پاورپوینت کامل رعیت امام زمان (عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رعیت امام زمان (عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رعیت امام زمان (عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رعیت امام زمان (عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۱

آیت الله حاج آقا حسین قمی

هیچ گاه با رضاخان پهلوی، سر سازش نشان نداد. مدام در سفر و مبارزه بود؛ چه در ایران و چه در عتبات. هر جا که می رفت، مردم را به
بیداری دعوت می کرد و علما را از توطئه بزرگ رضاخان برای نابودی دین و سنت های اسلامی آگاه می ساخت. او آیت الله العظمی حاج سید
حسین طباطبایی قمی بود که در ۲۸رجب سال ۱۲۸۲ قمری، در قم، متولد شد. نسل او با ۲۸ واسطه به امام حسن مجتبی (علیه السلام) می رسید.
او تحصیل علم را ابتدا در قم و تهران و سپس در شهر نجف اشرف پی گرفت و مجتهد شد. در سال ۱۳۳۱، به مشهد رفت و به پیشنهاد آیت الله
العظمی محمد تقی شیرازی، سرپرست حوزه علمیه آن شهر شد.

از همان ابتدای جوانی، مبارزه و درگیری با طاغوت را به طور علنی و بی هیچ واهمه ای دنبال کرد. آیت الله قمی، پس از رحلت آیت الله
العظمی اصفهانی، در سال ۱۳۶۵ قمری، از طرف علما، مرجع شیعیان شد؛ اگر چه خود او گفت: «ای کاش آقای بروجردی می آمد و این
مسؤولیت را به عهده می گرفت، تا من راحت شده و به کربلا می رفتم و به کارهای خود مشغول می شدم!»

و باز این مبارزه در شکل جدیدتری ادامه یافت. بنا به گفته مورخان در قیام بزرگ مسجد گوهرشاد مشهد، علیه رضاخان، اگر چه حضور
نداشت، اما رهبری آن قیام به دست او بود.

وی بارها به تبعیدگاه رفت، اما تسلیم دشمنان نشد. دولت، در سال ۱۳۲۲ شمسی، پس از قیام عمومی مردم و حمایت گسترده آنان از آیت
الله قمی، سرانجام تسلیم شد و سهیلی ـ نخست وزیر وقت شاه ـ پیشنهادهای او را پذیرفت. آیت الله قمی در این نامه خواستار عدم آزار زنان
به عنوان کشف حجاب، پی گیری دولت در تعمیر قبرهای مطهر بقیع در عربستان و اصلاح ارزاق عمومی و چند مورد دیگر شده بود.

او در علم، نام آور و در تقوا و اخلاص، زبانزد بود. آیت الله قمی سرانجام پس از تحمل بیماری سختی در روز پنج شنبه، ۱۴ ربیع الاول
۱۳۶۶ قمری، چشم از جهان فرو بست و کنار تربت پاک امام حسین (علیه السلام) در کربلا دفن شد.

امنیه۱ جوان، در سنگین چوبی را کنار زد و نگاه کرد به آن سه مرد تازه وارد. مردهای اتو کشیده، رفتند جلو و منتظر ماندند تا امنیه جوان
پاسخ حاج آقا حسین را به آن ها بگوید. امنیه جوان کلاهش را جلو داد. بند چرمی تفنگ بِرنو را روی شانه اش جا به جا کرد و گفت: «آقا گفتند
بیایید داخل!»

مردها از پشت عینک های دودی به هم خندیدند. بعد عینک هایشان را از روی چشم هایشان برداشتند. امنیه جوان، شق و رق کنار دیوار
ایستاد و نگاه خشکش را به آن ها که به نظر آدم های صاحب منصبی می آمدند، دوخت. دو نفرشان کت و شلواری، با کلاه و کراوات بودند. یکی
که خپله و چاق بود، بارانی بلندی پوشیده بود، کلاهی به سر داشت و سبیل آویخته و پُری، روی لب های سیاهش پخش بود. آن ها از طرف
دولت، پیغامی برای حاج آقا حسین آورده بودند.

خانه حاج آقا حسین در شهر ری، چند روزی بود که به دستور شخص رضاخان، در محاصره مأموران نظمیه بود و هیچ کس اجازه رفت و
آمد به خانه اش را نداشت. از وقتی که حاج آقا حسین از عتبات۲ به ایران آمد و مردم را علیه حکومت شوراند، شاه از او ترسیده بود. به
خصوص از آن روزی که به رهبری حاج آقا حسین، قیام بزرگی در مسجد گوهرشاد مشهد اتفاق افتاد و پایه های حکومتی لرزید، این ترس
بیشتر شده بود.

حالا آن سه نفر برای یک خواسته مهم به دیدن حاج آقا حسین، مرجعِ مطلق شیعیان، آمده بودند. یکی از آن ها آهسته به دیگری گفت:
«حتماً با دست پُر بر خواهیم گشت. این سید فعلاً اسیر اعلی حضرت است و هر چه بگوییم می پذیرد!»

آن دیگری که از ته صورتش را تیغ انداخته بود و بالای دماغش، خالِ سیاهی داشت، پوزخند مسخره ای زد و گفت: «همه دعواها به خاطر
پول است. اسم پول که بیاید…»، بعد پقی زد زیر خنده.

هر سه راهی دالان باریکی شدند. خادم پیر حاج آقا حسین، سلاّنه سلاّنه به استقبالشان آمد و سلامشان کرد. زورشان آمد لب هایشان را
بجنبانند. خادم پیر با تعجب و اخم نگاهشان کرد و گفت: «دنبال من بیایید!»

بعد توی اتاق رفت. یکی از آن سه نفر می خواست با کفش توی اتاق برود که آن دیگری به پهلویش زد و زیر لب گفت: «کفش ها…
کفش هایت را در بیاور! این جا که کاخ نیست!»

هر سه خنده کنان، کفش هایشان را درآوردند. خادم پیر با بی حوصلگی کفش هایشان را کنار در جفت کرد و گفت: «… بفرمایید بالا!»

مردها توی اتاق رفتند و با تعارف خادم پیر، تکیه دادند به بالش های ساده و کوچک اتاق. توی اتاق کسی نبود. چشم چرخاندند طرف در
سفید رنگی که به اتاق دیگر راه داشت. در دلِ خادم پیر، احساس نفرت از آن ها، مدام زبانه می کشید. می دانست باز برای نقشه ای تازه به آن جا
آمده اند. خادم پیر تحمل نکرد و از اتاق بیرون زد. یکی از آن ها که پیرتر بود و قیافه سیاه سوخته ای داشت، آهسته رو به دوستانش گفت: «این
سید خودش را رئیس مردم می داند؛ اما نه یک خانه درست و حسابی دارد، نه مالی و نه منالی. حتی اسباب و اثاثیه اش هم مال عهد دقیانوس
است!»

مرد بارانی پوش دست کشید روی زیلوی نخ نمای اتاق و با همان خنده مصنوعی لوسی که داشت، گفت: «همه چیز درست می شود. همین
چند دقیقه دیگر. فقط صبر کن سرهنگ!»

در چوبی اتاق اندرونی، ناله خفه ای کرد و باز شد. طلبه جوانی که عمامه سیاهی داشت، توی اتاق آمد. سلام کرد و نگاهی مشکوک به آن
سه نفر انداخت. آن ها مات و مبهوت، بی اختیار ایستادند. خادم پیر دوید طرف در و پرده پشت آن را کنار زد. سیمای درخشان حاج آقا حسین،
چشم ها را به طرف خود کشید. سه مرد کمی دستپاچه شدند. نگاه تیز و نافذ حاج آقا حسین، روی آن ها چرخ خورد. مردها جلوتر رفتند. سلام
کردند و خم و راست شدند. حاج آقا حسین جواب سلامشان را داد و روی زمین نشست. مردها هم نشستند. خادم پیر بالش سفید پشتِ حاج
آقا حسین را جا به جا کرد. حاج آقا حسین که نفس نفس می زد، دستی به محاسن سفید انبوهش کشید. برقی از

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.