پاورپوینت کامل قاب عکس ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قاب عکس ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قاب عکس ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قاب عکس ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
>
۲۴
صدای آژیر آمبولانس در فضای اطراف پیچیده و گرد و خاک، همه چیز را در خود فرو برده بود. مرد وسط خاک ها نشسته بود و چشم از
زمین برنمی داشت. چشم هایش می سوخت. می خواست فریاد بزند، اما نای آن را نداشت. گلویش خشک شده بود. چشم، چشم را نمی دید.
صدای جیغ زنی در گوشش پیچید.
ـ وای خدا بچه ام… شما را به خدا کمک کنید، پسرم نیست.
تکانی به خود داد. پاهایش سست شده بود. نتوانست از جایش بلند شود. از دست هایش کمک گرفت، اما دوباره روی خاک ها افتاد. غبار
کم کم فرو نشست. رنگ موها و مژه هایش به خاکی می زد. زبانش را روی لب های خشکیده اش کشید و به اطراف چشم چرخاند.
یاد لیلا و عباس افتاد. فکر و خیال به ذهنش هجوم آورد. تنش به رعشه افتاد. زیر لب راند: «پس لیلا کجاست، عباس کو؟»
صدای گرفته مردی که با بغل دستی اش حرف می زد، او را به خود آورد.
ـ چرا این جا ایستادی؟ بیا بریم کمک. میدان شهرداری هم بمب باران شده؛ می گویند خیلی ها کشته شده اند.
مرد با نگاهش آن ها را بدرقه کرد. صدای شیون چند زن، کمی آن طرف تر به گوش می رسید. چند نفر مشغول جست و جو بودند و با
بیل خاک ها راکنار می زدند. مرد مسیر دست هایشان را دنبال می کرد. دست کوچکی از لای خاک ها بیرون زد. مردها به آرامی آجرها را
برداشتند تا جنازه را بیرون بیاورند. چند دقیقه بعد جنازه بی جان عباس روی دست ها بالا رفت.
انگار تا آن موقع باور نکرده بود که چه اتفاقی افتاده است. همهمه بالا گرفت. صداها درهم و نامفهوم بود. چشمان مرد پر از وحشت شد.
بغضش ترکید و دانه های اشک پایین ریخت. گره زبانش باز شد و از ته دل فریاد کشید: «خدا…!»
خاک های روی صورتش با اشک خیس خورده بود و صدای هق هقش با همهمه مردم گره خورد. انگار تا آن لحظه کسی به او توجهی
نداشت.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 