پاورپوینت کامل برشی از رمان واره ی نغمه ای در روزگار گرگ ها ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل برشی از رمان واره ی نغمه ای در روزگار گرگ ها ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل برشی از رمان واره ی نغمه ای در روزگار گرگ ها ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل برشی از رمان واره ی نغمه ای در روزگار گرگ ها ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۱

زوزه گرگ های حسادت

قاضی، فرصت را از دست نمی دهد. کینه توزانه می اندیشد.

هنگامی که آذرخش های آز می درخشند، از اندیشه چه می ماند؟ قاضی شده است بازیچه دام گسترانی های ابلیس، شیطان بدو
می گوید:«امام در نگاه پیروانش، انسان وارسته ای است که از فرامین الهی، سرکشی نمی کند او الگوست. امّا اگراو را مست ببینند، از امامت
سقوط می کند و کارش تمام است.»

چشمان اسخریوطی از نیرنگ می درخشد. آری، راه چیرگی همین است. او به زودی خلیفه را تشویق خواهد کرد تا یک یا دو جام باده به
ابن الرّضا بنوشاند. باده منطقه قطربل، کارش را خوهد ساخت.

نزد خلیفه می شتابد. به خلیفه می گوید:«ابتدا شایعه می کنیم و بعد ضربه نهایی را فرود می آوریم.»

فردای آن روز، قاضی در مجلس خویش مردی را می بیند که با شیعیان ارتباط دارد. بدو می گوید:

ـ نظرت راجع به حرفی که دیشب خلیفه گفت، چیست؟

ـ مگر خلیفه چه گفت؟

ـ اگر ابا جعفر را مست به شیعیان بنمایانیم، چه خواهند گفت؟

ـ اندیشه و برهانشان باطل خواهد شد و به پایان راه خواهند رسید.

مردی که ایمان خویش را پنهان کرده است، ادامه می دهد:

ـ من با آنان رفت و آمد دارم و رازهایشان را می دانم. اگر خلیفه چنین کند، نتیجه بر عکس خواهد شد.

ـ چگونه؟

ـ آن ها می گویند زمین نمی تواند از حجّت خداوند تهی باشد…

ـ نمی فهمم! چه ربطی دارد؟

ـ اگر خلیفه بخواهد جواد را مست میان مردم بفرستد، مردم می فهمند او امام است؛ زیرا خلیفه می خواهد امامتش را باطل کند و بر او چیره
شود و این نقشه او، دلیل امامت و بر حق بودن جواد است.

قاضی از شنیدن این برهان مبهوت می شود.

سپس موضوع را با خلیفه در میان می گذارد. چشمان معتصم برق می زند:

ـ این کار را به من واگذار.

همان شب، خلیفه برادرزاده اش را به حضور می طلبد؛ تا با هم شب لذّت بخشی را بگذرانند. زمانی که جعفر، جام می قطربل را سر
می کشد، عمویش سم می پراکند و تارهای توطئه می تند.

از آن هنگام به بعد، جعفر به بهانه دیدن خواهرش ـ که همسر امام است ـ به منزل ابن الرّضا رفت و آمد می کند.

چشم ها از نیرنگ می درخشند. فرجامین پرتو انسانیّت در درون همسر حیله گر امام به خاموشی می گراید. گرگ های حسادت و آز در
ژرفای درونش زوزه می کشند.

راز اشک های بلورین

جواد نشسته است و با یاران خود و یاران پدرش سخن می گوید.

مردی که دسیسه های فرمانروایان را می شناسد، می پرسد:

ـ ای فرزند رسول خدا! اگر پیک الهی (= ملک الموت) فرا رسد، ما به چه کسی پناه بریم؟

امام غمگنانه پاسخ می دهد:

ـ به پسرم علی. فرمان او، فرمان من است و سخن او، سخن من. فرمان برداری از او، فرمان بردن از من است.

لحظاتی چند، خاموش می ماند. سپس سرش را بالا آورده، می گوید:

ـ زمانی فرا خواهد رسید که حیران می شوی. آن زمان به مدینه برو.

مرد می پرسد:

ـ کدام مدینه؟

امام از یاد مدینه و شوق نیای محبوب و بزرگوارش به لرزه می افتد.

ـ مدینه الرّسول. مگر شهری دیگر نیز مدینه هست؟

مردی که تعداد امامان را در حدیثی از رسول گرامی حفظ دارد، می پرسد:

ـ و پس از علی، به چه کسی پناه بریم؟

ـ پسرش حسن. فرمان او فرمان پدرش و پیروی از وی پیروی از پدرش به شمار می آید. امام ساکت می شود مردی که صفوان نام دارد
می پرسد:

ـ ای فرزند رسول خدا! پس از حسن، از چه کسی پیروی کنیم؟

به ناگاه اشک از چشمان امام جاری می شود. کسی راز گریه های آمیخته با واژگان را نمی داند. واژگانی که برگ های آینده پیچ در پیچ است.

ـ پس از حسن، پسرش. او قائم به حق است. او منتظر است.

ـ ای پسر پیامبر گرامی! چرا او را قائم می نامند؟

ـ زیرا او زمانی قیام می کند که مردم فراموشش کرده اند و بسیاری از کسانی که امامتش را پذیرفته بودند از اعتقاد خویش برگشته و عدول
کرده اند.

ـ چرا او را منتظر می نامند؟

ـ زیرا او را غیبتی است طولانی. انسان های با اخلاص، چشم انتظار خروج وی هستند. تردیدگران انکار، و منکران ریشخند می کنند.
کسانی که برای ظهورش زمان تعیین می کنند، دروغگویند. شتابگران قیامش نابود می شوند و تسلیم گران[فرمان الهی] رهایی می یابند.

امام دست بر دل خود گذارده، از سرد درد ناله می کند. مردی از اهل کوفه می پرسد:

ـ سرورم! از چه رنج می برید؟

امام به یاد دستمالی می افتد که بویی ناشناخته داشت؛ می گوید:

ـ از دلم.

سینی کشمش می طلبد. خود و برخی یارانش، دانه هایی از آن بر می گیرند. مرد کوفی احساس تشنگی می کند و آب می خواهد. امام، کنیزی
را فرا می خواند:

ـ از نوشیدنی مخصوصم سیرابش کن!

کنیز با ظرفی مسین در دست، که نوعی آب انگور در آن است، وارد می شود. کوفی ظرف را می گیرد و آرام آرام از آن می نوشد. چون
سیراب می شود، می گوید:

ـ از عسل شیرین تر است.

و ادامه می دهد:

ـ همین درونت را تباه ساخت.

امام با مهربانی پاسخ می دهد:

ـ این خرمایی است از نخلستان پیامبر که کنیز آن را در آب خیساند. پس از غذا آن را می نوشم.

مرد کوفی می گوید:

ـ کوفیان نوشیدنش را خوش نمی دارند.

امام می پرسد:

ـ پس نوشیدنی کوفیان چگونه است؟

ـ هسته را از خرما جدا می سازند و بر آن «قعوه» می افزایند.

ـ «قعوه» چیست؟

ـ «قعوه» همان «دازی» است.

ـ «دازی» دیگر چیست؟

ـ دانه ای است که از بصره می آورند. با خرما مخلوط می کنند؛ سپس آن دو را آن قدر می جوشانند تا مست کننده شود و بعد می نوشند.

ـ حرام است.

در کاخ خلافت، معتصم برخی از دولتمردان را می طلبد و از آنان می خواهد تا گواهی دهند که امام جواد برای انقلاب برنامه ریزی می کند.
آن هایی که خویش را به ابلیس فروخته اند، نامه های جعلی می نگارند که در آن ها، امام مردم را دعوت به قیام کرده و به سرنگونی خلیفه
شورانده است.

امام برای نماز عشا وضو می گیرد که در خانه به صدا می آید. سربازان معتصم از وی می خواهند هر چه زودتر نزد خلیفه حضور یابد.

معتصم با خشونت می گوید:

ـ می خواهی به مخالفت با من برخاسته، قیام کنی؟

ـ سوگند به خدا که چنین نیست.

ـ خیر. چنین کرده ای. کسانی هستند که شاهدند.

ـ آنان کیستند؟

ـ برخی از آن هایی که برایشان نامه نوشته ای.

گواهان دروغین می آیند، بسان مارهایی بیرون آمده از لانه های خویش. می گویند:

ـ آری. این نامه ـ ی دعوت به قیام ـ را از بعضی خدمتکارانت گرفته ایم.

امام، به چهره های رنگ پریده خیره می ماند. از پنجره باز به آسمان آبی می نگرد. ماه پنهان است و ستارگان طلوع کرده اند. دستان اجابت
طلبش را به آسمان می گشاید:

ـ خداوندگارا! اگر بر من دروغ بسته اند، خود مجازاتشان کن.

کاخ می لرزد. آسمان، نیایش مظلوم را پاسخ مثبت داده، دعای امام را مستجاب می کند. اینک کاخ چنان ویران خواهد شد، که پیش از این
قصر قارون شده بود.

خلیفه هراسان بانگ بر می دارد:

ـ توبه کردم! از خدایت بخواه تا زمین را آرام سازد.

امام به آسمان می نگرد؛ به جایی که فرمان همه چیز آن جاست:

ـ خداوندگارا! تو، دشمن من و خودت را می شناسی. کاخ را آرام ساز.

و بار دیگر زمین آرام می گیرد و آرامش به کاخ باز می گردد؛ امام از جای بر می خیزد.

نگاه های هراسان خلیفه، او را بدرقه می ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.