پاورپوینت کامل پنج خاطره ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پنج خاطره ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پنج خاطره ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پنج خاطره ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۸
عرقِ شرم
آه… وای… شیشه قدی به یک باره فروریخت. بچه ها با دلهره خودشان را عقب کشیدند. آبجی دوید و خواهر کوچک ترم را از بالای
رختخواب پایین آورد. او حسابی ترسیده بود و گریه می کرد. با آبجی خوب به کمر او نگاه کردیم. شکرِ خدا به خیر گذشته بود. یاد آقا افتادم و
به آبجی گفتم: «انگار آقا…!»
هر دو با هراس توی حیاط دویدیم. آقا به اخم نگاهمان کرد. ترسیدیم. خانم که قبل از شکستن شیشه داشت توی باغچه گل می کاشت،
ایستاده بود و با ناراحتی به دستِ آقا نگاه می کرد. خرده های شیشه پایین پای آن ها ریخته بود. می خواستم همان جا آبجی را سرزنش کنم و
بگویم همه اش تقصیر تو بود. تو خواهرمان را محکم گذاشتی بالای رختخواب و آن وقت کمرش خورد به شیشه پنجره… اما آبجی بیشتر از
من ترسیده بود و می لرزید. باز خدا را شکر کردم خواهر کوچک ترم طوری نشد.
جلوتر که رفتیم، ترسمان بیش تر شد. از دستِ آقا خون می آمد. آبجی زبانش را گاز گرفت و زیر لب چیزی گفت. دلم به تاپ تاپ افتاده بود
و پاهایم می لرزید.
آقا راه افتاد طرف ما. هر دو مثل سایه های لرزانی تکان خوردیم. احساس کردم می خواهد تنبیهمان کند. آقا به ما رسید. تنم داغ شده بود و از
نوکِ بینی ام عرق سردی لیز می خورد. آقا بی اعتنا از کنار ما گذشت و برای جمع کردن خورده شیشه ها، خدمتکار خانه را صدا زد. خانم هم با
همان ناراحتی، دوباره نشست پای گل ها و بیلچه کوچک را توی دستش گرفت. آقا پارچه آورد تا دستش را ببندد. من و آبجی از شرم، سرمان را
زیر انداختیم و یک راست برگشتیم توی اتاق. آن روز آقا با بی اعتنایی خود، ما را تنبیه کرد.۱
تمام عبادت خودم
بچه ها را که می دید، فکر و حواسش به سوی آن ها بال می کشید. اگر کنارش می آمدند، آن ها را با مهربانی تمام نوازش می کرد. به
گونه هایشان گُل بوسه می نشاند و به آن ها هدیه می داد. خودش می گفت: «در نجف از حرم که برمی گشتم، بچه ها را با وجود این که کثیف
بودند، خیلی دوست می داشتم.»
بچه ها هم تا امام را از دوردست می دیدند، دورش جمع می شدند. به او سلام می کردند و به عبایش دست می کشیدند. او مثل پدربزرگ ها
عزیز و دوست داشتنی بود.
یک روز، یکی از نوه هایش، از پسرک خردسال خود حسین، پیشِ امام گِله کرد و از شیطنت هایش گفت. امام لبخند زد و با چهره ای پدرانه
گفت: «من حاضرم ثوابی را که تو از تحمّل شیطنت حسین می بری، با تمام ثواب عبادات خودم عوض کنم!»
نوه امام هاج و واج مانده بود که چه بگوید. آن همه بزرگی و گذشت برایش عجیب بود. آن روز، او دیگر چیزی نگفت. او می دانست امام
آن قدر به بچه ها محبّت دارد که بزرگ ترین کار را می خواهد در حقشان انجام بدهد. همان پدربزرگ بی نظیری که یک بار گفته بود: «با بچه ها
رو راست باشید تا آن ها هم رو راست باشند. الگوی بچه ها پدر و مادر هستند. اگر با بچه درست رفتار کردید، بچه ها درست بار می آیند. هر
حرفی که به بچه ها زدید، به آن عمل کنید.»
به خاطر خانم
خانم گفت: عیبی ندارد، فقط مواظب باشید. بچه ها جیغ زنان توی اتاق دویدند و با شادی، به توپ کوچک پلاستیکی شوت زدند. امام
توی اتاق خودش بود. خانم داشت به کارهای خانه می رسید. توپ مدام توی اتاق چرخ می خورد و دورِ خودش می گشت. بچه ها تمام
حواسشان به آن بود. دور تا دور اتاق چند تا پشتی کوچک بود که می شد با آن ها، دروازه کوچکی درست کرد. این کار فوری انجام شد. حالا
بازی گرم تر شده بود و بچه ها داشتند کم کم اتاق را روی سرشان می گذاشتند.
خانم از اتاق بیرون رفته بود و در آن جا جز بچه ها کسی نبود. یکی از بچه ها دوید جلو و به توپ، شوت بلندی زد. توپ چرخید و چرخید
تا این که افتاد زیر پایِ یکی از دخترها. او خندید و محکم زیر توپ زد. توپ مثل پرنده ای از روی زمین پر زد و روی هوا قل خورد و ناگهان
خودش را چسباند به شیشه درِ اتاق.
ـ جرینگ…
شیشه به یک باره شکست و خرده های آن، پخش شد روی زمین. بچه ها عقب پریدند و با دهان باز، سر جایشان خشکشان زد. خانم
نفهمیده بود. بچه ها عقب عقب رفتند. روی قالی، پُر بود از خرده ریزه های شیشه های تیز و ناپیدا. ناگهان در اتاق باز شد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 