پاورپوینت کامل درد پسندیده ۵۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل درد پسندیده ۵۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درد پسندیده ۵۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

---

بخشی از متن پاورپوینت کامل درد پسندیده ۵۵ اسلاید در PowerPoint :

>

موهبت درد

نکته ـ راهی که سالک بادرد، یک روز قطع کند، سالک بی درد، یک ماه قطع نکند، و در هر عصری یک اندوهگین باشد که همه عالم در پناه درد او بگذرند.۱

بار عَنا و کوله بار عنایت

بار عنا۲ کش به شب قیرگون

هر چه عنا بیش، عنایت فزون

ز اهل وفا هر که به جایی رسید

بیشتر از راه عنایی رسید

نُزل عنا عافیت انبیاست

و آنچه تو را عافیت آمد بلاست

زخم بلا مرحم خودبینی است

تلخی می مایه شیرینی است

در عقب رنج بسی صحتست

شحنه غم پیش رو راحتست

چرخ نبندد گرهی بر سرت

تا نگشاید گره ای دیگرت

شاد از آنم که در این دِیر تنگ

شادی و غم نیز ندارد درنگ

انجم و افلاک به گشتن درند

راحت و محنت به گذشتن درند

شاد از آنم که دل من غمیست

کامدن غم سبب خرمیست

مرد به زندان شرف آرد به دست

یوسف ازین روی به زندان نشست

هیچ کس آبی ز هوایی نخورد

کز پس آن آب قفایی نخورد

از پس هر شامگهی چاشتیست

آخرِ برداشت فروداشتیست۳

بلای محبت الهی

نکته ـ محبّت گُل است و بلا خار وی، کدام طالب است که نیست افگار وی؟ هرکه را گُل پسند آید از خارش کی گزند آید؟ عاشق کشتن رسم این درگاه است.

محبّت و محنت قرینه اند محنت و محبّت دیرینه اند. کیمیای محبّت رایگان نیست هر چند بلاست به جان گران نیست. هزار جان باید که برای دوست بذل کنی، با هوای دوست بلای دوست خوش است اگر همه خون و آتش است.

گر بر سر من خار بلا بارانی

باران تو را دوخته ام بارانی

***

آزار و جفا و حیله ها خوی تو است

عاشق کشتن رسم سر کوی تو است

هر روز جفا کنی و عُذر آغازی

عذر تو عذار عنبرین بوی تو است۴

بلای دوست

نکته ـ محبّت باغیست پُر ریاحین و بر جویبار نزهتِ او صد هزار نامرادی و ناکامی رسته، دلِ محبّ، بیدار است و دیده عاشق گهربار است. بلا بر دوستان او موکل است. ایشان را می راند تا به دوست رساند. بلا نیکو بُوَد چون بلا از او بُوَد.۵

ای آمده برای وصال نگار خویش

نشنوده ای که عشق سراسر بلا بود

پروانه ضعیف کند جان و دل نثار

تا پیش شمع یک نفس او را بقا بود۶

بلا یا عطا

نکته و نیایش ـ بلا از دوست عطاست و از عطا نالیدن خطاست، بلایی که تو را مشغول کند بدو به از عطایی که تو را مشغول کند از او، بلاکش باش نه بلا برنهنده، تحتِ حکم باش نه حکم کننده.

محبّت در بزد، محنت جواب داد من غلام آن کسم که خوش آمد فرا آب داد، دست در عشق زدم هرچه بادا باد.

الهی، آنچه بر ما اراستی خریدیم و از هر دو جهان محبّت و جامه بلا را بریدیم و پرده عافیت دریدیم.

بستگان زنجیر بلای او با کسی آرام نگیرند و داغ زدگان شراب لقای او جز از دستِ لطف او جام نگیرند.۷

درد محبت

نکته ـ عزیز من! طرفه دردی باشد که در او همه داروها مندرج بود و دردی دارو نگردد، مگر درد محبّت، که صاحب آن درد، از این درد نخروشد و نقد درد خود را به هزار دارو نفروشد و چشم از دیدن غیر دوست چنان ببندد که کوردلان چنان تصوّر کنند که او کور است.۸

گرفتاری در عشق بهتر از فراغ خاطر در غفلت

نکته ـ بشنو بشنو، هشت بهشت به آدم دادند، در روز از او بگریخت امّا ذرّه ای از عشق بدو نمودند، ابدالآباد در او آویخت. آری زلّت۹ آدم از مشغولی عشق بود و گناه ابلیس از فراغ خاطر.

نَخْشَبی۱۰ از فراغ دل بیرون است

غم دل جز چراغ دل نبود

دل فارغ نشان بی کاری است

عاشقان را فراغ دل نبود۱۱

جام بلا برای «مقربان»

روایت ـ بشنو بشنو، وقتی فرماینده «حُمّی لَیلَهِ کفّارهُ سَنَهِ»۳۰ تبی محرّق داشت یکی دست به دست او نهاد و گفتن گرفت: یا رسولّ الله مثل این چنین تب هیچ کس را ندیدم، رسول| فرمود: چنانچه شرف و منزلت ما بیش از شرف و منزلت دیگران باشد محنت و رنج ما نیز سخت تر از محنت و رنج دیگران باشد.۳۱

نیایش ـ بر سر وادی دوستی بودن خوش است، در دوستی بلا کشیدن خوش است، بر دیده وری جام بلا چشیدن خوش است.۵۰

شادی به درد

نیایش ـ ملکا آنجا که پرسنده تویی، دردمند به درد شاد است، بنده در بندِ تو عزیزتر از آزاد است.۶۰

جمله نغز ـ دوستی او بلاست، من غلام آنکه به بلای او مبتلاست.۶۱

حکمت ـ بلا نیکو بود؛ زیرا که در میان، او بود.۸۰

درد سبب پختگی

برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز

بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز

روز اول رفت دینم در سر زلفین تو

تاچه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

ساقیا یک جرعه ای زان آب آتشگون که من

در میان پختگان عشق او خامم هنوز

نام من رفتست روزی بر لب جانان به سهو

اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز

در ازل را دست ما را ساقی لعل لبت

جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان

جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز

در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش

آب حیوان می رود هر دم ز اقلامم هنوز۹۰

درد دوست سبب مردی و فردی

نکته ـ نامرد مرد نگردد تا بی مراد نگردد، در این راه اگر بی مرادی مردی و اگر با دردی فردی و اگر بی دردی گردی.۱۰۰

سوز فراق

نکته ـ بریدن از او بزرگ تر از دوزخ است و پیوستن بدو خوش تر از بهشتِ او، جایی که حدیث دوستی رود جان کمینه آخریان بُوَد و دوزخ در جنب یکدمه آتش فراق کم از چراغ بُوَد در جنب هفت درک دوزخ. فراق میانِ ما چون آید که از فراق بوی خون آید؟!۱۰۱

نیایش ـ الهی، چون آتش فراق [داشتی] به آتش دوزخ چه کار داشتی؟!

الهی، تا سه چیز بشناختیم هول سه چیز از ما بشد: تا زهرِ فراق دوری از تو بشناختیم تلخی دوزخ فراموش شد، تا عیش صحبت با یاد و ذکر تو بشناختیم عیش بهشت فراموش شد، تا بهای نزدیکی قرب تو بشناختیم هول عرصات فراموش شد.۱۰۲

ابتلای معشوقان به بلا

وحی فرمود که به بندگانم بگو هرگاه با قضایم راضی نباشید و شکر نعمایم ننمایند و در بلایم صبر نکنند پس غیر من خالقی طلب دارند. مرویست از حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که انبیا به بلا شدیدترین از مردمانند بعد از آن اوصیا بعد از آن جمعی که مثل ایشان باشند و مؤمن موافق قدر اعمال حسنه خود به بلی مبتلا می گردد و هر که را دینش صحیح و عملش نیکو باشد بلایش مشتدّ بود و حق تعالی دین را محل راحت مؤمنان و عقوبات کافران نگردانیده کسی استخفاف دین نماید و ضعیف العمل باشد بلایش کمتر بود و بلا متوجه به مؤمن متقی، اسرع از نزول باران می باشد. منقول است از حضرت حسن مجتبی(ع) که فرمود از جدّ بزرگوار خود حضرت سید عالم صلی الله علیه و آله استماع نمودم که فرمود در بهشت درختی باشد که آن را بلوی نامند میوه آن از برای اهل بلا باشد و در روز قیامت از برای اهل بلا وضع دیوان ننمایند و میزان از برای سنجیدن اعمالشان نصب نکنند.

در خبر است از باقر علوم اولین و آخرین، خامس ائمه معصومین(ع) که به ولدش فرمود ای فرزندم کسی را که بلیه اش مکتوم و پوشیده بود به بلیه مردم مبتلا گردد و شکایت به جانب حق ربوبی نماید بر واجب تعالی باشد که او را از آن بلا عافیت بخشد و فرمود که باری تعالی به قدر محبت، بنده را به بلا مبتلا سازد. مرویست از حضرت شمس فلک رسالت و سرو چمن جلالت سلطان بارگاه نبوت والی خطه فتوّت صلی الله علیه و آله که به هرکه حق تعالی ارده اش به دخول بهشت تعلق گیرد او به جسدش مبتلا سازد و اگر آن بلیه، کفاره گناهانش گردید خوب و الاّ رزق را بر او تنگ نماید اگر به سبب آن کفاره گناهانش شد و الاّ قبض روح را به او دشوار سازد تا که رجوع به حق تعالی نماید از گناه بری باشد و استعداد بهشت به هم رسانیده داخل بهشت گردد و هر بنده را که اراده دخول دوزخ داشته باشد جسدش را صحیح و سالم ساخته و از پادشاه ایمنش سازد و آنچه به صدد مطالب درآمده اگر به آن فایز گردد خوب و الاّ موت بر او آسان گردد تا که چون رجوع به حق تعالی نماید از حسنه بری بود داخل دوزخ گردد در خبر آمده که حضرت ایوب نبی(ع) پیش از محنت چهل ساله در نعمت بود چهارصد شبان و غلام داشت. روزی جبرئیل(ع) نازل شد و گفت: ای ایوب چهل سال است که در نعمتی. این مسئله منقلب خواهد شد، توانگری به درویشی و تن درستی به بیماری مبدل خواهد گشت. ایوب گفت باکی نبود ما تن به قضا دهیم چون رضای او در آن بود:

گر پاره کنی ز فرق سر تا به قدم

موجود شوم ز عشق تو من ز عدم

جانی دارم فدای راه تو کنم

خواهیش به شادی کش و خواهیش به نعم

ایوب چند گاهی منتظر بلا می بود تا که روزی نماز بامداد بگذارد و پشت به محراب رسالت باز داد و دید و دل منتظر قضای الهی بود. ناگاه فریاد و زاری شبان برآمد. ایوب گفت: ای شبان چه واقعه روی داد. گفت سیلی از جانب کوه درآمد و گله را به جانب دریا فرو برد. شبان در حکایت بود که ساربان درآمد جامه چاک کرده، خاک بر سر می ریخت. ایوب(ع) گفت: ای ساربان چه قضیه افتاده؟ گفت: سمومی درآمد که اگر بر کوه زدی صحرا گردی و اگر بر ثری وزیدی ثریا کردی، بر شتران زد و همه را هلاک گردانید. مقارن این باغبان در آمد که یا ایوب صاعقه درآمد و جمله درختان را به سوخت. ایوب می شنید و حمد الهی بر زبان می راند ملازم آن پسرانش در