پاورپوینت کامل چشم هایی پر از اشک؛ لب هایی لبریز از خنده ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چشم هایی پر از اشک؛ لب هایی لبریز از خنده ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چشم هایی پر از اشک؛ لب هایی لبریز از خنده ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چشم هایی پر از اشک؛ لب هایی لبریز از خنده ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۴

آنچه می خوانید، گوشه هایی است از حضور سیدالشهدا (علیه السلام) در صحنه های حماسه ساز دفاع مقدس و شور حسینی دل های بی قرار
رزمندگان، به روایت مردانی که نظاره گر لحظه های ناب و کربلایی دلیر مردان سال های دلدادگی بودند، اما از قافله شهادت بازمانده اند… .

از نجف تا کربلا… تا جبهه ها

با هم برادر بودند، یکی ۱۸ ساله و دیگری ۱۹ ساله؛ ابوالفضل و محمود مرادی را می گویم. ابوالفضل صدای گرمی داشت. برای بچه های
لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب (علیه السلام) که زیارت عاشورا می خواند، خودش بیشتر از بقیه گریه می کرد. روزی چند بار هم زیارت عاشورای دو
نفره داشتند و با حسین (علیه السلام) خلوت می کردند. از پدرشان شنیدم که ده سالگی وقتی در عراق بودند، با پای پیاده و برهنه از نجف تا کربلا
می رفتند! هر چه بزرگترها اصرار می کردند که لااقل کفش بپوشید تا خار به پایتان نرود، گوش نمی کردند. سال ها بعد با همان پاهای برهنه و
عشق دیرینه، آن قدر در جبهه ماندند تا مسافر وصال شدند… .

راوی: آزاده سرفراز مصطفی خدادادی

چشمانی پر از اشک؛ لب هایی لبریز از خنده

نشسته بود پشت سر من، روی موتور. دو شب مانده بود به عملیات کربلای ۴ و می خواست برای خداحافظی با دوستانش برود. یکدفعه
دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: حسین برایم روضه بخوان! گفتم: روضه! حسین جان! پشت موتور که جای روضه خواندن نیست؛
بگذار برای بعد. بدجوری جوابم را داد: می خواهم اگر در عملیات شهید شدم و نگاهم به حضرت زهرا (علیهاالسلام) افتاد، بگویم: همه جا برایت
گریه کردم.

سلامی به بی بی فاطمه عرض کردم و دو بیت شعر برایش خواندم. حسین نیکوصحبت به حدی بلند گریه می کرد که من با وجود صدای
بلند و دلخراش موتور، به راحتی صدای ناله هایش را می شنیدم.

هنوز به دوستانش نرسیده بودیم که گفت: نگه دار! پیاده شد؛ کمی قدم زد و صورتش را شست. وقتی به بچه ها رسید، چهره اش لبریز از
خنده بود ؛ گویی این گونه ها هیچ وقت معبر اشکی نبوده… .

راوی: مداح اهل بیت حسین علی کاجی

زجری که قمر بنی هاشم کشید

هر وقت حرف شهادت می شد، می گفت: کاش اول یک دستم قطع شود تا زجر قمر بنی هاشم را درک کنم، بعد شهید شوم! بچه ها می گفتند:
مهدی! برای خدا تعیین تکلیف می کنی؟! می خندید و می گفت: بالاخره به آرزویم می رسم.

دستش که قطع شد، باز هم با یک دست بی سیم چی گردان بود. مقدّم، اول اباالفضلی شد، بعد آسمانی… .

راوی: علی مالکی نژاد

وقتی آب و غذا نداشتیم…

سخت بود و طاقت فرسا، کار واحد اطلاعات و عملیات. انگار هر شب عملیات داشتیم. گاهی برای شناسایی منطقه، ۲ تا ۳ روز هورالعظیم
می ماندیم. شب را عده ای در بلم می خوابیدند. بعضی ها، چاله هایی می کندند، داخلش می خوابیدند و گونی ای روی سرشان می کشیدند.

گاهی آن قدر شناسایی طول می کشید که آب و غذا تمام می شد. تشنه که می شدند، ذکر مصیبت فرزندان امام حسین (علیه السلام) را
می خواندند وبه یاد آن ها می گریستند. گرسنه که می شدند، خودشان را دلداری می دادند که هر چه باشد، گرسنه تر و تشنه تر از حسین (علیه السلام)
و یارانش نیستیم. یادشان می رفت گرسنه اند… .

راوی: آزاده سرفراز مصطفی خداداد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.