پاورپوینت کامل فصل پنجم: باغ عرفان (برگزیده متون عرفانی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فصل پنجم: باغ عرفان (برگزیده متون عرفانی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل پنجم: باغ عرفان (برگزیده متون عرفانی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل پنجم: باغ عرفان (برگزیده متون عرفانی) ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
>
سخنان شیخ شهاب الدین سهروردی[۱]
عالم جسمانی و روحانی
عالم جسمانی، ضدّ عالم روحانی است، چنانکه دنیا، ضدّ آخرت است.
و بدان که درنگ ما در این عالم، اندکی خواهد بودن.
و ما را اینجا نخواهند گذاشتن و هم چنان که آمدن ما به اختیار نبود، رفتن هم به اختیار، نخواهد بودن.
و بدان که این متاعی که اینجا می خیزد، لایق آن جا نیست، آن عالم را متاعی است خاص.
و آن چه از این عالم خیزد، هم اینجا خرج می توان کردن اما این عالم یک خاصیت دارد که متاع نیم کارانِ آن عالم اینجا تمام کنند.
خلیفه ی خدا
نفس [انسان] خلیفه ی خداست در زمین…
و قبیح باشد از خلیفه ی خدا که مُلک فانی وی سبب بطلانِ مُلک عالی دایمِ او باشد.
طاقت بارِ عشق
عشق اگرچه جان را به عالم بقا می رساند، تن را به عالم فنا، بازآرد. زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت.
عشق، یعنی محبّت به غایت رسیده
محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند و عشق خاص تر از محبّت است.
زیرا که همه عشقی، محبّت باشد، اما همه محبّتی، عشق نباشد و محبّت خاص تر از معرفت است، زیرا که هر محبّتی، معرفت باشد، اما هر معرفتی، محبت نباشد.
پس، اول پایه ی معرفت باشد و دوم پایه ی محبّت و سوم پایه ی عشق و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایه ی نردبان نسازد.
جمال و کمال
از جمله نام های حَسن، یکی جمال است و یکی کمال.
و در خبر آورده اند که: «انّ اللّه تعالی جمیلٌ و یحبّ الجَمال»
و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمالند و هیچ کس را نبینی که او را به جمال، میلی نباشد.
پس چون نیک اندیشه کنی، همه طالب حق اند و در آن می کوشند که خود را به حسن رسانند.
و به حسن که مطلوب همه است، دشوار می توان رسیدن، زیرا که وصول به حسن، ممکن نشود الا به واسطه ی عشق،
و هر عشق، هر کسی را به خود، راه ندهد.
و به همه جایی مأوا، نکند و به هر دیده ای، روی ننماید.
چشم بینای عشق
چون معلوم شد که عشق است که طالب را به مطلوب می رساند، جهد باید کردن که خود را مستعد آن گرداند که عشق را بداند و منازل و مراتب عاشقان بشناسد.
و خود را به عشق تسلیم کند و بعد از آن عجایب ببیند.
ذکر خدا
ای اهل مدینه ی فاضله! ذکر کنید پروردگار خود را به آوازهای بلند از روی تفخیم و تعظیم. چه تو را حُسن داده و طراوت بخشیده است.
ای مدینه! به نغمه سرایی درآر، به ذکر خدای بازارها و راه ها و کوچه ها و خانه های خود را.
سخنان شیخ سیف الدین باخرزی[۲]
مشکل عشق
دفترها در شرح عشق چون زلف معشوق و گلیم عاشقان سیه کردند. هنوز این نعره به گوش می رسد که:
مشکل عشقِ تو را تفسیر چیست؟ خواب سودای ما را تعبیر چیست؟[۳]
ارزش وقت
هرکس که دولتی یافت، از عزیزْ داشت وقت یافت.
و هر که وقت را عزیز ندانست، هیچ نیافت[۴]
حجاب های راه
دنیا مشغول است، ترک دنیا هم مشغولی است.
دنیا چه چیز است؟ پرده ی کشف است.
هر چیز که تو را از حضرت محجوب کند، دنیای توست
خواه آن چیز دنیا باشد، خواه عقبی.[۵]
ارزش مرد
مرد اگر به زمان، عزیز بودی، مرد است که هفتاد شب قدر بر وی گذشت و هیچ قدری اش به حاصل نشد.
و اگر مرد به مکان شریف شدی، ابوجهل را مادر در بطحای مکه زایید و موسی کلیم در کنار فرعون بزرگ شد.
خواص حضرت او، نه به مکان عزیزند و نه به زمان شریف اند.
زمان، چاکر ایشان است و مکان خادم ایشان است.[۶]
آرامش به حق
تا چند آرزو بَری که: ای کاش! من زمانِ فلان بزرگ را دریافتمی.
تا خدای، این آفتاب را در عالم سرگردان می دارد، این جهان از بندگان خاص او خالی نخواهد شد.
تو قدم در دامن همّت کش و با حق آرام گیر، تا همه به دَرِ تو آیند.[۷]
آزار به مخلوقات
درویشی با خرقه ی هزار میخی می رفت، سگی بر راه خفته بود.
آن درویش عصا بر آن سگ بجنبانید تا از راه برخیزد.
سگ برخاست.
ناگاه صدیقی صاحب ولایت، بر آنجا رسید.
آن سگ با آن صاحب ولایت به زبان آمد و گفت: شیخا! می باید که این خرقه ی هزار میخ، از این درویش، بیرون کشی که او لایق این خرقه نیست.
من اینجا خفته بودم. او در آمد و مرا برنجانید و مرا از حال خود پریشان کرد.[۸]
لطایف عرفانی در رساله ی قشیریه
در بابِ توبه
حقیقت توبه
قال اللّه تعالی: وَتُوبوا اِلی اللّه جَمیعا اَیها المؤمنون لَعَلکم تُفلحون (نور، ۳۱)
توبه، اول منزلی است از منزل های این راه (عرفان) و اوّل مقامی است از مقام های جویندگان و حقیقت توبه در لغت، بازگشتن بُود از نکوهیده ها بازِ آن چه پسندیده است از شرع و رسول صلی الله علیه و آله گفت: پشیمانی، توبه است.[۹]
شرایط توبه
گفته اند: شرط توبه تا درست آید، سه چیز است: پشیمانی بر آن چه رفته باشد از مخالفت، و دست بداشتن زلّت اندر حال و نیت کردن که نیز بازِ آن معصیت نگردد. از این ارکان چاره نیست تا توبه درست آید و این گروه گفتند: آن چه در خبر است که: پشیمانی توبه است، یعنی مَعظم ترین رکنی از وی، پشیمانی است.[۱۰]
سبب های توبه
توبه را سبب هاست و ترتیب ها و اقسام.
اول از آن، بیداری دل است از خواب غفلت و دیدن آن چه بر وی می رود از احوال بد بَرو… خبر است که اندر دل هر مسلمانی از محبّت خدای سبحانه و تعالی، واعظی است و خبری دیگر است که اندر تن، پاره ی گوشت است؛ چون او به صلاح بُود، همه ی تن به صلاح بُود و چون او به فساد بُود، همه ی تن به فساد بُود و آن دل است. چون به دل فکرت کند، آن چه بر وی رفته باشد از ناشایست ها، توبه اندر دل وی فرا دیدار آید و از [معاملت زشت] باز ایستد و حق او را مدد فرستد به عزم درست کردن و کارهای نیکو بر دست گرفتن و اسباب توبه را ساختن.[۱۱]
گر توبه کردی، بازآ
از استاد ابوعلی [دقّاق] شنیدم که یکی از مریدان توبه کرد و فَترتی (سستی) افتاد وی را و اندیشه می کرد که اگر وقتی توبه کنم، حکم من چگونه باشد؟ هاتفی آواز داد [و گفت: یا فلان] ما را طاعتی داشتی، شکرت کردیم، پس برگشتی، مهلتت دادیم، اگر باز آیی فرا پذیریم؛ مرد توبه کرد و بنشست.[۱۲]
توبه ی کامل
اما چون [گنه کار از] معصیت، دست بدارد و بند اصرار از دل گشاید و عزم کند با خویشتن که نیز معصیت نکند، قصد دل او محض ندامت باشد. چون بدین قرار گرفت، توبه ی وی تمام باشد و عزلت پیشه گیرد و از یاران بد بِبرّد و شب و روز بر سَرِ تأسف باشد و به باران دیده آثار عَثرات (لغزش ها) بشوید و به مرهم توبه جراحت گناه را دارو کند… دلیل بر صحّت توبه ی او آن بُود که او را میان اقران خویش گداخته و فرو شده بیند؛ شب و روز در پیوندد در تأسف خوردن بر آن چه بر وی گذشته بود از معاصی و مخالفات.[۱۳]
معانی توبه
جُنید گوید: توبه را سه معنی بود: اوّل ندامت و دیگر عزم بر ترک معاودت (بازگشت به گناه) سه دیگر خویشتن پاک کردن از مظالم و خصومت و… گفته اند: توبه صفت مؤمنان بود: قال اللّهُ تعالی: وَتوبوا اِلی اللّه جمیعا ایها المؤمنون.[۱۴]
فراموش کردن گناه
جنید گوید: روزی اندر نزدیک سرّی [سقطی] شدم و او را متغیر دیدم. گفتم: چه بوده است تو را؟ گفت: جوانی درآمده بود از توبه پرسید. گفتم: آن است که گناه را فراموش نکنی. سخن را معارضه کرد و گفت: توبه فراموش کردن گناه است. [جنید گوید: من] گفتم: کار به نزدیک من آن است که این جوان گفت. [سری] گفت: چرا؟ گفتم: زیرا که چون من در حال جفا بودم و [خداوند] مرا با حال وفا آورد. یاد کردن جفا اندر حال صفا، جفا بود. خاموش شد.[۱۵]
سخنان عرفا در باب توبه
رُوَیم را پرسیدند از توبه، گفت: توبه کردن از توبه.
ذوالنّون مصری را پرسیدند از توبه، گفت: [توبه ی] عوام از گناه [بُود] و توبه ی خواص از غفلت.
نوری را پرسیدند از توبه، گفت: توبه آن است که از هرچه دون از خدای است عزّوجل، توبه کنی.
ذوالنون گوید: استغفار بی آن که از گناه باز ایستی، توبه ی دروغزنان بُود. ابن عطا گوید: توبه دو است: توبه ی انابت و توبه ی استجابت. توبه ی انابت آن بود که از بیم عِقاب بود و توبه ی استجابت آن بود که توبه کند که از خدای تعالی شرم دارد.[۱۶]
در باب مجاهده بالنفس
مجاهده چیست؟
قال اللّه تعالی: والذین جاهَدوا فینا لَنهدِینّهم سُبلنا(عنکبوت، ۶۹)
استاد ابوعلی گوید: هرکه ظاهر خویش را بیاراید به مجاهده، خدای باطن او را بیاراید به مشاهده
و بدان که هر که اندر بدایت، صاحب مجاهده نباشد، از این طریقت هیچ بوی نیابد.
ابوعثمان مغربی راست که: هرکه پندارد که این در، بر روی بازگشایند و هیچ چیز یابد از حقیقت، مگر به مجاهده اندر غلط است.
استاد ابوعلی گفت: هرکه اندر بدایت او را برخاستی نَبُود، اندر نهایت وی را نشستی نَبُود و هم از وی شنیدم اندر لفظ «الحرکه برکه» حرکات ظاهر، برکات سرّ برآورد.[۱۷]
بدان که اصل مجاهده، خو باز کردن نفس است از آن چه دوست دارد، یعنی خلاف کردن اندر همه روزگار و نفس را [دو] صفت است: شتافتن به شهوات و سرکشیدن از طاعات. چون وقتِ نشستن بر اسب هوا، سرکشی [کند] لگام تقوی واجب بود، باز کشیدن.[۱۸]
علل آفات
ابوعلی رودباری گوید: آفت از سه چیز درآید: بیماری طبیعت و ملازمت عادت و فساد صحبت.
گفتم: بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتم: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و شنیدن. گفتم: فساد صحبت چیست؟ گفت: آن چه هرچه اندر نفس فرا دیدار آید، از شهوات متابعت وی کنی.[۱۹]
فسادهای خلق
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 