پاورپوینت کامل سیدی از تبار آفتاب ۵۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیدی از تبار آفتاب ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیدی از تبار آفتاب ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیدی از تبار آفتاب ۵۳ اسلاید در PowerPoint :
>
۴۹
بررسی ویژگی های اخلاقی شهید دستغیب(ره)
اشاره
بی شک بررسی زندگانی شهدای روحانیت و به ویژه شهدای محراب و تبیین ویژگی های برجسته و اخلاقی ایشان، گام مهمی در
ترویج ارزش های الهی به شمار می رود و می تواند برای جوانانی که سال های نخستین انقلاب اسلامی، و عرفانِ این استوانه های وارسته
اخلاق را درک نکرده اند، جذاب، شنیدنی و تأثیرگذار باشد. بررسی زندگانی و ویژگی های اخلاقی این آموزگاران بزرگ اخلاق، می تواند
چهره درخشان تری از روحانیت بیدار ارائه کند و سبب الگوگیری بیشتر نسل جوان از آنان گردد.
«آیت الله عبدالحسین دستغیب شیرازی» در عاشورای سال ۱۳۳۲ هجری قمری،۱ در یکی از محله های قدیمی شیراز، به دنیا
آمد.۲خاندان او بیشتر از چهار قرن پیاپی به نام «دستغیب» شهرت داشتند۳ و همواره مورد احترام و بزرگداشت مردم بودند. اوان جوانی و
تب وتاب تحصیل عبدالحسین، مصادف با روزگار بروز پدیده شوم «کشف حجاب» بود و انگیزه او را برای هجرت به نجف اشرف برای
ادامه تحصیل تقویت کرد. از این رو در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی، شیراز را به قصد نجف ترک کرد.۴ عبدالحسین، در دوران تحصیل خود
در حوزه نجف، که هفت سال به طول انجامید، محضر اساتید فرزانه و پارسایی چون: سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیاء عراقی،
آقاسیدباقر اصطهبانی و شیخ محمدکاظم شیرازی را درک کرد.۵ هر چند او تمایل داشت هم چنان به تحصیل خود در نجف ادامه دهد، اما
بنابر پیشنهاد استاد خود، تصمیم به بازگشت به ایران گرفت.۶
هم ناله با مرغ سحر
فرزند ایشان «حجه الاسلام سیدمحمدهاشم دستغیب» در این زمینه می نویسد: «[پدرم [چه روزهای گرم تابستان را که به روزه
گذرانید و چه شب های سرد و طولانی زمستان را که به عبادت به صبح رسانید. فراموش نمی کنم بعضی نیمه شب ها از خواب بیدار
می شدم، کودکی خردسال بودم که صدای ناله اش را در سجده هایش می شنیدم، خودم را به خواب می زدم، اما به زمزمه های همراه با
گریه ها و اشک های روانش گوش می دادم. گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور، در گوشم طنین می افکند و آه جان سوزش دلم را
می آزارد».۷
نماز با زمزمه عاشقان
پایبندی به نماز اول وقت، از مهم ترین ویژگی های اخلاقی ـ عبادی ایشان بود و در رأس همه سفارش هایشان به دیگران قرار داشت.
یکی از همراهان همیشگی ایشان۸ نقل می کند: شهید بزرگوار آیت اللّه دستغیب(ره) بسیار مقید بودند که نماز را حتی در مسافرت ها اول
وقت به جای آورند. در سالیان درازی که خدمت آن بزرگوار بودم، به ندرت به یاد می آورم که نماز را اول وقت نخوانده باشند یا نمازشان
به تأخیر افتاده باشد. در یکی از مسافرت های عمره که خدمت ایشان بودیم، بلیت یکسره برای مسافرت به جدّه فراهم نشد. بلکه بلیت
تهران ـ بیروت و بیروت ـ جده گرفتیم. در فرودگاه بیروت، چند ساعت ما را برای ترانزیت نگه داشتند. نزدیک مغرب بود که هواپیما
برای پرواز به سوی جده آماده شد. حضرت آیت اللّه دستغیب، خیلی کوشیدند که اگر میسّر باشد هواپیما تأخیر کند تا بشود نماز را سر
وقت خواندْ، ولی میسّر نشد. وارد هواپیما شدیم و در داخل هواپیما خیلی معطل گشتیم. ایشان خیلی ناراحت بودند که نماز را
نخوانده اند. چند مرتبه خواستند پیاده شوند، گفتند که مسافرین همگی سوار هستند و الآن حرکت می کنیم. بالاخره تأخیر هواپیما به
قدری طول کشید که حساب کردیم وقتی به جده برسیم ممکن است نماز قضا شود. آیت اللّه دستغیب فرمودند: «پیاده شویم، حتی اگر
هواپیما برود و ما جا بمانیم.» اما درب های هواپیما بسته بود. ایشان با توجهی خاص سرپا ایستاده و سکوت اختیار کرد. هواپیما را
روشن کردند، اما شعله های آتش از موتور هواپیما بیرون زد. با عجله هواپیما را خاموش کردند. درب های هواپیما را گشوده، به مسافرین
گفتند: هرچه زودتر پیاده شوید. آقای دستغیب با خوشحالی زیادی به رفقا مرتب می فرمودند: «نماز! نماز!» کارکنان هواپیما گفتند: رفع
نقص فنی هواپیما حداقل چهار ساعت به طول می انجامد. شهید دستغیب به محض رسیدن به سالن فرودگاه، به نماز ایستادند و نماز
مغرب و عشا را با توجه و شکرگزاری خاصی انجام دادند. سلام نماز را که دادند، مأموران گفتند: آقا سوار شوید که نقص هواپیما برطرف
شده است و می خواهیم حرکت کنیم.»۹
تکیه بر دوست
در یک برنامه تلویزیونی که پس از شهادت شهید دستغیب به منظور پاسداشت یاد و خاطره ایشان پخش شد، یکی از نزدیکان
ایشان۱۰ چنین تعریف کرد: شهید راه محراب، حضرت آیت اللّه سیدعبدالحسین دستغیب، تمام زندگی اش برای ما درس و خاطره بود.
خاطره من مربوط به اطمینان ایشان نسبت به رب العالمین است که همیشه در درس های اخلاق، این نکته را به ما متذکر می شدند. در
یکی از درس های اخلاقشان در روز پنجشنبه، هنگامی که سفارش قناعت و عزت نفس را به طلاب می فرمودند، برای تأیید فرموده شان
داستانی را نقل کردند از این قرار: «روز اول ماه که می خواستم شهریه طلاب را واریز کنم، پول ها را شمردم و متوجه شدم که ۵۰۰/۱۱
تومان آن کم است. من در بازار افراد ثروتمندِ آشنا سراغ نداشتم و اگر هم سراغ داشتم بنایم بر آن نبود که از کسی تقاضا کنم. در اتاقم تنها
نشسته بودم؛ عرض کردم: خدایا! خودت می دانی بنا ندارم به سوی غیر تو دست دراز کنم و حالا هم امید و اطمینانم به توست. لحظاتی
بیش نگذشت که درب منزل را زدند. یک نفر برای حساب وجوهاتش آمد و بیست هزارتومان مقدارِ وجوهات او شد. امّا وقتی
پول هایش را شمرد، گفت: آقا! معذرت می خواهم، بیش از این برایم میسر نشد. وجه را که شمردم دیدم ۵۰۰/۱۱ تومان است».
می فرمود: بدانید! اگر برای خدا گام بردارید، درهای رزق و رحتمش را به روی شما می گشاید.۱۱
راز دار نیازمندان
یکی از دوستان نزدیک و عضو دفتر امام جمعه که مسئولیت امور اجرایی را برعهده داشت نقل می کند: «روزی خدمت حضرت
آقا[ی دستغیب] رسیدم، به من فرمود: شما کربلایی محمد کفاش را می شناسی؟ گفتم: آری. دستش را زیرِ زیراندازی که رویش نشسته بود
برد و دو عدد اسکناس هزارتومانی بیرون آورد و به من داد و فرمود: از این طرف که می روی این را به او بده. بیرون آمدم و با خود گفتم:
من کربلایی را مدت هاست ندیده ام، حالا آدرسش را از که بپرسم؟ هنوز به خیابان نرسیده بودم که ناگهان کربلایی محمد را پس از چند
سال دیدم. خیلی پریشان بود. سلام و احوالپرسی کردیم و پرسیدم چه شده است؟ گفت: چیزی نیست. گفتم: از طرف آقا یک امانتی نزد
من داری و دوهزارتومان را به او دادم. با تعجب پول را گرفت و سرش را به طرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه گفت: الحمدللّه . بعد پرسید:
تو را به خدا خودِ آقا این پول را فرستاده؟ گفتم: بله. گفت: پس برایت می گویم؛ دیروز درِ منزل آقا آمدم، هر کاری کردم که بگذارند شخصاً
آقا را ببینم نگذاشتند. می گفتند: بگو چه کار داری تا به آقا بگوییم. ولی من که نمی خواستم کسی از حالم با خبر شود، چیزی نگفتم و
برگشتم و حتی اسمم را هم به آن ها نگفتم. امروز دیگر دیدم کارد به استخوانم رسیده، با خود گفتم: هر چه بادا باد! همسرم در حال وضع
حمل است، سخت گرفتارم، باز می روم شاید خدا فرجی کند! این جا که رسیدم شما را دیدم و این پول را به من دادید. به جدش قسم! من
به کسی وضعیتم را نگفته بودم، اما حضرت آقا این طور دادرسی فرمود».۱۲
عاری از آلایش دنیا
شهید دستغیب، بسیار ساده زیست بودند. خانه ای کوچک و اثاثیه ای ساده داشتند. خوراکشان کم تر از یک نصف نان بود و آن را با
پنیر یا روغن زیتون می خوردند. ایشان از خوردن گوشت پرهیز می کردند.۱۳ روزی یکی از دخترانشان به ایشان می گوید: «آقا جان! پول
بدهید لباس بخرم.» آقا می گوید: «وصله لباست کو؟».۱۴
یکی از محافظان ایشان می گوید: «در روزهای جمعه، حدود ساعت ۵/۱۱ که برای رفتن به نماز جمعه آماده می شدیم، هرچه اصرار
می کردیم که اجازه دهند ماشین را برای رفتن آماده کنیم، نمی پذیرفتند و می فرمودند: «می خواهم در این کوچه ها در میان مردم باشم تا اگر
کسی سؤال یا گرفتاریی داشته باشد و خجالت بکشد به منزل بیاید، به کارش رسیدگی کنم». بارها از ایشان خواسته شده بود که منزل
قدیمی خود را از درون کوچه های پرپیچ و خم و قدیمی شهر، به جای دیگری تغییر دهند تا نگهبانی و حرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 