پاورپوینت کامل شهر شلوغ(پارلمانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهر شلوغ(پارلمانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهر شلوغ(پارلمانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهر شلوغ(پارلمانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۳

روزنامه ها نوشتند که نمایندگان مجلس ایالتی کانو در نیجریه حکم
برکناری رییس این مجلس را دادند. رییس این مجلس ایالتی هر روز
صبح خواب می ماند و دیر بر سر کار خود حاضر می شد. وی همچنین از
کرم های سفید کننده برای سفید کردن پوست خود استفاده می کرد.

ما تا حالا فکر می کردیم که خودمان با مزه ایم، نگو نمایندگان نیجریه از
ما هم با مزه ترند. چه طور است با هم سری به این مجلس با نمک
بزنیم تا ببینیم سرانجام قضیه به کجا کشیده شده است.

نماینده الف: آقای رییس ما اعتراض داریم.

رییس: بفرمایید.

نماینده الف: چرا شما هر روز دیر به مجلس می آیید؟ شما مثلاً رییس
هستید. باید برای ما الگو باشید ما این همه اعتراض می کنیم اما شما
عین خیالتان نیست. امروز هم دیر آمدید.

رییس: این که سر و صدا ندارد. دیشب داشتم مسابقه فوتبال نگاه
می کردم، دیر خوابیدم، صبح دیر بیدار شدم.

نماینده الف: دیروز هم دیر آمدید.

رییس: خب پیش می آید دیگر. پریشب با خانم بچه ها رفته بودیم
خانه باجناقمان دیر به خانه برگشتیم.

نماینده الف: خب پریروز چرا دیر آمدید.

رییس: ای بابا! مگر این جا دادگاه است؟ پریروز کرم سفید کننده به
صورتم زده بودم؛ اما وقتی می خواستم به مجلس بیایم فهمیدم به جای
کرم سفید کننده، اشتباهی خمیر دندان به صورتم مالیده ام به خاطر
همین تا دو ساعت داشتم خمیردندان ها را از صورتم پاک می کردم.

نماینده ب: دیدید آقایان؟! دیدید؟ خودشان هم اعتراف کردند که از
کرم سفید کننده استفاده می کنند.

رییس: چه اشکالی دارد؟ نکند انتظار داشتید پیف پاف بزنم به صورتم؟

نماینده ج: این که نمی شود شما از کرم سفید کننده استفاده کنید، آن
وقت ما همین طور سیاه سوخته به مجلس بیاییم.

رییس: از من چه کمکی ساخته است؟

نماینده ج: خب چند نوع کرم سفید کننده خوب معرفی کنید تا ما هم
برویم گیر بیاوریم و استفاده کنیم.

رییس: شرمنده ام! برای خودم هم از آمریکا آورده اند. مانده ام بعد از
تمام شدن این ها چه کار کنم. اما اگر بخواهید رُژ لب خوب دارم.

نماینده ج: رژ لب را بمال به لب جد و آبادت.

نماینده الف: آقایان به این آقا رو ندهید و گرنه فردا مجبورمان می کند
با کُت و دامن به مجلس بیاییم.

مجلس شلوغ می شود:

ـ بله آقا….

ـ برکنارش می کنیم.

ـ شما صلاحیت نداری.

ـ شما دشمن این وطن هستید.

ـ آقا سشوار خوب سراغ داری؟

ـ مرگ بر کرم های آمریکایی!…

مردم شناسی

این هم خبر دیگری از روزنامه ها: مردم شهر نیویورک به عنوان
مؤدب ترین مردم شهرهای آمریکا شناخته شدند.

نکته جالب این که شهردار این شهر پس از اعلام این خبر گفت: من
هرگز انتظار نداشتم که مردم شهر نیویورک به عنوان مؤدب ترین مردم
شهرهای آمریکا انتخاب شوند، چون فکر می کنم که مردم شهر ما چندان
هم با ادب نیستند.

حالا فرض کنید ما روبه روی یکی از افراد مؤدب این شهر هستیم و داریم
با او مصاحبه می کنیم.

خبرنگار: آقا سلام!

طرف: سلام و زهرمار! این چه طرز سلام کردن است؟ گوشم را بردی؟
آرام تر سلام کن.

خبرنگار: ببخشید. حواسم نبود. واقعا شرمنده ام!

طرف: غلط کرده ای که شرمنده ای. شرمندگی تو به چه درد من
می خورد؟ شرمندگی ات را ببر دَمِ مغازه ببینم دو کیلو سبزی خوردن با آن
می دهند؟

خبرنگار: حالا بگذریم. ظاهرا شما به عنوان مؤدب ترین مردم
شهرهای آمریکا انتخاب شده اید؟ نظرتان در این باره چیست؟

طرف: غلط کرده هر کس ما را به عنوان مردم مؤدب انتخاب کرده! آخر
این کار هم احتیاج به انتخاب دارد؟ این که دیگر مثل روز روشن است که
ما مؤدب ترین مردم آمریکا اصلاً مؤدب ترین مردم دنیا هستیم.

خبرنگار: ببخشید! متوجه نشدم.

طرف: اِ… چه طور متوجه نشدید؟ مگر کر تشریف دارید؟ گوش هایتان که
خیلی بزرگ است. آدم را یاد آینه بغل تریلی می اندازد.

خبرنگار: نه منظورم این است که متوجه نشدم چه طور شما خودتان را
جزو مؤدب ترین مردم دنیا می دانید؟

طرف: این که متوجه نشدی به خرّیت خودت مربوط است. اما اگر آن
چشم های قیچت را باز کنی می بینی که ما غیر از ادب چیزی دیگر بلد
نیستیم. فهمیدی تحفه؟

خبرنگار: ای آقا! شما چرا همین طور اهانت می کنید؟ مگر دعوا دارید؟

طرف: آره دعوا دارم. خوبش را هم دارم. چند کیلو می خواستی؟ با این
قیافه چرکی که تو داری می خواهی احترام هم بهت بگذارم؟ اصلاً
می خواهی به پایت بیفتم؟

خبرنگار: نه آقا! نمی خواهم به پایم بیفتید. اما کمی محترمانه تر
صحبت کنید.

طرف: دیگر داری پر رو می شوی ها! کاری نکن ادب را کنار بگذارم و هر
چه به دهنم می آید بهت بگویم.

خبرنگار: اِ… مگر شما ادب هم دارید؟

طرف: پس چی؟… فکر کرده ای ما هم مثل تو بی چاک دهنیم؟ کیسه
زباله!

خبرنگار: ادبتان را هم دیدیم. خداحافظ شما.

طرف: هرّی! بفرما برو گم شو. ما را ببین وقتمان را صرف چه آدم های
بی ادبی می کنیم.

یک استمبولی ملات پُر سیمان

سیاسی

محاکمه صدام یکی از جنجالی ترین محاکمه های تاریخ است. کنجکاو
شدیم سری به دادگاه این شخص بزنیم، ببینیم چه خبر است.

قاضی: آقای صدام حسین! شما به عنوان جنایتکار متهم به
جنایت های بزرگی هستید آیا به این جنایت ها اعتراف می کنید؟

صدام: بله جناب قاضی. راستش را بخواهید بنده الآن عذاب وجدان
دارم. مدتی است که ناراحتی روحی پیدا کرده ام. به خاطر همین
می خواهم به همه چیز اعتراف کنم.

قاضی: پس می توانیم شروع کنیم. لطفا موارد اتهامی را یکی یکی
اعتراف کنید.

صدام: راستش هفت سال پیش، یک روز یکی از پیشخدمت ها برایم
چایی آورده بود اما نزدیک من که رسید، استکان چایی از دستش افتاد و
شکست. من هم به او چند تا فحش دادم.

قاضی: خب! بعدش چی کار کردید؟

صدام: خب به جمالتان آقای قاضی. هیچی دیگر. حالا به خاطر همان
فحش ها خیلی ناراحتم.

قاضی: لطفا موارد مهم تر را بیان کنید.

صدام: چشم آقای قاضی. دو سال پیش عصبانی شدم یکی از
نگهبان هایم را هل دادم. از همان موقع به بعد، از این که به او
بی احترامی کردم عذاب وجدان دارم.

قاضی: جناب آقای صدام حسین! لطفا به موارد مهم تر بپردازید.

صدام: روی چشمم جناب قاضی. پارسال یکی از محافظین کاخ هنگام
حفاظت، خوابش برده بود. من ناراحت شدم و سرش داد زدم. راستش
آقای قاضی از آن موقع به بعد خواب به چشمم نیامده. همه اش به خود
می گویم آخر چرا من باید سرِ محافظ کاخ فریاد بزنم.

قاضی(با عصبانیت): آقای صدام حسین! چرا این قدر حاشیه می روید.
چرا به اصل مطلب نمی پردازید.

صدام: قربان باور کنید همه این مواردی که گفتم اصل مطلب بودند.
جرم های من همین ها بودند که اعتراف کردم و حالا از دادگاه تقاضای
تخفیف در مجازات دارم.

قاضی: منظور من از اصل مطلب بمباران شیمیایی حلبچه، بمباران
مناطق غیر نظامی ایران، حمله به نقاط مرزی ایران و پیشروی تا عمق
شهرهای نفتی این کشور، ترور سیاستمداران و مسئولان عراقی، اخراج
یهودیان عراق، حمله به کویت، موشکباران مناطق نظامی عربستان،
کشتار شیعیان عراق، سرکوب قیام ها و اعتراض های مردمی، قتل عام
کردهای عراقی، حمایت از تروریسم، قتل عام اسیران ایرانی و سرکوب
دموکراسی است.

صدام: راستش آقای قاضی، در این مدتی که بنده بازداشت بوده ام، آن
قدر با من بدرفتاری شده که دیگر این مسائل ریز یادم نمانده. اما اصل
مطلب همان ها بود که عرض کردم.

زیست محیطی

روزنامه ها نوشتند که هفت شکارچی در یکی از مناطق حفاظت شده
استان گلستان یک رأس قوچ کمیاب اورال را شکار کرده آن را به طرز
ماهرانه ای در قسمت موتور خودرو جاسازی کرده بودند. این افراد توسط
محیط بانان منطقه حفاظت شده دستگیر شدند. ما ضمن این که از
محیط بانان محترم تشکر می کنیم که باعث شادی روح آن قوچ شدند
توجه شما را به گفتگوی گزارشگرمان با یکی از این شکارچیان جلب
می کنیم:

گزارشگر: آقای شکارچی، شما مگر نمی دانستید که این منطقه
حفاظت شده است؟

شکارچی: چرا! می دانستم.

گزارشگر: پس چرا آن قوچ بدبخت را شکار کردید؟

شکارچی: راستش ما قصد شکار او را نداشتیم. ما برای تفریح به این
منطقه حفاظت شده آمده بودیم. داشتیم با ماشین از جاده رد می شدیم
که این قوچ آمد جلوی ماشین ما هر چه بوق زدیم او کنار نرفت. ما پیاده
شدیم و با زبان خوش از او خواستیم که از جلوی ماشین برود کنار. اما او
کنار که نرفت هیچ، برای ما زبان هم در آورد. ما هم عصبانی شدیم و
یک تیر به طرف او شلیک کردیم. اما قوچ باز هم کنار نرفت و تازه دو تا
فحش خیلی ناجور هم به ما داد. ما هم جلوی دوست هایمان خجالت
کشیدیم و تیر دوم را به طرفش شلیک کردیم که در کمال ناباوری دیدیم
زخمی شد و ما از این مسئله خیلی ناراحتیم.

گزارشگر: اگر این طور است پس این قوچ در ماشین شما چه می کرد؟

شکارچی: راستش ما قصد داشتیم او را به محیط بانان تحویل دهیم تا
بلکه او را تأدیب کنند.

گزارشگر: اما این قوچ که مُرده بود؟

شکارچی: ببینم منظور شما کدام قوچ است؟

گزارشگر: همان که به طرز ماهرانه ای در موتور خودرو جاسازی کرده
بودید.

شکارچی: آخ ببخشید! شرمنده! من فکر کردم آن قوچ نیمه جانی را
می گویید که در صندوق عقب ماشین گذاشته ایم!

درس هایی از مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)

(شیعیان راستین در نگاه امام صادق (علیه السلام))

محمد زاهدی (صابری)

در راه رسیدن به قرب الهی و پیمودن مسیر
کمال انسانی، داشتن راهنمای آگاه، صادق و
دلسوز، شرطی اساسی و لازم است. راه جویان
حقیقت و جویندگان طریقت همیشه این
دغدغه مقدس (وجود راهنمای دلسوز و آگاه) را
داشته اند چه این که راهبران گمراه و گمراه
کننده و شیادان راهزن همواره در کمین
نشسته اند تا به جای نشان دادن شاهراه کمال
و سعادت، انسان را به پرتگاه سقوط و هلاکت
بکشانند.

آیین اسلام که به حق داعیه هدایت انسان را
دارد، دو راه را در کنار یکدیگر و مکمل همدیگر
و شاخصه راه هدایت، معرفی کرده است: قرآن
و اهل بیت (علیهم السلام). و رسول
خاتم (صلی الله علیه وآله) بارها فرمود که: «انی
تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن
تضلوا بعدی، کتاب اللّه و عترتی»۵۳ وجود
مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه
اطهار (علیهم السلام) در کنار قرآن، راهی را پیش
پای انسانیت گشودند که هر کس اگر بخواهد
قدمی به سمت هدایت و کمال بردارد، راهی
جز قدم زدن در این وادی ندارد. چه این که به
حکم عقل و صراحت قرآن، تمسک به غیر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.