر لَون۲

چیست بهتر ز خُلق ها در کون۳؟

گفت کز خُلق ها ایا موسی

نیست بهتر به عالم از تقوا

سر هر طاعتی یقین تقوا است

متّقی شاه جنّه المأوی است۴


۱. آنچ: آنچه.

۲. لون: رنگ، نوع.

۳. کون: هستی، وجود.

۴. جنه المأوی: بهشت که جایگاه نیکوکاران است. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص ۱۸۷.

وجوه تقوا

حدیث امام صادق علیه السلام فرمود: «تقوا بر سه گونه است:

ـ تقوا برای خدا و در راه خدا؛ و آن ترک کارهای حلال است چه رسد به کارهایی که حلال بودن آن مبهم باشد؛ یعنی ممکن است غیر حلال باشد، که این تقوای برگزیده ترین نیکان است.

ـ تقوا از خدا؛ و آن ترک کارهایی است که حلال و غیر حلال بودن آن مبهم است، چه رسد به کارهای حرام، که این تقوای خاص است.

ـ تقوا از ترس آتش و عذاب؛ و آن ترک حرام است، و این تقوای مردم عام است.

تمثیل و تقوا مثل آبی در نهری جاری است، و مثال این طبقات سه گانه در تقوا مَثَلِ درختانی است از هر رنگ و شکل که در اطراف این نهر روییده اند، و هر درختی از آب این نهر به اندازه قابلیت و طعم و لطافت و وضع خود بهره می برد».۱


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص ۱۴۱.

پرهیز از دنیا

حکایت یکی از کارگزاران خلیفه ای بسیار به جمع آوری مال دنیا حریص بود. خلیفه به او نوشت: مانند چهارپا مباش که تنها می چَرَد و به دنبال فربهی خویش است. در حالی که نمی داند که هلاک او در فربهی اوست!۱


۱. گنجینه لطایف (بازنویسی لطایف الطوایف)، صص ۳۷و۳۸.

وَرَع۱


۱. وَرَع: پرهیزکاری.

تعریف ورع

نکته ورع پرهیزیدن است از ناپسند و از افزون خواهی و دوری کردن از خاطرپریشانی به جهت دنیا.۱


۱. صد میدان، ص ۲۶.

حقیقت ورع

نکته حقیقت ورع آن است که هر چه دل نپسندد، دست از آن کوتاه کند، و هر چه مشکوک است خود را از آن باز گیرد.۱

حکایت آورده اند که روزی جماعتی از بزرگان در خانه ای مهمان بودند. خواستند که نامه ای نویسند و دوستی را فرا بخوانند و صاحب خانه بیرون رفته بود. نامه ننوشتند و گفتند: شاید که صاحب خانه مرده باشد و این دوات و کاغذ وارث را باشد، و روا نباشد ما را از این دوات و کاغذ چیزی نبشتن.۲

حکایت حاتم اَصم را پرسیدند که هیچ کس تو را به سخنی خاموش کرده است؟ گفت: بلی عیالم مرا خاموش کرده است، آن گاه که او را گفتم: به حج خواهم رفت، نفقه چند خواهی تا کنار بگذارم؟ گفت: چندان که زندگانی من است بگذار. گفتم: زندگانی تو به من نیست. گفتا: روزی هم به تو نیست! چون برفتم زنان او را پرسیدند که حاتم تو را نفقه چه داد تا بازگشتن؟ گفت: من حاتم را روزی خواره دانم نه روزی دهنده، و روزی ده من و او خدای ـ عزّوجلّ ـ است.۳


۱. رساله القدس، ص ۳۴.

۲. شرح التعَرُّف، ج ۳، ص ۱۱۰۷.

۳. گزیده در اخلاق و تصوف، ص ۱۱۵.

اصول ورع

نکته اصل ورع، پیوسته حساب کشیدن از نفس، راستگویی در سخن، صفا در معاملات، بیرون رفتن از هر شبهه ای، پرهیز از هر چیزی که در مورد آن شکی هست، دوری از امر بی فایده، نگشودن درهایی که راه بستن آنها دانسته نیست، مجالست نکردن با کم خردان، همنشینی نکردن با کسی که دین خود را خوار و خفیف می دارد، مخالفت نکردن با عملی که نه قلب آن را تحمّل می کند و نه از کسی می شود فهمید، و قطع رابطه با کسانی است که رابطه خود را با خداوند بلندمرتبه قطع کرده اند.۱

نکته انسان پرهیزکار به سه اصل محتاج است:

۱. چشم پوشیدن از خطاهای مردم؛

۲. نپرداختن به عیوب مردم؛

۳. یکی بودن ستایش و بدگویی مردم نزد او.۲


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، صص ۸۹ و۹۰.

۲. همان، ص ۸۹.

دوام ورع

نکته حقیقت ورع، احتیاط است از مشتبهات،۱ و قناعت است به اندکی از حلال، و دور بودن از همه آفات، و ترک شهوت رانی. و پایداری ورع به احتیاط و قناعت است.۲


۱. مشتبهه: آنچه حلال یا حرام بودن آن قطعیت ندارد.

۲. صوفی نامه، ص ۹۳.

طهارت


انواع طهارت

روایت روایت کردند از امیرالمؤمنین علی علیه السلام که گفت: مؤمن را به پنج طهارت حاجت است: اوّل طهارت به آب یا تیمم به خاک، دوم طهارت زبان از دروغ و غیبت، سوم طهارت دل از حسد و خیانت، چهارم طهارت شکم از حرام و شبهت، پنجم طهارت بدن از پوشش حرام.۱


۱. گزیده در اخلاق و تصوف، ص ۳۹.

نکوهش بدبویی دهان

روایت اَنَس را پرسیدند که چه شنیدی از رسول خدای صلی الله علیه و آله، در حق کسی که پیاز و سیر و چیزهای بوی ناک خورد؟ انس گفت رسول خدا فرمود: هر که از آن خورد از مسجد بپرهیزد تا آن بوی زائل شود، تا مسلمانان را از بوی او رنج نرسد. حرام نکرد، امّا از آمدن به مسجد نهی کرد مادام که با آن بوی بُوَد، چون بوی را زائل کند اجازت است.۱

لطیفه بیماری در شُرُف موت بود. شخصی که از دهانش بوی بد می آمد بر بالین بیمار نشسته بود، سر به نزدیک او می برد و تلقین شهادت می کرد و بر صورت او نفس می زد. هر چند بیمار صورت خود را برمی گرداند آن گَنده دهان سرش را به بیمار نزدیک تر می بُرد. چون بیمار به تنگ آمد گفت: ای عزیز می گذاری که من راحت و خوش و پاکیزه بمیرم، یا می خواهی که مرگ مرا به هر چه ناپاک تر است آلوده کنی؟

در جهان اهل فضل نایابند

گوش بر هر فضول۲ نتوان کرد

هر که بوی ریا دهد ز لبش

نفسش را قبول نتوان کرد۳


۱. همان، ص ۱۱۳.

۲. فضول: در اینجا یعنی یاوه گو.

۳. بازنویسی بهارستان جامی، ص ۱۲۳.

اهمیت مسواک زدن

حدیث امام صادق علیه السلام از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مسواک کردن پاک کننده دهان و موجب رضایت خداوند است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر مسواک کردن تأکید می کرد.

در مسواک کردن منافع ظاهری و باطنی بسیار است که قابل شمارش برای شخص اندیشمند نیست».۱


۱. چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص ۵۱.

درس گرفتن از مسواک

تمثیل هرگاه مؤمن مسواک می کند و آن را بر گوهر صاف دندان هایش می کشد، فساد و دگرگونی از دندان ها زائل شده، دندان ها به حالت اولیه خود برمی گردد. همین طور خداوند قلب آدمی را پاک و صاف خلق کرده است و غذای آن را ذکر و اندیشه و ترس از خدای و تعظیم خدای قرار داد و آنگاه که این قلب صاف در اثر خوردن غذاهای غفلت و تیرگی آلوده شود، باید آن را با توبه صیقل دارد، و لازم است پاک کردن آن با آب توبه و زاری تا قلب به حالت اول و گوهر اصلی اش باز گردد.۱

تمثیل همان طور که آلودگی های دندان هایت به طعام و خوراک را با مسواک زائل می کنی، زائل کن پلیدی های گناهانت را با زاری کردن به درگاه خدای و خشوع و شب زنده داری و استغفار در وقت سحر، و پاک کن به کلّی برای خدا ظاهرت را از نجاست ها و باطنت را از تیرگی های مخالفت با اوامر الهی و ارتکاب کارهای ناپسند.۲


۱. همان، ص ۵۲.

۲. همان، ص ۵۱.

آداب اصلاح سر و صورت

توصیه بدان که در محاسن۱ ده چیز مکروه است:

اول ـ خضابِ۲ سیاه کردن؛ که در خبر آمده است که این خضابِ اهل دوزخ است، و خضاب کافران است. و اول کسی که این خضاب کرده، فرعون بوده است. ابن عباس روایت می کند که رسول صلی الله علیه و آله گفت: در آخرالزمان قومی باشند که خضاب سیاه کنند، و ایشان بوی بهشت نشنوند. در خبر است که بدترینِ پیران آنان اند که خویشتن را به جوانان مانند کنند، و بهترین جوانان آنان اند که خویشتن را به پیران مانند کنند؛ و به سبب این نهی است که این مکری است به مقصودی فاسد.

دوم ـ خضاب به سرخی و زردی است؛ و این اگر جنگجویان کنند تا کافران بر ایشان گستاخ نشوند و به چشم ضعیفی و پیری بدیشان ننگرند، این سنت بود. و بدین غرض، بعضی از علما نیز چنین خضاب کرده اند. اما اگر این غرض نباشد هم پنهان کردن بود، و روا نباشد.

سوم ـ سپید کردن محاسن به گوگرد تا پندارند که پیر ش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.