پاورپوینت کامل ما عاشقیم حاجی! ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ما عاشقیم حاجی! ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ما عاشقیم حاجی! ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ما عاشقیم حاجی! ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۵

مجید ملامحمدی

تو همانی که دائم نماز می خواندی. جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیدی. مدام ختم قرآن می کردی و من، حسرت خورِ کارهایت
بودم. حسرت خورِ آن توفیقِ عجیب و آن برکت زیادی که به زندگی ات و دلت افتاده بود.

یادت هست حاجی! گفتم نماز؟ گفتی عشق. گفتم نماز؟ گفتی سوختن. گفتم نماز؟ گفتی پرواز! حاجی به خدا تا وقتی که بال وانکردی،
معنیِ پرواز را نمی دانستم و تا وقتی که پر نگشودی، معنی نماز، برایم درست مفهوم نبود. معنی نماز برایت آن سه جمله بود: «عشق و سوختن
و پرواز کردن»!

از پشت بی سیم فریاد زدم: ما عاشقیم حاجی. نماز تو عشقه. می دونم که تو سینه خیز رفتنت هم نماز می خوانی ؛ پس سرِ نماز یادت نره
که… .

پرسیدی: مفهومه؟ اینجا برای بهشتِ خدا، آسانسور بالابر گذاشته اند!

مات و مبهوت ماندم و کنجکاوانه، از پشت خاکریز و لابه لای صدای یک تیربار دوباره فریاد زدم: آسانسور؟ مفهوم نیست!

خندیدی مثل همیشه. و من همان لحظه فکر کردم که لُپهایت چال افتاده اند و ریش های کم پشتت، تو رفتند.

آرام گفتی: اینجا بهشت شلمچه است! از این جا تا بهشت آسمان راهی نیست. دارم فرشته ها را می بینم که بالشان را مثل آسانسور باز
کرده اند و روحِ شهدا را بالا می برند.

ناگهان صدای بی سیم از نک و نال افتاد. به جان فرکانسش افتادم. به سرش زدم؛ اما دیگر هیچ… .

سرم را به عجله از لبِ خاکریز بالا کشیدم. از کنار دست ما، دشتِ شلمچه تا دلِ عراق امتداد داشت و شما پیدایتان نبود. عجیب بود.

با صدای زوزه خمپاره ای سرم را کشیدم زیر خاکریز. خیلی دلواپس بودم. سید از تیراندازی دست کشید و تیربارش را آورد کنار من و
دلواپس گفت: خیلی شلوغ شد. حاجی نیامد. بچه ها نیامدند!

و من، نگران گفتم: کاش نمی رفتند. میدان پر از شغاله!

تو، عشق بچه های گردان بودی. گاه و بی گاه، همه عاشقانت را با یک دنیا حسرت می گذاشتی و دلیرانه، از خاکریزها و موانع، آن طرف
می زدی. می رفتی سراغ شهدای مظلوم به جا مانده. همان هایی که از روز اول عملیات، تو گوشه و کنار دشت، تنها و غریب، زیر دید عراق
بودند. به راحتی نمی شد آوردشان عقب؛ اما تو می زدی به دل دشت. زیر تیررس دشمن، دولادولا و سینه خیز جلو می رفتی. گاه عمامه ات از
سرت می افتاد. شجاع و بی محابا به سراغ شهیدی می رفتی؛ با همان طناب به قول بچه ها بهشتی ات که همراهت بود. بعد یک سر طناب را به
کتف ها و کمر شهید می بستی و آن سر دیگرش را هم که به خودت بسته بودی، خوب سفت می کردی و زود بر می گشتی.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.